eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.2هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
6.8هزار ویدیو
47 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتے درونت پاڪ باشد خداچهره ات راگیرا میڪند این گیرایے از زیبایے وجوانے نیست این گیرایے از نور ایمانی است ڪه درظاهر هم نمایان میشود 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 را با ذکر صلواتی یاد کنیم 🤲اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو اتاق نشسته بود و خلوت کرده بود! آهسته نگاش میکردم چند دقیقه یه بار سوزن میزد پشت پلکهاش!!! برام سوال شده بود، متوجه من که شد رفتم جلو علت کارش رو پرسیدم! گفت چشمی که به بیفته سزاش ایننه...... را یاد کنیم با ذکر یک صلوات💝 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درخواست مجری از مداح معروف در برنامه زنده سال تحول مداح در ابتدا قبول نمی‌کنه ولی... 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
✨ آدم هرڪارۍ از دستش بر میاد باید برای بندگان خدا انجام بدھ ...
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
♥..
• . وقتـے براۍ دنیایِ بقیـھ از دنیات گذشتۍ میشـے دنیاۍ یـھ دنیا آدم (:♥️ همون قضیـھ‌ی عزت بعد شھادت..🌱' ' ⸤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌿 🌺🌿 🌺🌿 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به مرادی😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌┄✦🍀✦༻‌﷽‌༺‌‌‌✦🍀✦┄ 🔅آقا شما بیا ، تدارک اطعام با "بسیج" پرچم زدن به گوشه هر بام با "بسیج" 🔅گرچه پر است دام ، ز بعد ظهورتان منحل نمودن خطر دام ، با "بسیج" 🔅کرب و بلا مجال شما با سران کفر یکسر نمودن خطر شام ، با "بسیج" 🔅گرچه شهید راه تو عیسی بن مریم است آقا...! قبور "قطعه گمنام" با "بسیج" 🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ 🇮🇷هفته یادآور خاطرات رشادت های رزمندگان اسلام بر امت شهید پرور ایران و بسیجیان منتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف مبارک باد.
اسمت بسیجـےِ بعد علافۍ؟! فڪر میکنـے همہ وظایفتم انجام دادۍ؟! عـھ . . پس چـرا امام‌زمان .؏ـج. نمیاد؟😕 اهل ڪوفھ نیستـے،خب پس بسم‌اللھ.. بلندشو بساز خودتو ڪ بتونۍ راه بسازۍ!
نگران بسیجـے؟! دلشورھ ڪار فرهنگۍ دارۍ!؟ یا هنوز گیر بچـھ بازیاۍ دورتۍ..🚶🏿‍♂ بابا تو با بقیـھ فرق دارۍ! چرا بھت بر نمیخوره ڪھ شدۍ مثل همـھ؟ چرا نمیترسـے؟! چقدر پوست ڪلفتۍ مشتۍ!😐
دیگھ چجورۍ باید بشـھ ڪھ بفھمۍ سربازی؟ نمیخواۍ سرباز شۍ؟ خوش اومدۍ.. میخوای؟ محڪم شو ، یاعلۍ!!!🙋🏻‍♂ برس ، چون رسیده میرسونـھ.. اگـھ ساختـھ شدۍ و رسیدۍ قلـھ ، میتونـے دگر سازی ڪنۍ و برسونے قلہ!!
بسیجۍ ڪھ از ڪار خستـھ نیاد و بخوابـھ ڪھ بسیجۍ نیست..! خدایـے چیڪار کردی؟! فقط بلدۍ تیپ بسیجۍ بگیری؟😐 چرا فقط ادا درمیارۍ؟🔪🚶🏿‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق‌یعنـے . . :)🌿
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
#سلام‌‌بر‌ابراهیم۱📚 ایشان در مورد نحوه كار و موانع و راه‌هاي عبور صحبتش را ادامه داد و گفت: مسير شم
۱📚 بعد از مداحي عجيب ابراهيم، بچه‌ها در حالي كه صورت‌هايشان خيس از اشك بود بلند شدند. نماز مغرب وعشاء را خوانديم. از وقتي ابراهيم برگشته سايه به سايه دنبال او هستم! يك لحظه هم از او جدا نميشوم. مــن به همراه ابراهيم، يكي از پلهاي ســنگين و متحرك را روي دســت گرفتيم و به همراه نيروها حركت كرديم. حركت روي خاك رملي فكه بســيار زجــرآور بود. آن هم با تجهيزاتي به وزن بيش از بيســت كيلو براي هر نفر! ما هم كه جداي از وســايل، يك پل سنگين را مثل تابوت روي دست گرفته بوديم! همه به يك ستون و پشت سر هم از معبري كه در ميان ميدان‌هاي مين آماده شده بود حركت كرديم.
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• 📎ابراهیم در دو مدرسه مشغول به کار شد. دبیر ورزش دبیرستان ابوریحان (منطقه ۱۴) و معلم عربی در یکی از مدارس راهنمایی محروم (منطقه ۱۵) تهران. تدریس عربی ابراهیم زیاد طولانی نشد. از اواسط همان سال دیگر به مدرسه راهنمایی نرفت! حتی نمی‌گفت که چرا به آن مدرسه نمی‌رود! ☀یک روز مدیر مدرسه راهنمایی پیش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادر آقای هادی هستید با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه! گفتم: مگه چی شده؟ کمی مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقای ابراهیم از جیب خودش پول می‌داد به یکی از شاگرد‌ها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد! آقای هادی نظرش این بود که این‌ها بچه‌های منطقه محروم هستند. اکثراً سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس را نمی‌فهمد. مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ریختی، در صورتی که هیچ مشکلی برای نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق نداری اینجا از این کار‌ها را بکنی. ✏آقای هادی از پیش ما رفت. بقیه ساعت‌هایش را در مدرسه دیگری پر کرد. حالا همه بچه‌ها و اولیا از من خواستند که ایشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف می‌کنند، ایشان در همین مدت کم، برای بسیاری از دانش آموزان بی‌بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. با ابراهیم صحبت کردم. حرف‌های مدیر مدرسه را به او گفتم. اما فایده‌ای نداشت. وقتش را جای دیگری پر کرده بود.
سر سفره داشت غذا میخورد، صدای اذانو که شنید بلند شد بهش گفتیم: بیشین بخور بعد غذا برو غذات سرد میشه ها گفت: اگه نرم غذای روحم سرد میشه شهید محمود شهبازی🌷