⊰•🌲•⊱
.
🍃 آیت الله بهجت رحمتہ الله علیہ:
✍🏼 وقتی ڪہ روح انسان بہ عالم دیگر رفت، مۍ فھمد این همہ تشریفات در دنیا لازم نبود.
.
⊰•🌲•⊱¦⇢#ڪلامبزرگان
⊰•🌲•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•♥️🌧•⊱
.
ڪسانۍکِھ
براۍِهدایٺِدیگران
تلاشمۍڪُنندبھجاۍمُردن
شھیـدمیشـوند !'(:
.
⊰•♥️•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•♥️•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌪•⊱
.
بسیجی عاشقشهدشهادتبهخداست✨
مکتب عاشق ز مکتب ها جداست📓
گر سر و پا و تن و جان می دهد💪
بس همین حالت که جنت را رواست🌿
.
⊰•🌪•⊱¦⇢#بسیجی
⊰•🌪•⊱¦⇢#سࢪبازسیـدعݪے
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🥀•⊱
.
بهنامخدا
ازحسین
بهعاشقایکربلا
ایننامهبرسهبهجاموندهها . . .💔
.
⊰•🥀•⊱¦⇢#اربابم
⊰•🥀•⊱¦⇢#ڪمیــݪ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌻•⊱
.
دائم درحال انجام ڪار بـود
حسیـن خستگے رو هم خستہ ڪرده بود
وقتے بہش میگفتـیم نڪن خستہ میشے میگفت:
من فقط از یہ چیز خستـہ میشم ☝️
اونم اینہ ڪہ پاسدار یا بسیجے ببینم
ڪہ حرف میزنہ امـا در عمل توخالیست..
مومـن باید حرف و عملش یڪے باشہ ؛)
.
⊰•🌻•⊱¦⇢#شهیدانھ
⊰•🌻•⊱¦⇢#ڪمیــݪ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
⊰•🎙•⊱
.
#آرامش😍 {قسمت اول}
معنایِ واقعیِ آرامش چیست؟
هر فرد برای حفظ و کنترل آرامش درونی خود ، لازم است به چه عوامل و نکاتی توجه کند ؟
👤استاد شجاعی•.
حتما گوش بدین رفقا👍
.
⊰•🎙•⊱¦⇢#فایݪصوتے
⊰•🎙•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌱•⊱
.
عارفی را پرسیدند:
از اینجا تا به
نزد خدای منان
چه مقدار راه است؟
فرمود: یک قدم!
گفتند:این یک قدم
کدام است؟
فرمود:پا بگذار
روی خودت!
.
⊰•🌱•⊱¦⇢#خود_سازی
⊰•🌱•⊱¦⇢#خادماݪحسین
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌴•⊱
.
میگفت:
ازپاهاییکهنمیتوانندمارا
بهاَداینمازببرند،
توقعنداشتهباشمارا
بهبهشـتببرند...💔(:
چقدربهنمازتاهمیتمیدی؟
.
⊰•🌴•⊱¦⇢#تلنگر
⊰•🌴•⊱¦⇢#گمناماݪحسیــن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌼•⊱
.
مخصوصا اگر آن نگاھ
چشمانے آسمانے(: باشد..♥️🖇'!
.
⊰•🌼•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•🌼•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
⊰•🍁•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت شصت ویکم...シ︎ سلفون ضخیمی پی
⊰•🐞•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت شصت و دو...シ︎
اینجا پر از آرمش و امنیت است . حال و هوای حرم امام رضا علیه السلام در دلم پا می گیرد . کنار( مدافع حرم ) ، توی پرانتز به خط ریزی نوشته اند : شهید رضوی . چون روز شهادت امام رضا علیه السلام شهید شده، این را نوشته اند ؛ اما علت اصلی اش ،علاقه ای بود که بابک به شاه غریبان داشته است .
هرسال،همراه دختردایی مادرش که صاحب کاروان بود ، به او کمک می کرد . به کار پیرزن ها و پیرمرد های خانواده می رسید . مادر می گفت هرسال وقتی افراد مسن فامیل می خواستند ، اسم بنویسند بروی مشهد ، اول از دختر دایی می پرسیدندکه ( بابک هم می اید ؟ ) و وقتی جواب مثبت می گرفتند، با خیال اسوده ثبت نام می کردند .
در می دانستند برای بالا و پایین رفتن از پله ها و حمل وسایل و چمدان ها ، کسی هست که کمک شان کند ، و وقتی قصد زیارت دارند ، بابک هست که دنبال ویلچر برود .
برگه ای کنار قبر به پشت افتاده . برش می دارم .عکس بابک است . دور تا دورش را برف پوشانده و خودش حجم گرمای کاپشن سفیدش جا خوش کرده است . روی کلاه و دستکشش ، ذرات برف دیده می شود . کوه های کردستان ، پشت سرش غرق سپیدی ، استوار ایستاده اند .
چند تا عکس می گیرم از سنگ مزار پسری در دل برف و از سالن بزرگ فرش شده ای که هر ساعت از شبانه روز در دلش گریه هایی از جنس دل تنگی به گوش می رسد . همه ی عکس ها را توی پوشه ای به اسم (شهید مدافع حرم بابک نوری ) ذخیره می کنم .
