eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.2هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
6.8هزار ویدیو
47 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح‌پنجشنبه‌.. یه‌جنب‌وجوش‌زیبایی‌تو‌کربلا‌هست، همه‌حرم‌روآماده‌میکنن میگن‌صاحب‌این‌خونه‌مهمون‌داره میگن‌مهمونش‌کیه؟! میگن‌امشب‌مادرش‌میاد‌کربلا... ارزقنا کربلا
💠شاید برای همین بود که ابراهیم هادی با بقیه اعضای خانواده اش تفاوت داشت:💠 🟡ابراهیم مادری داشت که بسیار مهربان بود و فرزندش را خیلی دوست داشت. برادرش می‌گفت: قبل از تولد ابراهیم به مدت یکسال در منزل یکی از زنان مومن محل مستاجر بودیم. 🟢مادر ما تحت تاثیر این زن باتقوا بسیار در اعمال خود دقت می‌کرد. بیشتر مواقع با وضو و مشغول قرآن بود. یکسال بعد از این مراقبت‌ها ابراهیم به دنیا آمد. شاید برای همین بود که او با بقیه اعضای خانواده تفاوت داشت. 📚سلام بر ابراهیم 2
s1.mp3
1.02M
🎙{صوت سلام بر ابراهیم} 🔸قسمت↤اول ⏱مدت‌زمان↤۵:۳۶ محتوا↤مجموعه‌شھید‌ابراهیم‌هادے نشر=باذکر‌صلوات🍃
🕊امروز مهمان شهید مدافع حرم حسین جمالی هستیم 🕊 💠مدافع حرم حسین جمالی، اول مهر سال ۱۳۶۵ مصادف با ۱۸محرم‌الحرام در روستای خورنگان شهرستان فسا دیده به جهان گشود. 🔹قلب سلیم و عشق عمیق به انقلاب، ولایت و شهادت، پای او را به سپاه باز کرد و او نیز از همان ابتدای جوانی لباس سبز پاسداری از انقلاب را بر تن کرد. 💠خیلی مهربون بود...با همه رفیق بود...دست بگیر همه بود...هرکی مشکل داشت دستشو میگرفت..دائم الوضو بود...نماز اول وقتش ترک نمیشد..عاشق حضرت زهرا بود @Shahid_ebrahim_hadi3
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
🕊امروز مهمان شهید مدافع حرم حسین جمالی هستیم 🕊 💠مدافع حرم حسین جمالی، اول مهر سال ۱۳۶۵ مصادف با ۱۸
💠پس از گذراندن دوره‌های تخصصی رزمی، به یگان‌های تقابل با گروهک‌های تروریستی در شمال غربی کشور پیوست و در یکی از این نبردها از ناحیه پا به مقام جانبازی رسید اما تا مدت‌ها اطرافیانش از این موضوع خبر نداشتند. 💠توحش تکفیری‌ها در عراق و سوریه و شوق شهادت در وی باعث شد تا به اهل بیت لبیک بگوید و راهی میدان دفاع از حرم بشود. 🔹 شهید حسین جمالی سرانجام در صبح تاسوعای حسینی هشتم آبان ۱۳۹۴ با سربند یا فاطمه‌الزهرا(س) در جنوب حومه شهر حلب با اصابت تیر در پهلو به آرزوی خود دست یافت و شهد شیرین شهادت را نوشید. @Shahid_ebrahim_hadi3
🕊فرازی از وصیت‌نامه شهید 🕊 «من از خدا می‌خواهم که در زمان حال به من شهادت عنایت کند و از خداوند می‌خواهم زمانی که امام زمان ظهور کرد دوباره ما را زنده کند و از خاک بلند کند تا در رکاب امام زمان(عج) دوباره بجنگیم و به شهادت برسیم تا دیگر واقعه عاشورا اتفاق نیفتد @Shahid_ebrahim_hadi3
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
🕊فرازی از وصیت‌نامه شهید 🕊 «من از خدا می‌خواهم که در زمان حال به من شهادت عنایت کند و از خداوند می
💠خواب دیدم که برادر شهیدم عبدالرزاق به خوابم آمد و گفت که در خانواده ما بچه‌ای به دنیا می‌آید و قالیچه‌ای را به من داد. 💠 زمانی که قالیچه را باز کردم دیدم نام حسین را روی آن نوشته است. 🔹از آنجا که می‌دانستم این خواب بی‌تعبیر نخواهد بود و به نحوی می‌تواند رویای صادقه‌ای از جانب برادر شهیدم برای من باشد تصمیم گرفتیم که نام او را بعد از به دنیا آمدن حسین بگذاریم. 🔸راوی مادر شهید @Shahid_ebrahim_hadi3
💫 به نام خداوند بخشنده مهربان 💫 🔹ختم قرآن کریم به نیابت از همه شهدا و همه اموات 💠هدیه به چهارده معصوم ،حضرت ابوالفضل ،حضرت زینب ،حضرت ام البنین و حضرت رقیه سلام الله علیها 💠به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ﷽📖جزء1⇦ 🌺 ﷽📖جزء2⇦🌺 ﷽📖جزء3⇦🌺 ﷽📖جزء4. 🌺 ﷽📖جزء5⇦🌺 ﷽📖جزء6. 🌺 ﷽📖جز7 🌺 ﷽📖جزء8⇦🌺 ﷽📖جزء9⇦ 🌺 ﷽📖جزء10⇦🌺 ﷽📖جزء11 🌺 ﷽📖جزء12 🌺 ﷽📖جزء13 🌺 ﷽📖جزء14⇦🌺 ﷽📖جزء15 🌺 ﷽📖جزء16⇦ 🌺 ﷽📖جزء17. 🌺 ﷽📖جزء18⇦ 🌺 ﷽📖جزء19⇦🌺 ﷽📖جزء20 🌺 ﷽📖جزء21. 🌺 ﷽📖جزء22⇦ 🌺 ﷽📖جزء23⇦ 🌺 ﷽📖جزء24⇦ 🌺 ﷽📖جزء25 🌺 ﷽📖جزء26 🌺 ﷽📖جزء27⇦ 🌺 ﷽📖جزء28⇦ 🌺 ﷽📖جزء29⇦ 🌺 ﷽📖جزء30 🌺 🕊🥀اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم🥀 🌾اللّٰھـُمَّ ؏َجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَجْ 🥀 لبخند امام زمان(عج) روزی قلب هایتان🤲
همراهان عزیز کانال شهید ابراهیم هادی از ختم قرآن فقط جز ۲۵ و ۲۶مونده @hady110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 رفتار امام رضا در قبرستان ها 💠 🔶 اهل بیت علیهم السلام بهترین افراد برای سرمشق و الگوی رفتاری در عالم هستند ؛ و اینک رفتار علیه السلام را به هنگام رفتن به قبرستان ملاحظه بفرمایید 👌 🔺 نوعا ماها بالای سر قبر ها که می‌رویم سوره حمد و توحید می‌خوانیم و از اهمیت فوق العاده سوره قدر در قبرستان ها غافل هستیم . 💐💐💐امام رضا 💐💐💐اموات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹۲۵ آبان ماه ۱۳۶۱ روز حماسه اصفهان ، اصفهانی ها ۳۷۰ شهید عملیات محرم را بر دوش خود تا گلستان شهدا بدرقه کردند. 🔹 سخنان تاریخی امام خمینی (ره) به مناسبت تشییع ۳۷۰ شهید دراصفهان: در کجای دنیا جایی را مثل اصفهان پیدا می کنید که چند روز پیش ۳۷۰ شهیدش را تشییع کردند. همین ملت شهید داده همچنان بر خدمت خود به اسلام ادامه می دهند. 📚صحیفه نور، جلد 17، سخنرانى3/9/61 🔹 بخشی از سخنان امام خامنه ای در سالروز ۲۵ آبان در جمع مردم اصفهان: من لازم میدانم در همین زمینه (مناقب اصفهان ،مردم اصفهان) چند جمله ای عرض کنم، اینها شناسنامه این مردم مومن وغیرتمند و ایستاده پای کار به حساب می آید. مردم اصفهان در یک روز سی صد وهفتاد شهید را تشیع کردند، خم به ابرو نیاوردند، بماند که همان روز اعزام به جبهه داشتند پشتیبانی داشتند و حرکت کردند. 🌹🌹🌹به مردم قهرمان و شهید پرور اصفهان، به خانواده های معظم و معزّزایثارگران ،به جانبازان سرافراز راست‌قامت جاودانه ،به آزادگان سربلندوسرافراز،به رزمندگان دلیر و شجاع استان اصفهان ،به ۲۳ هزار شهید استان اصفهان سلام و درود می فرستیم علو درجات همه شهدا و ارواح پدران و مادران متوفای شهدا وایثارگران را درگاه ایزد منان خواستاریم. ✍غلامرضایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️اگر آرزو دارید تا صبر و شکر و یقین زینبی(س) را درک کنید این چند دقیقه را از دست ندهید . 😔او حالا دیگر مادر سه شهید است که در حمله پهبادی اسرائیل در جنوب لبنان به شهادت رسیدند .
🌹فاتحه کبیره 🌹 ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ✨ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ(۱) الرَّحْمنِ الرَّحِیم(۲) مَالِكِ يَوْمِ الدّین(۳) إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ(۴) اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ (۵) صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ(۶) ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ✨ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (۱) اللَّهُ الصَّمَدُ(۲) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَد(۳) وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ(۴) ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (۱) مِن شَرِّ مَا خَلَقَ (۲) وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (۳) وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ (۴) وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (۵) ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ✨ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿۱﴾ مَلِكِ النَّاسِ ﴿۲﴾ إِلَهِ النَّاسِ ﴿۳﴾ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿۴﴾ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ﴿۵﴾ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ (۶) ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ✨ قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ ﴿۱﴾ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲﴾ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳﴾ وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ﴿۴﴾ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۵﴾ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ ﴿۶﴾ ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ✨ (۷مرتبه) إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿۱﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿۲﴾ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾ سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵﴾ ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ (۳مرتبه) اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَوُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ. فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُومِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآوُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
☑️شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. 💠شادی روح شهدا صلوات
امروزه در شبکەهای اروپایی با نشان دادن این👆🏻 تصویر از مردم میخواهند برای خالی شدن و جلوگیری از این حرکت را روزانه حداقل ۱٠ دقیقە انجام دهند.😳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 شما به زیارت حضرت عباس علیه السلام دعوت شده اید 😭 🔸۴۰ثانیه در حرم مطهر و زیبای علیه السلام👌 نیت کنید ان شاء الله حاجت روا شوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این جوان نسخه درمان همه دردها را خیلی قشنگ صادرکرد 🌹 خیلی زیباست حتماااا ببینید.👌 التماس دعا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
قسمت :2⃣3⃣ در روستا، پاییز که از راه می رسد، عروسی ها هم رونق می گیرند. مردم بعد از برداشت محصولاتشان آستین بالا می زنند و دنبال کار خیر جوان ها می روند. دوازدهم آذرماه 1356 بود. صبح زود آماده شدیم برای جاری کردن خطبه عقد به دمق برویم. آن وقت دمق مرکز بخش بود. صمد و پدرش به خانه ما آمدند. چادر سَر کردم و به همراه پدرم به راه افتادم. مادرم تا جلوی در بدرقه ام کرد. مرا بوسید و بیخ گوشم برایم دعا خواند. من ترک موتور پدرم نشستم و صمد هم ترک موتور پدرش. دمق یک محضرخانه بیشتر نداشت. صاحب محضرخانه پیرمرد خوش رویی بود. شناسنامه من و صمد را گرفت. کمی سربه سر صمد گذاشت و گفت: «برو خدا را شکر کن شناسنامه عروس خانم عکس دار نیست و من نمی توانم برای تو عقدش کنم. از این موقعیت خوب بهره ببر و خودت را توی هچل نینداز.» ما به این شوخی خندیدیم؛ اما وقتی متوجه شدیم محضردار به هیچ عنوان با شناسنامه بدون عکس خطبه عقد را جاری نمی کند، اول ناراحت شدیم و بعد دست از پا درازتر سوار موتورها شدیم و برگشتیم قایش. همه تعجب کرده بودند چطور به این زودی برگشته ایم. برایشان توضیح دادیم. موتورها را گذاشتیم خانه. سوار مینی بوس شدیم و رفتیم همدان. عصر بود که رسیدیم. پدر صمد گفت: «بهتر است اول برویم عکس بگیریم.» 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 ✫⇠قسمت :3⃣3⃣ همدان، میدانِ بزرگ و قشنگی داشت که بسیار زیبا و دیدنی بود. توی این میدان، پر از باغچه و سبزه و گل بود. وسط میدان حوض بزرگ و پرآبی قرار داشت. وسط این حوض هم روی پایه ای سنگی، مجسمه شاه، سوار بر اسب، ایستاده بود. عکاس دوره گردی توی میدان عکس می گرفت. پدر صمد گفت: «بهتر است همین جا عکس بگیریم.» بعد رفت و با عکاس صحبت کرد. عکاس به من اشاره کرد تا روی پیت هفده کیلویی روغنی، که کنار شمشادها بود، بنشینم. عکاس رفت پشت دوربین پایه دارش ایستاد. پارچه سیاهی را که به دوربین وصل بود، روی سرش انداخت و دستش را توی هوا نگه داشت و گفت: « اینجا را نگاه کن.» من نشستم و صاف و بی حرکت به دست عکاس خیره شدم. کمی بعد، عکاس از زیر پارچه سیاه بیرون آمد و گفت: «نیم ساعت دیگر عکس حاضر می شود.» ادامه دارد...
خادم اهل بیت: قسمت:3️⃣3️⃣ کمی توی میدان گشتیم تا عکس ها آماده شد. پدر صمد عکس ها را گرفت و به من داد. خیلی زشت و بد افتاده بودم. به پدرم نگاه کردم و گفتم: «حاج آقا! یعنی من این شکلی ام؟!» پدرم اخم کرد و گفت: «آقا چرا این طوری عکس گرفتی. دختر من که این شکلی نیست.» عکاس چیزی نگفت. او داشت پولش را می شمرد؛ اما پدر صمد گفت: «خیلی هم قشنگ و خوب است عروس من، هیچ عیبی ندارد.» عکس ها را توی کیفم گذاشتم و راه افتادیم طرف خانه دوست پدر صمد. شب را آنجا خوابیدیم. 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣3⃣ صبح زود پدرم رفت و شناسنامه ام را عکس دار کرد و آمد دنبال ما تا برویم محضر. عاقد شناسنامه هایمان را گرفت و مبلغ مهریه را از پدرم پرسید و بعد گفت: «خانم قدم خیر محمدی کنعان! وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید و مبلغ ده هزار تومان پول به عقد آقای...» بقیه جمله عاقد را نشنیدم. دلم شور می زد. به پدرم نگاه کردم. لبخندی روی لب هایش نشسته بود. سرش را چند بار به علامت تأیید تکان داد. گفتم: «با اجازه پدرم، بله.» محضردار دفتر بزرگی را جلوی من و صمد گذاشت تا امضا کنیم. من که مدرسه نرفته بودم و سواد نداشتم، به جای امضا جاهایی را که محضردار نشانم می داد، انگشت می زدم. اما صمد امضا می کرد. از محضر که بیرون آمدیم، حال دیگری داشتم. حس می کردم چیزی و کسی دارد من را از پدرم جدا می کند. به همین خاطر تمام مدت بغض کرده بودم و کنار پدرم ایستاده بودم و یک لحظه از او جدا نمی شدم. ظهر بود و موقع ناهار. به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم. صمد طوری که کسی متوجه نشود، اشاره کرد بروم پیش او بنشینم. خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود. مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: «چیزی کم و کسر ندارید.؟؟؟ » ✫⇠قسمت :5⃣3⃣ عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: «چرا، بیا بنشین، تو را کم داریم.» دیزی ها را که آوردند، مانده بودم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم، خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم، غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم: «حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم.» رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده، به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، نگاه کنم. به قایش که رسیدیم، همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دویدند. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن صمد، تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد. 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣3⃣ فردا صبح موقع خوردن صبحانه، حس بدی داشتم. از پدرم خجالت می کشیدم. منی که از بچگی روی پای او یا کنار او نشسته و صبحانه خورده بودم، حالا حس می کردم فاصله ای عمیق بین من و او ایجاد شده. پدرم توی فکر بود، سرش را پایین انداخته و بدون اینکه چیزی بگوید، مشغول خوردن صبحانه اش بود. کمی بعد پدرم از خانه بیرون رفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مادرم را شنیدم. از توی حیاط صدایم می کرد: «قدم! بیا آقا صمد آمده.» نفهمیدم چطور پله ها را دو تا یکی کردم و با دمپایی لنگه به لنگه خودم را به حیاط رساندم. صمد لباس سربازی پوشیده بود. ساکش هم دستش بود. برای اولین بار زودتر از او سلام دادم. خنده اش گرفت. گفت: «خوبی؟!» خوب نبودم. دلم به همین زودی برایش تنگ شده بود. گفت: «من دارم می روم پایگاه. مرخصی هایم تمام شده. فکر کنم تا عروسی دیگر همدیگر را نبینیم. مواظب خودت باش.» گریه ام گرفته بود. وقتی که رفت، تازه متوجه دانه های اشکی شدم که بی اختیار سُر می خورد روی گونه هایم. صورتم خیس شده بود. بغض ته گلویم را چنگ می زد. دلم نمی خواست کسی من را با آن حال و روز ببیند. ادامه دارد.. 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه تعریف قشنگی از دل‌تنگی شنیدم که می‌گه: وقتی روح‌ت جایی باشه که جسمت اون‌جا نیست؛ ینی دلت تنگه:)
شبانه 🌹شادی روح شهید مدافع حرم حسین جمالی و جمیع شهدا ۵صلوات هدیه کنیم 🌹 🌷شهدا را با صلوات یاد کنیم 🌷