eitaa logo
معراج نور:)
177 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
43 فایل
بِسْـــمِ اللّٰه الرّحمـٰــنِ الرّحیـــم تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران🇮🇷✌🏻 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ🤍🌿 کپی؟حلالت‌‌رفیق‌🖇🙃 آیدی‌مدیر: @Panah_2011 شنوای‌حرفاتون👇🏻🌾 https://daigo.ir/secret/6339090122
مشاهده در ایتا
دانلود
[ کاری کن ای شهید بعضی وقت ها نمیدانم؛ در گرد و غبار این دنیا چه کنم.💔🕊 مرا جدا کن از زمین، دستم را بگیر... میخواهم در دنیای تو آرام بگیرم... :)🌱🌥 ] ♥️📿
💙🚎💙🚎💙🚎💙🚎 🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_13 💙 💍 متوجه اشتباهش می‌شود و معذرت خواهی می‌کند. مرضیه: باور کن فقط می‌خواستم یه شوخی‌ای کرده باشم. _اشکالی نداره، فقط دیگه تکرار نشه. مرضیه چشمی می‌گوید که کفش هایم را در میارم و وارد پذیرایی میشم. خبری از تو نیست، انگار که به اتاقت رفته‌ای. روی میشینم و به در و دیوار خانه خیره می‌شوم. لحظه‌ای بعد مرضیه به دنبال زهرا خانم از خانه بیرون می‌رود و این من و تو هستیم که باز تنها می‌مانیم. می‌خواهم در اتاق را باز کنم اما می‌ترسم باز ابروهایت در هم شود. تقّی به در میزنم که صدایت از داخل اتاق به گوشم می‌خورد. -بله؟ _میتونم بیام تو؟ مکثی می‌کنی. -بفرمایید در اتاق را باز می‌کنم و همانجا کنار در می‌ایستم. روی تخت نشسته ای و به زمین خیره شدی. -کاری داشتین؟ خودم هم نمی‌دانم که چه‌کارت داشتم. شاید فقط می‌خواستم ببینمت. نگاهت روی صورتم سر می‌خورد. -چیزی شده؟ سرم را به چپ و راست تکان می‌دهم و قدمی به داخل اتاق برمی‌دارم. _باهات حرف دارم. -می‌شنوم. باز سرت را پایین انداخته‌ای و به صورتم نگاه نمی‌کنی. _چرا بهم نگاه نمی‌کنی؟ صورتم زشته؟ یا عیب و نقصی داره که میترسی؟ کمی سرت را بالاتر میاری و تقریبا نگاهت روی چانه‌ام است. کلافه نفسم را فوت می‌کنم. -میشه سریعتر حرفتونو بزنید؟ _نه نمیشه، چرا نمی‌خوای یه دقیقه بیشتر پیشت باشم؟ -محیا خانم، اگه حرفی ندارین برین بیرون می‌خوام استراحت کنم. _تو چته؟ چرا اینجوری می‌کنی؟ -من کار اشتباهی نمی‌کنم، فقط می‌خوام یکم بخوابم، تازه از سفر اومدم. بغض گلویم را می‌گیرد. _مگه من زنت نیستم؟ پوزخندی میزنی. -لابد نبودی که بهت نگفتم کجا میرم. حرفت آتش عذاب را به جانم می‌افکند. جلوتر می‌آیم و همه حرف هایت را با یک سیلی تلافی می‌کنم. هنوز در شوک هستی که سیلی دوم را هم میزنم. بعد از دومین سیلی‌ای که به تو زدم دستم به لرزه افتاد. ادامـہ‌دارد . . . بہ‌قـلم‌⁦✍🏻⁩«محمد‌محمدی🌿» 💙 🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎💙🚎💙🚎
💙🚎💙🚎💙🚎💙🚎 🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_14 💙 💍 مثل اینکه سیلی ها کارساز بوده که به زبان می‌آیی. -نمی‌خوای بدونی برای چی اینجوری می‌کنم؟ سرم را به نشانه تأیید تکان می‌دهم که ادامه می‌دهی. -جوابش برمی‌گرده به همون شب خواستگاری، یادت که هست؟ سوالی نگاهت می‌کنم. _از چی حرف میزنی؟ -از اینکه بهت گفتم بهم جواب رد بده اما تو زدی رو دنده لج. با شنیدن این حرف های شب خواستگاری اش در ذهنم مرور شد. -بهت نگفتم بهم جواب رد بده؟ جوابی نمی‌دهم که فریاد میزنی: -گفتم یا نگفتم؟ زیر لب می‌گویم: _چرا...گفتی! صدایت بلند تر می‌شود. -پس الان گله‌ت از چیه؟ به لکنت می‌افتم. _یع...نی، دوسَم نداشتی؟ بی معطلی نه می‌گویی که ضربه آخر را به قلبم میزنی. _اگه بهم علاقه نداشتی پس چرا اومدی خواستگاریم؟ -الان این چیزا مهم نیست. مثل خودت فریاد می‌زنم. _مهمه! -به خاطر دل مادرم. متعجب نگاهت می‌کنم که ادامه می‌دهی: -اینقدر مادرم ازت تعریف کرد که چاره‌ای واسم نذاشت، دختر حاج‌علی نجیبه، دختر حاج‌علی خانمه، دختر حاج‌علی فلانه، اومدم خواستگاریت ولی من مرد زندگی نبودم، نمی‌خواستم یکی دیگه‌ رو هم با خودم توی این چاه بدبختی بندازم، اگه بهم جواب رد می‌دادی مادرم قبول می‌کرد که ما بدرد هم نمی‌خوریم، اما تو... ادامه حرفت را می‌خوری و نفست را فوت می‌کنی. _اما من چی؟ -اما تو گند زدی به همه چی! _چرا همین حرفارو به مادرت نگفتی؟ -چون می‌دونستم قبول نمی‌کنند. _بعد از من انتظار داری قبول کنم؟ -اگه نمی‌خوای بدبخت بشی باید قبول کنی. چرا نمی‌توانم لب باز کنم و بگویم که دوستت دارم؟ چرا انقدر سخت است به زبان آوردن این کلمه؟ مرتضی: می‌دونم، تقصیر منم هست، اصلا نباید می‌اومدم خواستگاری، ولی الان دارم خودم و به هر دری میزنم تا این عروسی سر نگیره. مکثی می‌کنی و ادامه می‌دهی: -ای کاش آبرومو حفظ نمی‌کردی، اگه بهشون می گفتی که سه روزه از هم خبر نداریم همه می‌فهمیدن که ما توی یه زندگی عاشقانه و زیبا نیستیم، می‌فهمیدند از هم متنفریم. _تو از من متنفری؟ مرتضی: مثال زدم. _توی حرفت مثالی ندیدم. ادامـہ‌دارد . . . بہ‌قـلم‌⁦✍🏻⁩«محمد‌محمدی🌿» 💙 🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎💙🚎💙🚎
💙🚎💙🚎💙🚎💙🚎 🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_15 💙 💍 مرتضی: ببخشید، زیاده روی کردم. _اگه متنفر نیستی پس دوسَم... حرفم را قطع می‌کنی. -لطفا چرت و پرت نگو. لحظه‌ای سرم گیج می‌رود که به دیوار تکیه می‌دهم. منتظر واکنش تو هستم اما خم به ابرو نمی‌آوری. چادرم رنگ گچ دیوار را گرفت و کمی سفید شد. مرتضی: به پدر مادرت بگو من آدم خوبی نیستم، عصبی‌ام دست بزن دارم، اصلا بگو کتکت زدم. _برای چی؟ مرتضی: دو ساعته داشتم برای کی روضه می‌خوندم؟ برای اینکه باهم ازدواج نکنیم. _من دروغ بلد نیستم. از جایم بلند می‌شوم و می‌خواهم از اتاق بیرون برم. مرتضی: صبر کن. برمی‌گردم و به صورتت نگاه می‌کنم. _برای چی صبر کنم؟ مگه خودت نگفتی از اتاق من برو بیرون، حالا دارم میرم. مرتضی: حرفایی که گفتم رو به پدر مادرت میزنی؟ _گفتم که دروغ بلد نیستم. به سمت حیاط می‌روم و کفش‌هایم را می‌پوشم. مرتضی: داری کجا میری؟ _خونه‌مون. مرتضی: صبر کن منم بیام. _لازم نکرده. صورتم را کمی برمی‌گردانم و به زمین خیره می‌شوم. _یه کاری می‌کنم ازدواج نکنیم، شما هم بیشتر از این خودتو به زحمت ننداز، فوقش به پدر مادرم میگم ما بدرد هم نمی‌خوریم و فلان، شمام برو به زندگی خودت برس. بدون خداحافظی از خانه بیرون می‌روم. ••• گوشیم زنگ می‌خورد که نام مخاطب نگاه می‌کنم. مرتضی! تماس را قطع می‌کنم و به صفحه تلویزیون خیره می‌شوم. مامان: کی بود محیا؟ جوابی نمی‌دهم که سوالش را دوباره تکرار می‌کند. حرف آن روزم در ذهنم می‌آید. (یه کاری می‌کنم ازدواج نکنیم) _مرتضی بود. مامان: پس چرا جواب ندادی؟ نمی‌دانم چه بگویم؟ چشمانم را می‌بندم و لحظه‌ای بعد باز می کنم. _بذار یکم دلنگرانم بشه. مامان لبخندی میزند. مامان: اذیتش نکن محیا، برو تو اتاق بهش زنگ بزن، ببین چیکارت داشته. چشمی می‌گویم از جایم بلند می‌شوم. وارد اتاق میشم و در را پشت سرم قفل می کنم. ادامـہ‌دارد . . . ◜ 🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎💙🚎💙🚎
سلام یا مهدی(عج)💛🍀
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما انقلاب نکردیم که پادشاهی کنیم..!
رفقااا تا شب ۱۵۵ تایی شیم! تگ میزارم! تگ هاتون رو اینجا بفرستید @jamande_karbala_313
*پسری از دختری شماره خواست. دختر گفت چرا نه؟بفرمایید این شماره من: 17_ 32 . پسر شگفت زده شدو گفت: این چه نوع شماره ایست؟ دختر پاسخ داد : قرآن سوره17 آیه 32. خداوند می فرماید: (وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا ) به زنا نزدیک نشوید/!/ دیدی تا یه جوک باحال میبینی درجا پخش میکنی !!! حالاببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی..   ﷽ ﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ.يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد.﴾. فکرش رابکن.. روزقیامت باخودت میگی کاش بیشتر پخشش میکردم اَللّهُــمَّ‌عَجـِّــل‌لِوَلیِّــکَ‌الفَــرَج