چشمانم را می بندم . خیسی اشک به پلک هایم فشار می اورد . از دور ، صوت محزون تلاوت قران به گوش می رسد . انگار کسی تمام دل تنگی هایش را ریخته در جان کلمات قرآنی .
و بابک ، محو و لرزان ، تکیه داده به درخت ،و گردن کشیده سمت دوربین . انگار که دوباره عزم رفتن دارد .
* * *
پدر ،مقابل تلویزیون نشسته است . گوینده می گوید ( امروز سوم آبان ۱۳۹۶ ، مصادف با .... ) صدای دویدن و گرومپ گرومپ بالا رفتن کسی از پله های ایوان ، حواسش را پرت حیاط می کند . نیم تنه ی بابک را می بیند که با عجله به اتاق بالا می رود . سکوت می شود . نگاه پدر هنوز روی پله هاست .
بابک با کوله ای بر پشت از پله ها پایین می اید . و صدای دویدنش به سمت در ، توی حیاط منعکس می شود . پدر ، رفیقه خانم را صدا می زند . مادر ، دستان خیسش را به دو طرف دامن می کشید . جان گل های دامنش ، به شبنم می نشیند . از اشپزخانه بیرون می رود . رو به روی شوهرش می ایستد . نگاه مرد ، هراسان ، ان ور شیشه ، روی ایوان تا سمت در می رود و بر می گردد . می گوید (بابک اومد کوله اش را برداشت و رفت !) مکثی می کند و متفکرانه ادامه می دهد فکر کنم بابک داره میره سوریه .
زن می چرخد سمت حیاط ، و دوباره نگاه پرسشگرش را می دوزد به مرد . هر انچه را دیده بود ، به زبان می آورد : دویدن و بالا رفتن بابک و پایین امدن و کوله ای که همیشه در همه سعر ها همراهش است . زن می نشیند روی صندلی ، کف دست هایش ، روی کاسه زانوهای همیشه دردناکش بالا و پایین می شوند . اینبار نه برای تسکین درد ، که از سز اضطراب ، آرام زیر لب ، می گوید :چی کار کنیم ؟
حس پدر بزرگ تر می شود . یقین می کند بابک دارد می رود . گوشیدر دست می گیرد و به برادرش زنگ می زند ؛به دخترش الهام ؛ به پسرش ، رضا ، توی تمام مکالمه ها ، یک گفته ،مدام تکرار می شود ؛ بیایید .... بابک ... داره ... می ره .... سوریه .
عمو سر می رسد . الهام خودش را می رساند . همه ایستاده اند وسط سالن کسی روی مبل هایی که دورتا دور چیده شده اند ، نمی نشیند . پدر ، دوباره دیده هایش را می گوید . صدای در می آید ، سرها می چرخند ز پشت توری ، هیبت لرزان ........
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•🐞•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•🐞•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🖤🖇️•⊱
.
تااِمـٰامعآشِقـٰانغایـِباَسـت
اِطآعَتاَزخـٰامِنـِهاۍواجـِباَسـتッ!❤️
.
⊰•🖤•⊱¦⇢#حضرتماه
⊰•🖤•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💎🔗•⊱
.
باتماموجودگناهکردیم؛
نهنعمتهایشراازماگرفت!
ونهگناهانمانرافاشکرد .
اگربندگیشرامیکردیمچهمیکرد🚶🏾♂. . .!
.
⊰•💎•⊱¦⇢#تلنگرانه
⊰•💎•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌼🖇️•⊱
.
تھخوشبختۍیعنۍ
خستگیِتوراهاربعینرو
باخوردنیھاستڪانچاےعراقۍ
ازبدنتبیرونڪنی..💔'!
.
⊰•🌼•⊱¦⇢#اربعین
⊰•🌼•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌸🖇️•⊱
.
دُعـٰابِخـوٰان
بَراۍِعـٰاقِبَـتبِخِیـر؎مَـن
تـویۍڪِہخَتـمِبِخـیٖرشُـدعـٰاقِبَتـَتッ❤️
.
⊰•🌸•⊱¦⇢#حآجی
⊰•🌸•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•☘️🔗•⊱
.
_مولایتسمعنی؟
احبک ♥️"
_مولایمنصدامومیشنوی؟
دوستدارم :)💔
.
⊰•☘️•⊱¦⇢#چادرانه
⊰•☘️•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌝💛•⊱
.
پرواز کردن سخت نیست(:
عاشق که باشی بالت میدهند؛
و یادت میدهند تا پرواز کنی
آن هم عاشقانه...💛'!
.
⊰•🌝•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•🌝•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🕊💔•⊱
.
مدتےهسٺڪه
درگیرسوالےشدهام
توچہدارۍڪهمن
اینگونہهوایـےشدهام؟
تغییرموندادۍاخوی…
.
⊰•🕊•⊱¦⇢#داداش_بابک
⊰•🕊•⊱¦⇢#خادماݪحسین
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•♥️🍃•⊱
.
حاجاسماعیلدولابۍ؛
هروقتدیدیراھندارے
چنددقیقہپشتدربشین
خـــ♡ــــدا درروبـازمیڪنہ...(:
.
⊰•♥️•⊱¦⇢#خـــــــدا
⊰•♥️•⊱¦⇢#خادماݪحسین
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii