••|♥️|••
خبرت هست ..
ڪہ دلتنگ
نگاھت شدھام ..؟!
❥•︎❥•︎❥•︎❥•︎❥︎•❥︎•❥︎•❥•︎❥︎
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
عطــرِ تولــدِ شَهیـد میآیـد . . .
.
.
حاجعمار؟
چرا اینگونه است؟
من که یک بار هم تورا ندیده ام
پس این همه دلتنگی نشات گرفته از چیست؟؟
میدانی جان دل!
بر این باور معتقدم که کنون هستی
و مرا از آسمان ، آسمانی که تورا دربر گرفته نظاره گری....
دلتنگی متعلق به زمین است
همانجایی که تو با آن وداع کردی....
اصلا میدانی چیست؟؟
به گونه ای در احوالاتت غرق هستم که رمقی برای ماندن در جای شلوغ را ندارم
اکنون من هم دلم آسمان میخواهد...
وداع با گناه را میخواهد...
من در تمام این شلوغی ها پشتم به تو گرم است
اصلا میدانی چیست؟!
جنس تو با دیگران فرق میکند رفیق . . .
تولــــــدتمبــارکحاجعمـــار
دعاکنبرایم،رفیقِدلم ...
بهوقت۹تیر۹۸ .
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
تاریخ تولد: ۱۳۶۴/۰۴/۰۹
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۸/۱۶
محل شهادت: حلب_سوریه
وضعیت تأهل: متأهل
محل مزارشهید: بهشتزهرا(س)
#همسفر_من
*🌷🥰ماجرای جالب گفتوگوی #شهید_محمدخانی با تکفیریها
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگم
🌷عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
🌷گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
🌷گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»
کتاب «عمار حلب»، زندگینامهی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_قاسم_سلیمانی
*🌷🥰ماجرای جالب گفتوگوی #شهید_محمدخانی با تکفیریها
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگم
🌷عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
🌷گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
🌷گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»
کتاب «عمار حلب»، زندگینامهی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_قاسم_سلیمانی
💠دلـداده ی اربـاب بـود
درِ تابـوت را بـاز ڪردند ایـن آخـرین فرصـت بـود.بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل قبـر.
🔹بدنـم بیحـس شـده بـود، زانـو زدم ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده بـود . بایـد وصیـتهای محمـدحسیـن را مـو بہ مـو انجـام میدادم.
🔹پیـراهـن مشڪی اش را از تـوی ڪیـف درآوردم.همـان که محـرم ها می پوشیـد. یڪ چفیـه مشـکی هم بـود ، صـدایـم میلرزیـد .
🔹بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی بدنـش ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور گردنـش.
🔹جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« میخواسـت بـراش سینـه_بزنـم ؛ شـما میتونید؟یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید
🔹دسـت و پایـش را گـم کـرد. نمیتوانست حـرف بـزند؛چـند دفعـه زد رو سینـه محـمـدحسـیـن. بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود
🔹نمیدانم اشـک بـود یـاآب باران پرسیـد:« چی بخونـم؟» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:« خودت بگـو » نفسـم بالا نمیآمد .
🔹انگار یڪی چنـگ انداختـه بود و گلـویم را فـشار میداد، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم.گفتــم :
🕊از حـرم تـا قـتلگـاه
زینـب صـدا میزد حسـیـن
دسـت و پـا میزد حسـیـن ؛
زینـب صـدا میزد حسـیـن😭 ...
🔹سینـه میزد برای محمـدحسیـن،شانـه هایـش تکـان میخورد. برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند ؛همـه را انجـام_دادم ؛ خـیالـم راحـت شـد . پیـشِ پـای اربـاب تـازه سینـه زده بـود ...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم
https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
💠ولایت پذیری
💠 #حسین_مقصودی» از دوستان هیئتی #شهید محمدخانی درباره خصوصیات اخلاقی و نگاه تربیتی او در هیئت میگوید:
🔹 «نگاه شهید محمدخانی به عزادارانی که به هیئت میآمدند، جدی و عجیب بود. مثلاً اگر یک نفر جدید میآمد، میگفت با این آدم دمخور شوید و با او برو و بیا داشته باشید تا جذب شود.یا به یک نفر میسپرد که همراهش باشد و مثلاً اگر در درس و دانشگاه مشکل دارد کمکش کند.
