🌸 خاطره شهید
سهشنبه بود ،ساعت دو و بیست دقیقه، یک کوله داشت که هر وقت میخواست برود سفر از آن استفاده میکرد، آن سال از من خواسته بود که شال عزایی که دو ماه محرم و صفر روی شانهاش بود را نشویم، آن را همانطور همراه با چفیه در ساکش گذاشت، دو دست لباس هم بیشتر از من نخواست، برادر کوچکترش هم بود، موقع خداحافظی احساسی داشتم، میدانستم که دارد به جنگ میرود، سرش را انداخت پایین و از در خارج شد دیگر نتوانستم تحمل کنم یکباره به او گفتم: بایست تا با هم خداحافظی کنیم، دستش را گذاشت روی در و نگاهی عمیق به من کرد، دویدم به سمتش آینه قرآن را برداشتم و از زیر آن که ردش کردم به سمت ماشین رفت، وقتی رفت به سمت ماشین طاقت نیاوردم و با تشر گفتم: حسن برگرد من با تو روبوسی نکردم، برگشت، خواستم صورتش را ببوسم اجازه نداد، دستهایم را گذاشت روی صورتش و بعد روی سینهاش کشید و عقب رفت.
اتفاقا همرزمش بعد از شهادت به من گفت: که از حسن پرسیده: چطور با مادرت خداحافظی کردی؟ که جواب داده است: نگذاشتم صورتم را ببوسد، ترسیدم پاهایم برای رفتن سست شود.
🌷شهید حسن قاسمی دانا🌷
راوی: مادر شهید
----------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
1_371336739.mp3
8.4M
🎙 زيارت عاشورا با صداى شهيد سردارسليمانى
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
🇮🇷🕊@Shahidgomnam🇮🇷🕊
📝 #یادمون_باشه
هر وقت حس کردیم، در کنترل واکنشها و رفتارمون، اختیار چندانی نداریم، و عکسالعملهامون، در شأن ما نیستند، یا رویِ اونها تسلط نداریم ؛
💥 یعنی؛ تسلّطمون بر نَفْسمون رو از دست دادیم.
در این مواقع حتماً ؛
۱ـ ورودیهای نَفْس رو چک کنید؛
آیا دیدنیها، شنیدنیها، و بوئیدنیها، خیالاتِ شما آلوده نیستند؟
ورودیهای آلوده، خروجیهای آلودهای در پی دارند.
۲ـ خوردنیهایتان شبههناک یا .... نیستند؟
لقمهای که حلال و طیب نیست، نَفْس را، افسارگسیخته میکند!
یا اهل پُرخوری نیستید؟
۳ ـ غذای روحتان (معارف خودشناسی، ارتباطِ متمرکز و باتوجه، با خداوند و اهل بیت علیهمالسلام و ... ) را بموقع صرف کردهاید، تا انرژی کافی برای خروجیهای پاک داشته باشید؟
۴ـ شاید هم، کمبود یکی از ویتامینها، و مواد ضروری جسم، آرامش و کنترلِ نفس شما رو مختل کرده باشه ..
✖️ #یادمون_باشه بیشتر مراقب خودمون باشیم
----------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۸۲) 🌟 ادامه ی کتاب : 2⃣بخش دوم: محبت شهيد به اساتيد و همكاران دا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۸۵)
🌟 ادامه ی کتاب :
2⃣بخش دوم: محبت شهيد به
اساتيد و همكاران دانشگاه امام حسين(علیهالسلام)
🖊 آقاي رسول عابدینی- همکار شهید
قرار بود مسئولیت جديدي در دانشگاه امام حسین(علیهالسلام) به من بدهند. به همکاران فرماندهی تربیت جهادی گفتم تا کارم جور شود به طور موقت مرا جایی مشغول کنید.
شب عرفه سال ۱۳۹۷ بود که در عالم رویا دیدم وارد مسجد دانشگاه امام حسین(علیهالسلام) شدم. جلوی ورودی مسجد، شهید عباس دانشگر و همکارم مهرداد پاکار را در حالی که بسیار خوشحال بودند دیدم. عباس مرا كه دید در آغوشم گرفت.
از دور دیدم که سردار اباذری در صف اول نشسته است. رفتم که به او بگویم عباس برگشته! از خواب بیدار شدم. دیدم چند دقیقه ای به اذان صبح مانده است. دو سه روز بعد به دفتر سردار اباذري رفتم. گفتم عباس را در خواب دیدهام، گویا تعبیر خواب این است که نویدی در راه است. گفت إنشاءالله خيره.
چند روزی گذشت. به جناب سرهنگ محسن عباسی گفتم قرار بود جایی مشغول بشوم. گفت به طور موقت مسئول امورات مسجد تازه تأسیس امام حسن مجتبی(علیهالسلام) هستید و من با کمال میل قبول کردم. متوجه شدم که عباس نوید آن را در خواب به من داده بود.
ادامه دارد ...
🌷🇮🇷
.
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۸۶)
🌟 ادامه ی کتاب :
2⃣بخش دوم: محبت شهيد به
اساتيد و همكاران دانشگاه امام حسين(علیهالسلام)
🖊 آقاي جواد هرمزی- همکار شهید
آبانماه سال ۱۳۹۶ بود. دانشجویان دانشگاه امام حسین(علیهالسلام) برای حضور در راهپیمایی اربعین حسینی آماده می شدند. یکی از دانشجویان عکس کوچک شهید عباس دانشگر را به تکتک دوستانش داد. بعضیها با سنجاق روی لباس و بعضی ها روي کوله پشتی خود نصب کردند. به سمت عراق حرکت کردیم.
در راه پيادهروي نجف تا کربلا، یکی از دانشجویان مریض شد. قرار شد دو نفر از بچهها دانشجوی مریض را به يك مرکز پزشکی ببرند و ما مسیر را ادامه بدهیم تا در یکی از موکب ها، آن ها به ما برسند. کوله¬پشتی شان را هم گرفتيم تا راحت باشند. بعد از دو سه ساعت به موکبی كه محل قرارمان بود رسیدیم. همانجا توقف کردیم تا آن سه نفر به ما برسند، بعد از مدتي به ما رسیدند. یکی از آنان گفت کوله¬پشتی که در آن پاسپورت و مدارک است، کجاست؟ متوجه شدیم در آن شلوغی یک کوله پشتی را جا گذاشتیم. یکی از دانشجویان برای آوردن کوله پشتی داوطلب شد و رفت. بعد از ساعاتی برگشت گفت کوله پشتی را پیدا نکردم. همه نگران شدیم. دوباره دو نفر را برای جستجوي کوله پشتی فرستادیم. بعد از ساعاتی برگشتند و خوشحال بودند و کوله را همراه خود آوردند. گفتيم کوله کجا بود. گفتند وقتی به آن موکب رسیدیم چند عرب زبان آنجا بودند. کوله پشتی های زیادی روی هم انباشته شده بود، ما خواستیم وارسی کنیم که آن ها گفتند اینها کوله های ماست. ما با زبان شکسته عربی به آنان فهماندیم که کوله ای گم کرده ایم، ولی آنان با تردید به ما نگاه می کردند. بعد از جابجا کردن کولهها، ناگاه عکس عباس را روی یکی از کولهها دیديم. همان عكسي که در دانشگاه روی كولهها نصب كرده بوديم. ما به عربی گفتیم: هذا ایرانی؛ منظورمان این بود که این کوله ماست. اول باور نکردند اما وقتی عکس شهید و نوشته فارسي زير عكس را دیدند، قبول کردند.
بعد از شنيدن این ماجرا با خودم گفتم دوستان در مسیر پیاده روی به نیابت از شهید چند قدمی برداشته اند، شهید هم به ما نظر لطف کرده است.
ادامه دارد ...
🌷🇮🇷
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۸۷)
🌟 ادامه ی کتاب :
2⃣بخش دوم: محبت شهيد به
اساتيد و همكاران دانشگاه امام حسين(علیهالسلام)
🖊 آقاي سید محمدباقر موسوی- مداح و همکار شهید
گاهی در ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار علیهم السلام در دانشگاه امام حسین(علیهالسلام) مداحی می کردم در بيشتر مجالس عباس را در جمع دانشجویان می دیدم. فردی با حیا و محجوب بود. بعد از شهادت عباس کمتر مجلسی بوده که در دانشگاه مداحی کنم ولي اسم ایشون و سایر شهدای مدافع حرم دانشگاه را نبرده باشم.
یک بار دانشجویان دانشگاه را برای آشنایی با مناطق دفاع مقدس به استان خوزستان برده بودیم. یکی از جاهایی که دانشجویان ارتباطی خاصی با آن سرزمین نورانی برقرار می کنند معراج الشهدای شهید محمودوند شهر اهواز است یک روز در اوج روضه و سینه زنی بودم که اسم عباس دانشگر رو آوردم و گفتم دوستان زرنگ باشید از این شهدا کم نخواهید. همین عباس دانشگر دقیقاً همین گوشه ی ضریح ایستاده بود و گریه میکرد و حال خاصی داشت. زرنگ بود توفیق شهادت را گرفت و رفت. حال خوبی بود اون روز توی روضه انگار خبرهایی بود و... شب برای اسکان به یادمان هویزه رفتیم و صبح زود هم طلائیه راوی منطقه طلائیه جناب سرهنگ مهدی رمضانی بود. قبل از صحبتش من را صدا کرد و گفت یه بنده خدایی برایم پیامکی ارسال کرده و نوشته دیشب خواب عباس دانشگر رو دیده که در معراجالشهدای اهواز همه نشسته بودند. من و شما هم کنار دانشجویان بودیم. عباس دانشگر هم مشغول صحبت با دانشجويان بود.
ادامه دارد ...
🌷🇮🇷
#تلنگرانه
🔴یه مقایسه بسیار عجیب🔻
۱_ چون اون آقا اهل#مسجد هست و فلان اشتباه رو کرد،پس من دیگه مسجد نمیرم!🔥
۲_ چون فلان کس که#نماز میخونه،فلان کار رو انجام داد،پس من دیگه نماز نمیخونم!🚫
۳_ چون فلان خانم که#چادری هست،فلان اشتباه رو انجام داد،پس من دیگه چادر نمی پوشم!❌
یه سوال خیلی مهم⁉️
۱_ چرا هیچ کس نمیگه👈🏻چون فلانی که چلوکباب می خوره،فلان اشتباه رو کرد من دیگه چلوکباب نمیخورم؟🍗
۲_ چرا هیچ کس نمیگه👈🏻چون فلانی که بنز🚗آخرین سیستم رو سوار هست،دزدی کرد،من دیگه بنز سوار نمی شم⁉️
۳_ چرا هیچ کس نمیگه👈🏻چون فلان خانم #بیحجاب،فلان اشتباه رو کرد،من دیگه باحجاب میشم⁉️
⚠️هیچ کس به غیر از#پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام#معصوم نیست❌
پس هر کسی ممکنه اشتباه کنه.
انسان ممکن الخطاست،جایز الخطا نیست🚫
ⓙⓞⓘⓝ↡
🖤|↬❥
مرد جوانی از مشکلات خود به
حکیمی گلایه می کرد
و از او خواست
که راهنمایی اش کند.
حکیم آدرسی به او داد و گفت به این
مکان که رسیدی ساکنان آن هیچ مشکلی
ندارند، می توانی از آنها کمک بطلبی.
مرد هیجان زده به سمت آدرس رفت،
با تعجب دید آنجا قبرستان است.
به راستی تنها مُردگانند که مشکل ندارند. دوست من اگر مشکلی داری،
یعنی تو زنده ای...
ⓙⓞⓘⓝ↡
🖤|↬❥