⊰•💜🔗•⊱
.
آمدےجانمبهقربانتولیکنبےعصا
تاڪھباشدخطبطلانبرتمامیاوھها
.
⊰•💜•⊱¦⇢#حضࢪتماھ
⊰•💜•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🍋🌿•⊱
.
‹غُبـٰارِخـٰاڪِجِبھِہهـٰابَراۍِدَردِمـٰاندَوـٰاسٺ
مِثلِشُمـٰاشَھیدشُدَنصِرـٰاطِمُسٺَقیمِمـٰاسٺ›
#اللهمالرزقناشهادت...
.
⊰•🍋•⊱¦⇢#داداشابࢪاھیمـ
⊰•🍋•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰•✨☁️•⊱
.
‹ماتویاسلامسخنیدربارهیتارمویزناننداریم !›
.
⊰•✨•⊱¦⇢#بصیرت
⊰•✨•⊱¦⇢#یازهرا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
سلام:
با توجه به اتفاق های دیشب معلوم شد که دشمن هدفش قرآن اسلام و نظام جمهوری اسلامی استوهشتکمهساامینیبهانه است برای رسیدن به اهداف شوم خودشون؛ حالا وقتی یه دشمن کتاب خدا و پرچم ایران رو آتش میزنه که برای حفظ این دو هزاران خون ریخته شده؛ ما انقلابی ها؛ ما مذهبی ها نباید رگ غیرتمون بزنه بالا؛ و از اسلام و ایران دفاع کنیم؟ من از شما دعوت میکنم که همگی باهم یه یاعلی بگیم و با پست های همچون دفاع از حجاب؛دفاع از کشور ایران؛ و دفاع از قرآن کریم مُشت محکمی بر دهان دشمنان بزنیم؛ یادتون نره که شما افسران جنگ نرم هستید و باید در این شرایط پشت نظام و جمهوری اسلامی باشید؛ چرا که راه عاقبت به خیری همین است. با نشر دادن این پیام در کانال ها و گروه های خودتون؛ مشت محکمی بر دهان دشمنان بزنید.💪🏻
#نشرحداکثری
#فوروارد
#حجاب
⊰•⛓📱•⊱
.
‹مراحلشستشودادنمغزمردم
باابزارهایرسانهایوجنگنرم›
#هوشیارباشیم
.
⊰•📲•⊱¦⇢#بصیرت
⊰•📲•⊱¦⇢#یازهرا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
سلام: با توجه به اتفاق های دیشب معلوم شد که دشمن هدفش قرآن اسلام و نظام جمهوری اسلامی استوهشتکمهس
رفقا تا جای که میتونید این پیام رو حتی به اسم خودتون نشر بدید
این بار پای نظام و جمهوری اسلامی در میان؛ نزارید اتفاق عاشورا دوباره تکرار بشه...)
16.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰•🥀•⊱
.
رابطھهاےمجازے!!
خواهربرادرهاےمجازی:)"
#پیشنهاددانلود!'
.
⊰•🥀•⊱¦⇢#حقیقٺتݪخ
⊰•🥀•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
⊰•🍁•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت شصت وهشتم...シ︎ میان نگرانی و
⊰•🌻•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت شصت ونهم...シ︎
_منصرف شدی ، بابک ؟ با ما می آی خونه ؟
نگاه بابک روی چشمان خیس مادر است . مقابلش می ایستد :
_گربه نکن ، مامان ! نذار ، آخرین تصویر من از شما ، این جوری باشه .
جمله ی آخرش تیغ می شود و قلب مادر را می خراشد . اشک ها پشت سر هم سرزیر می شوند .
_ اقلاما ، مامان ، تَز گَلرم .¹
به خواهر نگاه می کند :
_ الهام ، باور کن این اشک هاتون زنجیر می شه و می افته به پام ! چرا می خواید مجبورم کنید بمونم وقتی من دلم می خواد برم ؟
مادر و دختر تسلیم می شوند و فقط نگاهش می کنند . بابک برای بار دوم می بوسد شان و به مت اتوبوس می رود .
صدای سلام و صلوت و دود اسپند ، تمام محوطه ی لشکر را گرفته است حالا چراغ های اتوبوس کم نور و کم سوتر می شوند . مادر ها و همسر ها و خواهر های بدرقه کننده چشم دوخته اند به همان اندک نوری که عزیزشان را می برد .
روی لبان مادر و دختر ، لبخندی کم جان نقش بسته است . نمی دانند بابک چند بار از اتوبوس پیاده شد و آمد کنارشان ایستاد و چند بار بوسیدشان و رفت ، اما ان قدر آمد تا به خنده اشان انداخت .
سوز پاییزی می پیچید به دست و پای آدم هایی که کنار سپاه قدس ایستاده اند .
* * *
اتوبوس پر شده از صدای خنده و شوخی . هرکس دنبال دوست و هم کلاسی دوران اموزشش می گردد تا یا کنارش بنشیند یا بنشاندش کنارش . بابک ، سر در قرآن دارد ؛ صوت آرامش می پیچد توی گوش بغل دستی اش .
داود مهرورز ، . . .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
°¹ گریه ،نکن مامان! زود می آم
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•🌻•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•🌻•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii