هدایت شده از 🇵🇸دختران انقلاب 🇮🇷
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭#خواب زیبا دختر#کم_حجاب یک روز پس از #محجبه_شدن در پاتوق
#دختران_انقلاب
❤️اینجا #ویژه_برنامه پاتوق های دختران انقلاب به یاد شهید علی خلیلی در#مترو است
#کار_فرهنگی_تمیز
#بی_تفاوت_نباشیم
#دختران_انقلاب
🇮🇷کانال دختران انقلاب را دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/3435003923C863f1fbcfc
🕌 نذر درحرم حضرت عبدالعظیم(ع)
فرزندم را در راه امام حسین(ع) تقدیم کنم!
🌹مادرشهید #مسلم:
....خیلی زود لایق مادری شدم. اما احساس می کردم،
بعداز۵۰ سال نذر و نیازخداداردبه من فرزندمیدهد.
قبل از تولد بچه ام،یم روز رفتم زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع)
به ضریح که رسیدم،دستهایم را کره زدن وهمانجا«نذرکردم»:
اگر خدا به من پسری داد،اورا در«دستگاه امام حسین(ع)»تربیت ودرراه او تقدیم کنم.
آن زمان خبری ازجنگ نبود.بعدهابه خودم گفتم:
«چرا این #نذر راکردم؟ مگر دوباره واقعه #کربلا اتفاق می افتد؟»
بخاطر همین اسم پسرم را «مسلم» گذاشتم.
مسلم مادر! مسلم مظلوم من! مسلم باحیای من!
🌹 سنی نداشتم و کم تجربه بودم،اما می خواستم از همان ابتدا مسلم را جوری خاص #تربیت کنم. در دوران بارداری وشیردهی،
بجز غذای خانه وغذاهای #نذری،غذای دیگری نمی خوردم.
خیلی به «لقمه #حلال» حساس بودم.
فقط برای «کارهای ضروری» ازخانه بیرون می رفتم.
🌹بعداز «مسلم» صاحب پنج فرزند دیگر هم شدم،اما حساسیتم برای #تربیت مسلم،چندبرابر بقیه بود.اوهم بابقیه فرق داشت.
بالیدنش ورشدش همه خاص بود.به قدوبالایش که نگاه می کردم،حظ می کردم.
این مسلم من است. مسلم زیبای من! پسررشیدمن!
🌹مسلم پنج سالش بود که #خواب دیدم اسب زیبایی جلوی خانه ما آمدومسلم سوار آن شد.یک دفعه اسب تاخت و مسلم روی زمین افتاد. #چادرم را دورکمرم پیچیدم ودرحالی که فریاد می زدم،خودم را به مسلم رساندم.دیدم دستهایش سوخته.جیغ کشیدم.محمدآقا همسرم، ازخواب بیدارم کرد ولیوانی آب به دستم داد.رفتم بالای سرمسلم،خواب بود.دستهای کوچکش رابوسیدم وروی چشمهایم گذاشتم.
🌹گاهی از مدرسه که به خانه برمی گشت،«کفش و لباس» نداشت.یکباررفتم مدرسه وگفتم: «چرابچه من اینطوری به خانه برمی گردد؟»
وقتی آمدداخل دفتر مدرسه ومرا دید،رنگش پریدوگفت:
«مامان! توکه آبروی منو بردی! من خودم وسایلم رابه بقیه که ندارند،می بخشم.»
حتی مدیرمدرسه هم اشک در چشمانش جمع شد،چه برسد به من که مادر بودم. مادرمسلم!
🌹روز اعزام ازمن خواست که در خانه بااوخداحافظی کنم،تامبادارزمنده هایی که «مادرندارند» دلشان بشکند.قبول کردم،اما دلم طاقت نیاورد. #چادرم را سرم کردم ودنبالش راه افتادم.
مرتب برمی گشت وبه در ودیوارمحله نگاه می کرد.انگاری که بخواهد برای آخرین بار خداحافظی کند.به دیوارتکیه دادم و #چادرم را روی چشمهایم گرفتن.
یک دفعه دلم برایش تنگ شد.خیلی دلم برایش تنگ شد.
🌹پیکرش را که آوردند،صورتش قابل شناسایی نبود!پدرش گفت:
«این پسرمانیست.» گفتند:«مادرش بیاید ،اوحتما می شناسدش.»
سه خال روی گردنش داشت ومهمترآنکه «دستهایش سوخته بود!» خوابم همانجا تعبیرشد.رو به پدرش گفتم: «این شهید،مسلم ماست!»
و #چادرم را روی چشمهایم گرفتم.
📚 کوچه باران- امیراسماعیلی-انتشارات پرنده- ص۳۳،۳۵
#مصاحبه با خانواده های معظم شهدا
سلام علیکم
📖 رساله توضیح المسایل -(۴۴۵_۲۴۱۶)
✍#احکام_نماز (نماز قضا)
مساله 1370ـ کسی که نماز #واجب خود را
در وقت آن نخوانده، باید قضای آن را به جا آورد،
اگرچه در تمام وقت نماز #خواب مانده یا بواسطۀ #مستی نماز نخوانده باشد،
🚺 ولی نمازهای یومیه ای را که زن در حال #حیض یا #نفاس نخواند،
قضا ندارد.
مساله 1371ـ اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازی را که خوانده باطل بوده، باید #قضای آن را بخواند.
مساله 1372ـ کسی که نماز قضا دارد، باید در خواندن آن #کوتاهی❌ نکند ولی واجب نیست فوراً آن را به جا آورد.
مساله 1373ـ کسی که نماز قضا دارد می تواند نماز #مستحبی بخواند.
مساله 1374ـ اگر انسان احتمال دهد که نماز قضایی دارد یا نمازهایی را که خوانده صحیح نبوده،
👌 مستحب است #احتیاطاً قضای آن را به جا آورد.
مساله 1375ـ قضای نمازهای یومیه لازم نیست به ترتیب خوانده شود مثلاً کسی که یک روز نماز عصر و روز بعد نمازظهر را نخوانده، لازم نیست اول نماز عصر و بعد از آن نماز ظهر را قضا نماید.
📚پرتال امام خمینی- ص۲۱۵
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