🔹تیپهای مختلف را اینگونه در هیئت جذب میکرد و نگه میداشت میگفت هر کس که سوسولتر است و تیپ و ظاهرش کمتر به ما میخورد را بیشتر تحویل بگیرید تا به این واسطه جذب هیئت امام_حسین(ع) شود.»
🔹«شهیدمحمدخانی اعتقاد داشت که بچههای هیئتی باید #ولایتپذیری را یاد بگیرند. باید یک نفر که مسئولیت را بر عهده دارد، حرف آخر را بزند و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت.
با رفتارهای خود هم سعی میکرد افراد را طوری تربیت کند که ولایتپذیر باشد.
🔹 یک سال و نیم قبل از رفتنش مسئولیت هیئت را تحویل داد تا بعد از رفتنش هیئت ضربه نبیند.
خودش کنار رفت، اما به هیئت میآمد و به تصمیمات مسئول هیئت عمل میکرد تا بقیه یاد بگیرند که باید ولایتپذیر باشند، ولو اینکه بزرگتر باشند یا سابقه بیشتری داشته باشند.
🔹یا مثلاً یک سال با اینکه خودش حضور داشت، اما مسئولیت اردوی مشهد هیئت را به شخص دیگری داد و با اینکه از اول تا آخر اردو میدوید و کارها را خودش میکرد، اما خودش را تحت فرمان مسئول اردو نشان میداد.
این کارها را برای این میکرد که ولایتپذیری را به بچهها یاد بدهد.»
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم
https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
دیگر از هیچ چیز توی میدان جنگ نمیترسم.
دلم قرص قرص شده. وقتی توی میدان از این طرف به آن طرف میپرم و میجنگم، وقتی توی سختترین لحظهها و زیر شدیدترین آتشها، آب توی دلم تکان نمیخورد، توی دلم به خدا میگویم: خدا جانم! ببین عمار دارد چه خوشرقصیای برایت میکند!…
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
💠ویژگی های شهید محمدخانی
🔹عشق به شهدا ودفاع مقدس درزندگی اش جاری بود.هرکجای زندگی اش سرک میکشیدی،میدیدی شان
🔹خوش دیدترین وخوش قواره ترین جای خانه راکه روبه قبله هم نباشد،انتخاب می کردبرای عکس شهدا مقید بود در حضور شهدا گناه نشود
🔹همیشه می گفت: شهدااینجاهستند وخجالت بکشید. به عکس هابی اعتنانبود سعی می کرد پایش راروبه عکسشان دراز نکند حتی شب هاکه می خوابید. باوجود حزب اللهی بودنش لاتی عمل می کرد.هم توی حرف زدن وهم توی رفتار.
🔹سرسیگار روی بچه هاخیلی حساس بود.خط قرمزش بود.خیلی بدش می آمد.ارتباطش با روحانیت قطع نمی شد.فوق العاده ازاین جامعه استفاده می کرد
🔹برای نماز عطر می زد،لباس می پوشید، عبامی انداخت؛می گشت حتماتربت توی نمازش باشد.
چله می گرفت.قرارهای مختلفی می گذاشت وزیارت عاشورا می خواند.
🔹اهل کلاس نبود،ریاکاری نمی کرد.تهران که بود، دعای کمیل شاه عبدالعظیمش ترک نمی شد.
زیارت عاشورای صنف پارچه فروش هاهم همین طور.
🔹دعای همیشگی اش درآخر جلسه هابه مانندحسرتی نمایان می شد: خدایا!مارابه قافله خمینی وبسیجیانش برسان!
🔹به همه می گفت: #انشاءالله_شهیدشی...! روی کاربرای شهداتاکیدداشت.می گفت: کاربرای شهدا جذبش بالاست.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
💠 ماجرای جالب گفتوگوی شهید محمدخانی با تکفیریها
🔹یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگویم. عمار (شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن
🔹گفتم: پس چی بگم به اینا؟
گفت: «بگو اگه شما #مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط #اسرائیل فرود میومد...»
🔹سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟ گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم. ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم. ما لشکری هستیم از لشکر رسول_الله
🔹هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها مسجدالاقصی است. بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان.
🔹بعد از ظهر همان روز ۱۲نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.».
📚کتاب «عمار حلب»
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3