⊰•🖤🖇️•⊱
.
یہنفریبوداینطورمیگفتکه
ماچهمیفھمیممعنیانتظآر،را
انتظاررابآیدازمادرشھیدگمناـم
پرسید(:💔..!'
#سختاستچشمتبهراهے..🚶🏿♂'!
.
⊰•🖤•⊱¦⇢#تلنگرانه
⊰•🖤•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌷🖇️•⊱
.
قِـشَنگـےهـٰا؎زِنـدِگـےروببیـن؛
وَخُداروشُکرکُنشَرایِطِاَلـٰانتو،
مُمکِنہآرِزو؎خِیلیـٰابـٰاشھ . . !"🌿
.
⊰•🌷•⊱¦⇢#خدایخوبم
⊰•🌷•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💌🖇️•⊱
.
چہبـۍحـرمچہباحـرممیگیـرهدستمـوزهـرآمـٰادرم ♥️
.
⊰•💌•⊱¦⇢#چادرم
⊰•💌•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💙🖇️•⊱
.
وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد✌️🏽♥️
.
⊰•💙•⊱¦⇢#چریکی
⊰•💙•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🥀💔•⊱
.
اے کشتـگان عشـق بـرایــم دعـا کنیـد
یعنـے نمیشود که مـرا هم صـدا کنیـد؟!
.
⊰•🥀•⊱¦⇢#داداش_بابک
⊰•🥀•⊱¦⇢#خادماݪحسین
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
⊰•🌻•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت شصت ونهم...シ︎ _منصرف شدی ،
⊰•🌸•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت هفتاد و دوم...シ︎
داوود مهرورز ، هر از گاهی گردن می کشد سمت بابک، همراه علی رضایی ، چند ردیف جلوتر نشسته است ؛ اما دلش چند صندلی عقب تر کنار بابک مانده .
حواسش می رود به چند ماه پیش . بابک، روی صندلی جلو نشسته ، و داوود خیره مانده بود به پسری که موهایش را با دقت شانه کرده بود و لباسش ، خوش سلیقه بودنش را داد می زد . پاکیزگی و شیک بودنش لحظه ای داوود را به شک انداخته بود که یکی همین الان او را از مهمانی برداشته ، آورده و نشانده سر کلاس .
بابک گردن کج کرده ، و داوود ، گردی صورتی را دیده بود که محاسنی یکدست و مرتب داشت و کم سن و سال بود .
_بابا، خوش تیپ ، تو روچه به اینجاها؟
پیوستگی ابروی بابک بالا رفته و خندش بزرگتر شده بود ؛
_خودت چرا اینجایی ،پیرمرد ؟!
_چی ؟ به من می گی پیرمرد ؟ هنوز من رو نشناخته ای ، پسر ! ده تای تو رو حریف ام !
و دوستی شان با همین چند کلمه شکل گرفته بود .
حالا داوود ، از چند صندلی جلوتر ، نگران پسری ست که توی این چند ماه ، متوجه مهربانی و وسعت قلبش شده بود . صبوری و کم حرفی اش بارها باعث شده بود داوود با او شوخی کند و سر به سرش بگذارد.
حالا داوود ، حواسش به پسری ست که از وقت حرکت اتوبوس، زیارت عاشورا در دست گرفته و گریه می کند .
سر بر می گرداند . سکوت کم کم توی اتوبوس پهن می شود . بعضی ، سرها را چسبانده به شیشه ، به ظاهر مشغول تماشای رقص نور ها در جاده اند . برخی هم چشم ها را بسته اند و زیر لب صلوات می فرستند ، و دانه های تسبیح لای انگشت شان می چرخد و صدای ریزی می دهد . چند نفری هم سر خم کرده روی شانه ، و به خواب رفته اند .
بابک ، کتاب را گرفته بالا ، زیر نور کم جان سقف، هنوز زیارت عاشورا می خواند . اشک هایش ، توی بازی نورهای رنگارنگ ، از چشم سر می خورند . کنار دستی اش طاقت نمی آورد ، می کوبد به شانه ی بابک ،خودش را می کشد جلو ، و خم می شود سمتش تا صورتش را کامل ببیند :
_چی شده ، بابک ؟ نگران چیزی هستی ؟
بابک دست می کشد روی چشمانش . حالا مژه هایش زیر این حجم از خیسی سنگین شده و به هم چسبیده اند :
_حس می کنم دیگه . . .
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•🌸•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•🌸•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
|ـبـسمࢪببابڪ••♥️ |ـصبـحـتونبخیـࢪ••🎗
ـآنچھگذشتـ...📻🌿
|ـشبتـونشھدایے
|ـعاقبتتونامامـزمانےシ🖐🏼
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
‹💔🕊›
⊰•👀🖇️•⊱
.
بۍسَۅادۍراگُفتَند:
؏ِـشقچَندحَرفدارَد؟
بۍسَۅادگُفت:چھـٰارحَرف!
هَمِہخَندیدَنـد،
بۍسَۅادبـٰاخۅدمیگُفت:
مَگَرمَھدۍچَندحَرفدارد؟!
.
⊰•👀•⊱¦⇢#یاردلم
⊰•👀•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🥀•⊱
.
منراضۍامبہمرگمرازجرڪشنڪن
دردفراقبیشتراستازتوانمن
میشہ؟!
میشہفقطخنڪاۍڪاشۍِحرمسھمِقلبِ
دیوونہۍمنبشہ'!؟
ایندلِواموندهعجیبشڪستہ...
دواشهمضریحتہتصدقت💔🚶🏿♂. . . '!
.
⊰•🥀•⊱¦⇢#دلتنگحرم
⊰•🥀•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•❤️🔗•⊱
.
وشھادتنامگرفت؛
وقتیخداڪسۍراڪشت
ازشدتِعشق..(:♥️
.
⊰•❤️•⊱¦⇢#حاجیمونه
⊰•❤️•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💌🔗•⊱
.
هَنوزهمدارندمَخفیکاریمیکنند
حتیدر؏ـشق!
منمیگویمآدماگرکَسیرا
دوستداشتهباشَد،
بایدباصدایبُلندبِگوید♥️
.
⊰•💌•⊱¦⇢#عاشقانههایمنوتو
⊰•💌•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💎🖇️•⊱
.
ومنمیدانمدرآخر،
رفاقت باشما
عاقبتبهخیرممیکند...🙂🦋
.
⊰•💎•⊱¦⇢#داداشبابکم
⊰•💎•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•📻•⊱
.
دارَنچادر
راازسردُختـرانَتمۍڪشنعلمـدار
ڪجایۍ...🙂💔
.
⊰•📻•⊱¦⇢#حاجقاســم
⊰•📻•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🖤🔗•⊱
.
مـٰاڪَربلانرفتہزِدنیـٰانمۍرویـم
مـٰابۍحُـسینجنـتِاعـلآنمۍرویـم..(:🚶🏿♂'!
‹ #خداحـٰافظسـٰآلبـِدونِزیـٰارتحُسِیـن ›
.
⊰•🖤•⊱¦⇢#امامحسینمـ
⊰•🖤•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
تو این اتیش بازے ها از نماز اول وقت دست نکشیدن•••♥️🔗
#خــداقوٺمࢪدانخــدا🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🇮🇷🌿🕊•⊱
.
طرفرفته بین معترضین میگه مرگ بــر ضــد ولایت فقیھ🤣😌
#ایــرانقوے
.
⊰•🇮🇷🌿•⊱¦⇢#مࢪگبرضـدولایتفقیھ
⊰•🇮🇷🌿•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
https://www.google.com/amp/s/www.khabaronline.ir/amp/1676681/
با انتشاࢪ این موضوع و مطلعڪردن مردم انقلابی، یڪباردیگر حضور پࢪشوࢪی خواهیــم داشٺ!✋🏿🍃
#فوࢪڪنیــد
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
#حجاب #مࢪگبࢪضــدوݪایٺفقیــھ✊🏿
⊰•📓🐚•⊱
.
به بهانه ی فوت مهسا امینی خواستند حجاب زهرایی بانوان ایرانی را بردارند.بیچاره ها😂ندونستند با این کار بانوان حجاب شان را محکم تر از قبل حفظ خواهند کرد😌!✋🏿
#بھ_ڪوری_چشم_دشمن
.
⊰•📓•⊱¦⇢#ایرانقوے
⊰•📓•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii