⊰•🦋🔗•⊱
.
-مـٰااَز؏ـِشقشَھـٰادَتمۍخۅانيم
تـٰاآخِرپاۍۅِلـٰايَتمۍمـٰانيم…シ!
.
⊰•🦋•⊱¦⇢#شهادت
⊰•🦋•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌷🔗•⊱
.
«لاتَخافاًإنَّنےمَعکُماأسمَعُوَأری/طہ۴۶»
نٺرسیدبندگانِمن…
حواسمبهِٺونهَسٺ،ميبینمٺون،مےشنومٺون🌿
.
⊰•🌷•⊱¦⇢#انگیزش
⊰•🌷•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
. #آرامش😍 {قسمت هشتم} بزرگترین دشمنِ آرامشِ ما ؛ تمایلات و آرزوهای زیاد و طولانیِ دنیایی است، بط
قیمت انسان استاد شجاعی.mp3
8.63M
.
#آرامش😍 (قسمت نهم )
معلوم نیست، همهی چیزهایی که بدست میارید، به نفعتون تموم بشه!
اما همهی سختیها، مصائب و از دستدادن های شما، قطعاً به نفع تون تموم میشه! 😳
یعنی چی آخهههههه؟
#رشد_و_قدرت
#مهندسی_معشوق
👤استاد شجاعی
.
⊰•🎙•⊱¦⇢#فایلصـوتـے
⊰•🎙•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
. #آرامش😍 (قسمت نهم ) معلوم نیست، همهی چیزهایی که بدست میارید، به نفعتون تموم بشه! اما همهی سختی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⊰•🕊💚•⊱
.
بگیر دست گرفتارهای راهت را
مگیر از دلِ دلدادگان، نگاهت را
شکسته ایم در این عصر سخت وانفسا
بیا که با تو ببینیم روز راحت را
دلم گرفته کجایی به هر کسی گفتم...
خبر نداشت نشانی خیمه گاهت را
.
⊰•🕊•⊱¦⇢#امام_زمانم
⊰•🕊•⊱¦⇢#خادماݪحسین
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🍋•⊱
.
زنده تراز تو
نمی بینم به دنیا
ای شهیــــ💔ــــد
در کلاس عشق تو
استادها بنشستهاند . . .🕊)"
.
⊰•🍋•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•🍋•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
⊰•🌸•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت شصت و هفتم...シ︎ _اِ....خاله
⊰•🍁•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت شصت وهشتم...シ︎
میان نگرانی و دلواپسی، هزار برابر شور و هیجان رفتن بود؛ آن قدر که نگرانی ها را می بلعید.
بابک، از دور که مادر و خواهرش را میبیند ، قدم تند می کند. روبهروی مادر می ایستد چرا اومدید اینجا ؟
اشک، روی گونه مادرمی غلتد . بابک ، نگاه از مادر می گیرد و دست می کشد به محاسنش . الهام ، حیران شور و ذوق آدم های دور و برش است :
_بابک ، این ها چرا این قدر خوشحال ان ؟ انگار دارن می رن عروسی !
بابک می خندد و می گوید : خوب ، نمی دونی منتظر این لحظه بودن که . . .
_ که برن جنگ ؟
_که برن پاسداری بی بی زینب س .
مادر از نگاه پسر می خواند که اصرار برای ماندن فایده ندارد . خواهر ، آویزان بازویش می شود :
_ بابک ، نرو ! ما خواهر و برادر ها جز هم کسی رو نداریم که ! چرا داری با ما این جور می کنی ؟
نگاه بابک همه جا می چرخد الا توی چشم خواهر و مادرش :
_ من تصمیمم رو گرفته ام . برنامه ریزی کرده ام . باید برم .
دست ، دور گردن خواهر می اندازد . و خواهر ، صورت در گودی گردن برادر فرو می کند .نفس ها عمیق می شود ، انگار هر دم ، بر دوش خود ، عطر برادر را حمل می کند که بازدم ها این قدر سنگین می شوند .
نوبت در آغوش کشیدن مادر می شود . اشک ها به لب رسیده اند تا جمله ی ( بابک نرو ...) را تر کنند تابچسبد به لبان لرزان مادر و به گوش بابک نرسند .
روی شانه پسر ، رد لبان خیس مادر جا می ماند . روی شقیقه و کنار موهای سفید مادر هم بوسه گرم پسر نقش می بندد .
برای هم دست تکان می دهند . الهام هنوز پر از خواهش نگاهش می کند . مادر اما دیگر مطمئن است بابکش منصرف نمی شود . الهام می گوید ( بریم ؟) اما نمی روند خیره به راهی که بابک رفته ، می مانند .دستمال ، روی چشم می کشند . بغض فرو می دهند . به جماعتی که دورشان را گرفته اند نگاه می کنند که اغلب خوشحال اند .
باز بابک از دور پیدایش می شود . الهام ، امیدش جان می گیرد ؛ خودش را به برادر می رساند:
_منصرف . . .
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•🍁•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•🍁•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🍃❤️•⊱
.
تا آینہ رفتم ڪہ بگیرم خبر از خویش
دیدم ڪہ در آن آینہ هم جز تو ڪسے نیست ...(:
.
⊰•🍃•⊱¦⇢#داداش_بابک
⊰•🍃•⊱¦⇢#خادماݪحسین
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
|ـبـسمࢪببابڪ••♥️ |ـصبـحـتونبخیـࢪ••🎗
ـآنچھگذشتـ...📻🌿
|ـشبتـونشھدایے
|ـعاقبتتونامامـزمانےシ🖐🏼
⊰•🌼•⊱
.
غیر شمـا
هیچ ڪس در این عـالم
ارزشعشق انتظـارندارد ...
.
⊰•🌼•⊱¦⇢#سهشنبههایمهدوی
⊰•🌼•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🖤👀•⊱
.
برق غضبےڪہ چشم رهبر دارد
گویا ڪہ بناے فتح خیبر دارد
دور و بر این دیار پرسہ نزنید
این مملڪتِ فاطمہ،حیدر دارد💪🏻
.
⊰•🖤•⊱¦⇢#رهبری
⊰•🖤•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💌•⊱
.
_عشقیعنیاستخوانویکپلاک
سالهاتنهاۍتنهازیـرخــاک:)!♥️ 📓
.
⊰•💌•⊱¦⇢#شهیدانه
⊰•💌•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🦋🔗•⊱
.
چشــم هایـمان را میبندیم
ڪه مبادا
نـگاهمـان به نـگاهـشان گره بخورد...
که، ڪم گذاشتیم برایشان
#خـــیلے_ڪــم...😔
.
⊰•🦋•⊱¦⇢#داداشبابڪمـ
⊰•🦋•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💜🔗•⊱
.
آمدےجانمبهقربانتولیکنبےعصا
تاڪھباشدخطبطلانبرتمامیاوھها
.
⊰•💜•⊱¦⇢#حضࢪتماھ
⊰•💜•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🍋🌿•⊱
.
‹غُبـٰارِخـٰاڪِجِبھِہهـٰابَراۍِدَردِمـٰاندَوـٰاسٺ
مِثلِشُمـٰاشَھیدشُدَنصِرـٰاطِمُسٺَقیمِمـٰاسٺ›
#اللهمالرزقناشهادت...
.
⊰•🍋•⊱¦⇢#داداشابࢪاھیمـ
⊰•🍋•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•✨☁️•⊱
.
‹ماتویاسلامسخنیدربارهیتارمویزناننداریم !›
.
⊰•✨•⊱¦⇢#بصیرت
⊰•✨•⊱¦⇢#یازهرا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
سلام:
با توجه به اتفاق های دیشب معلوم شد که دشمن هدفش قرآن اسلام و نظام جمهوری اسلامی استوهشتکمهساامینیبهانه است برای رسیدن به اهداف شوم خودشون؛ حالا وقتی یه دشمن کتاب خدا و پرچم ایران رو آتش میزنه که برای حفظ این دو هزاران خون ریخته شده؛ ما انقلابی ها؛ ما مذهبی ها نباید رگ غیرتمون بزنه بالا؛ و از اسلام و ایران دفاع کنیم؟ من از شما دعوت میکنم که همگی باهم یه یاعلی بگیم و با پست های همچون دفاع از حجاب؛دفاع از کشور ایران؛ و دفاع از قرآن کریم مُشت محکمی بر دهان دشمنان بزنیم؛ یادتون نره که شما افسران جنگ نرم هستید و باید در این شرایط پشت نظام و جمهوری اسلامی باشید؛ چرا که راه عاقبت به خیری همین است. با نشر دادن این پیام در کانال ها و گروه های خودتون؛ مشت محکمی بر دهان دشمنان بزنید.💪🏻
#نشرحداکثری
#فوروارد
#حجاب
⊰•⛓📱•⊱
.
‹مراحلشستشودادنمغزمردم
باابزارهایرسانهایوجنگنرم›
#هوشیارباشیم
.
⊰•📲•⊱¦⇢#بصیرت
⊰•📲•⊱¦⇢#یازهرا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
سلام: با توجه به اتفاق های دیشب معلوم شد که دشمن هدفش قرآن اسلام و نظام جمهوری اسلامی استوهشتکمهس
رفقا تا جای که میتونید این پیام رو حتی به اسم خودتون نشر بدید
این بار پای نظام و جمهوری اسلامی در میان؛ نزارید اتفاق عاشورا دوباره تکرار بشه...)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🥀•⊱
.
رابطھهاےمجازے!!
خواهربرادرهاےمجازی:)"
#پیشنهاددانلود!'
.
⊰•🥀•⊱¦⇢#حقیقٺتݪخ
⊰•🥀•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
⊰•🍁•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت شصت وهشتم...シ︎ میان نگرانی و
⊰•🌻•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت شصت ونهم...シ︎
_منصرف شدی ، بابک ؟ با ما می آی خونه ؟
نگاه بابک روی چشمان خیس مادر است . مقابلش می ایستد :
_گربه نکن ، مامان ! نذار ، آخرین تصویر من از شما ، این جوری باشه .
جمله ی آخرش تیغ می شود و قلب مادر را می خراشد . اشک ها پشت سر هم سرزیر می شوند .
_ اقلاما ، مامان ، تَز گَلرم .¹
به خواهر نگاه می کند :
_ الهام ، باور کن این اشک هاتون زنجیر می شه و می افته به پام ! چرا می خواید مجبورم کنید بمونم وقتی من دلم می خواد برم ؟
مادر و دختر تسلیم می شوند و فقط نگاهش می کنند . بابک برای بار دوم می بوسد شان و به مت اتوبوس می رود .
صدای سلام و صلوت و دود اسپند ، تمام محوطه ی لشکر را گرفته است حالا چراغ های اتوبوس کم نور و کم سوتر می شوند . مادر ها و همسر ها و خواهر های بدرقه کننده چشم دوخته اند به همان اندک نوری که عزیزشان را می برد .
روی لبان مادر و دختر ، لبخندی کم جان نقش بسته است . نمی دانند بابک چند بار از اتوبوس پیاده شد و آمد کنارشان ایستاد و چند بار بوسیدشان و رفت ، اما ان قدر آمد تا به خنده اشان انداخت .
سوز پاییزی می پیچید به دست و پای آدم هایی که کنار سپاه قدس ایستاده اند .
* * *
اتوبوس پر شده از صدای خنده و شوخی . هرکس دنبال دوست و هم کلاسی دوران اموزشش می گردد تا یا کنارش بنشیند یا بنشاندش کنارش . بابک ، سر در قرآن دارد ؛ صوت آرامش می پیچد توی گوش بغل دستی اش .
داود مهرورز ، . . .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
°¹ گریه ،نکن مامان! زود می آم
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•🌻•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•🌻•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii