🌸🍃 #رمان_حورا 🌸🍃
🌸🍃#قسمت_نود_و_سوم 🌸🍃
مهرزاد در خانه همش غر میزد و عصبی بود. سر همه داد می زد و دعوا راه می انداخت.😡😡😡
اخلاقش به مرور بد میشد و هربار با دیدن امیر مهدی بدتر هم می شد.
یک روز به سرش زد و تصمیم گرفت با پدرش حرف بزند. تحمل دوری حورا را نداشت. میخواست او را برگرداند انا می دانست که نمیشد.
😔😔😔
_بابا از شما و این زندگی که برام ساختین، از مامان و بلاهایی که به سرم آوردن، حتی از خدا و دعاهایی که بی جواب گذاشت.. گله دارم. میترسم دیگه چیزی بخوام از کسی.😫😫
من... من حورا رو دوست دارم بابا. اما شما و مامان از این خونه فراریش دادین.😩😩😩
_ پسر حرف دهنتو..😡😡😡
_ با اذیت کردنش، 😞با دروغ گفتن،😒 با کلک و حیله و هزار تافریب دیگه. من اونو دوست داشتم الانم دارم. رفتم دم خونش راهم نداد میفهمین؟😡😡😡
منو از خودش روند. اینا همش تقصیر شما و مامانه. انقدر عرصه رو بهش تنگ کردین که از این خونه گذاشت رفت. 😥😥اصلا دقت کردین که مارال از وقتی حورا رفته دیگه دل و دماغ قبل رو نداره؟😓😓
نمره هاش کم شده، همش تو خودشه..
آقا رضا هم این را فهمیده بود اما هنوز نمی توانست روی حرف همسرش حرفی بزند.
هنوز هم وهم داشت از اتفاقاتی که بعد از مخالفت و حرف روی حرف آوردن، قرار است بیفتد.😖😖😖
– بس کن مهرزاد برو پی کارت. 😠😠الانم که کار و بار داری دیگه چیزی کم نداری برو زندگیتو بکن بعدشم یه دختر خوب پیدا می کنیم میریم خاستگ...🗣🗣
_ عمرا بابا عمرااا. من تا آخر عمرم دلم پیش تک دختر خوب این خونه میمونه.❌❌❌
خاستگاری و از ذهنتون بیرون کنین.😡😡
_ آخه پسر خوب نیست اینهمه عذب بگردی. کار و کاسبی داری، خونه هم که بهت میدم، ماشینم که...😏😏😏
دوباره وسط حرف پدرش پرید و گفت: این وضعیه که خودتون واسه من درست کردین. من کوتاه بیا نیستم خدافظ.😤😤😤😤
از اتاق بیرون زد و خانه را هم ترک کردو اسم خاستگاری هم که می آمد دلش هوای حورا را می کرد.😢😢
نمی توانست کسی را جز او دوست بدارد.😔😔😔
🌸🌸🌸#نویسنده_زهرا_بانو 🌸🌸🌸
🍃🍃🍃 #کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد 🍃🍃🍃
۱۱ اسفند ۱۳۹۷
🌸🍃 #رمان_حورا 🌸🍃
🌸🍃 #قسمت_نود_و_سوم 🌸🍃
آری شاید برای مهرزاد دلتنگی از حورا معنی عاشقی را میداد اما نبود... عشق نبود.. حس تملک بی جا بود.😔😔😔
او فقط می خواست امیرمهدی صاحب حورا نشود همین.😍😍
اما نمی دانست خیلی وقت است که حورای قصه ما دل به پسری پاک داده. پسری که بخاطر باور هایش چشم بر معشوقش بسته است.
مریم خانم دور از چشم مهرزاد برایش دنبال دختر گشته بود و دختر یکی از دوستان شوهرش را انتخاب کرده بود.🤗🤗
اما...😟😟
_آخه پسر من، چرا داد میزنی مگه چی می شه بیای بریم این دختر رو ببینی!؟😌😌
_مادر من چرا نمی فهمین؟ میگم من هیچکس رو جز حورا نمی خوام.😡😡😡
_عه بیخود هی هیچی نمیگم دور ورداشته. غلط کردی اون دختر بی سر پارو می خوای.😡😡😡 چی داره اخه؟ ننه؟ بابا؟ پول؟ جهاز؟ به چی اون دلت خوشه هااا؟؟😤😤😤
_به پاکیش، به مهربونیش، به خانمیش به اینا مادر من. چرا درکم نمی کنی!؟😖😖😖
_الهی قربونت برم تو بیا اینو ببین یه پارچه خانمه ماشالله از هر انگشتش یه هنر می ریزه اسمش فرشته اس خودشم فرشته اس ببینیش اصلا دیگه اون یادت میره.😍😍😍
مهرزاد بی توجه به حرف های مادرش از خانه بیرون زد.
یک هفته ای گذشت اما مریم خانم همچنان اسرار میکرد و مهرزاد با داد و هوار مخالفت می کرد.
_مهرزاد بخدا بهونه بیاری نه دیگه اسمتو میارم نه خونه راهت میدم.😠😠
مهرزاد بعد از تهدید های مادرش کمی راضی شد.
مریم خانم قرار روز پنجشنبه را گذاشت.
همه آماده و مرتب نشسته بودن و منتظر مهرزاد بودند.
بالاخره بعد از کلی غر زدن آمد. آن هم چه آمدنی.
یک پیراهن و شلوار قدیمی پوشیده بود و قیافه اش درهم بود.😞😞
تا مادرش خواست دهن باز کند مهرزاد پیش دستی کرد و گفت:به خدا اگه گیر بدی پامو از خونه بیرون نمیزارم.😠😠😠
🌸🌸🌸 #نویسنده_زهرا_بانو 🌸🌸🌸
🍃🍃🍃 #کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد 🍃🍃🍃
۱۱ اسفند ۱۳۹۷
YEKNET.IR - shoor 1 -vafat omilbanin bahman 97 - javad moghaddam.mp3
1.41M
⏯ #شور احساسی
🍃کربلا خونمه از چی دل بکنم
🍃حق دارم که بگم با تو هموطنم
🎤 #جوادمقدم
👌فوق زیبا
@shahidgomnam
۱۱ اسفند ۱۳۹۷
۱۱ اسفند ۱۳۹۷
خاطرات #شهید_امیر_حاج_امینی:
💢 یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت:
" نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم…."
💢 ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه‼️.
همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش ...
می گفت: من خاک پای شماهام … ‼️
@shahidgomnam
۱۱ اسفند ۱۳۹۷
۱۱ اسفند ۱۳۹۷
چه #قشنگ گفت:
#شهید_شوشترے
📌 دیروز دنبـال #گمنامے بودیم و امروز مواظبیم #ناممان گم نشود ...
جبهه بوے #ایمان مےداد و اینجا #ایمانمان بو مےدهد.!!
@Shahidgomnam
۱۱ اسفند ۱۳۹۷
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
🌸🌸🌸 سلام عرض ادب خدمت دوستان🌸🌸🌸
7قسمت از رمان #حورا امشب براتون میزارم 😊😊
6قسمت از رمان #حورا فردا انشالله میزارم 😉😉
126قسمت رمان. #حورا که امشب به قسمت 100میرسیم 😇😇
تا روز جمعه. روزی 5قسمت از رمان. #حورا تقدیم چشمان زیبایتان میکنیم😍😍😍
رمان #حورا جمعه به اتمام میرسد😌😌😌
🍃🍃🍃باتشکر از همراهیتون خادم کانال🍃🍃🍃
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
به روی سنگ قبرم
اسـمم را ننویســید ...
میخواهم همچون دهها شهید دیگر
گمنــام بمانــــم اگر خواستید
فقط این جمله را بنویسید :
"مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال"
#شهیدعلی_قاریان_پور
#شهادت_کربلای۵_شلمچه۱۳۶۵
@shahidgomnam
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
من به خاطر گناهانم
دعــــایم بالا نمیرود
اما دعای شما که رد خور ندارد
ای #شهیــــد🌹
برای ما هم دعا کن...😔
یک دانه ز تسبیـح نمازت را
یک بار به نام من محتاج بینداز ✨
پاسدار
#شهیــد_علیرضابریری🌺
#صبحتون_شهدایی
@shahidgomnam
۱۲ اسفند ۱۳۹۷