eitaa logo
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
1.4هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
39 فایل
⊰بِ‌ـسْمِ‌ࢪَبِ‌بابڪ..!🎗⊱ •• ⊰جور؎زندگۍڪن‌ڪہ‌اگردیدنت‌ بگن‌این‌زمینۍنیست‌،شھید‌میشھ⊱ •• ⊰اطلـٰاعـات‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @etelatmoon " •• ⊰خـٰادم‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @Alllip " •• ⊰مدافـ‌؏ـان‌حࢪیم‌آل‌اللّٰـھ🎗⊱
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ماجرای جالب و جذاب شیعه شدن یک جوان سنی ⭕️این رمان در کانال 👈👉سنجاق شده 👈یه عالمه مطلب مفید دیگه برای زندگیمون👉 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
👈دنیای عاشقانه مذهبی👉 -- تا قبل از شفا یافتن پدرم، به خوابی که دیده بودم چندان اطمینان نداشتم. هنگامی که آن نیمه شب، از خواب بیدار شدم و....... ⭕️این رمان در کانال 👈👉سنجاق شده 🔴 ۵ سال بعد از روایت حاج قاسم، هویت فرمانده حزب الله که در مکاشفه حضرت زهرا(س) را دید مشخص شد😱😱😱😨 👈یه عالمه مطلب امام زمانی دیگه برای زندگیمون👉 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
👈دنیای عاشقانه مذهبی👉 -- تا قبل از شفا یافتن پدرم، به خوابی که دیده بودم چندان اطمینان نداشتم. هنگامی که آن نیمه شب، از خواب بیدار شدم و....... ⭕️این رمان در کانال 👈👉سنجاق شده 🔴 ۵ سال بعد از روایت حاج قاسم، هویت فرمانده حزب الله که در مکاشفه حضرت زهرا(س) را دید مشخص شد😱😱😱😨 👈یه عالمه مطلب امام زمانی دیگه برای زندگیمون👉 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
📖رمانهای ناب مذهبی📚 زمین خوردم... یک 🧕خانوم و 🧔آقا که سوار موتور بودن با دیدن من 🏍موتورشان را کنار خیابون گذاشتند و پیاده شدند. خانم طرف من آمد و آقا طرف مان رفت که یک وقت به من صدمه نزند ... دو طرف شانه هایم را گرفت و من را از روی زمین بلند کرد... 😔یاد روشنک افتادم بی حال شدم و اشک امانم را برید😭😭...در آغوش آن خانم پخش شدم. من را صدا می کرد: -خانم...خانم؟؟؟حالتون خوبه؟؟؟ به خودم آمدم... ادامه رمان در این کانال👇 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3