#عاشقانه_حلال
مدافع عشق/قسمت49
_ درد داری؟؟
_ اوهوم...پام!!
نگران به پایت نگاه میکنم.تاریکی اجازه نمیدهد تاخوب ببینم!!
_ چی شده؟...
_ چیزی نیست... ازخودت بگو!!
_ نه! بگو چی شده؟...
پوزخندی میزنی
_ همه شهید شدن!!...من...
دستت راروی زانوی همان پای اسیب دیده میگذاری
_ فکر کنم دیگه این پا، برام پا نشه!
چشمهایم گرد میشود
_ یعنی چی؟...
_ هیچی!!...برای همین میگم نپرس!
نزدیک تر می ایم..
_ یعنی ممکنه..؟
_ اره..ممکنه قطعش کنن!...هرچی خیره حالا!
مبهوت خونسردی ات،لجم میگیرد و اخم میکنم
_ یعنی چی هرچی خیره!!! مو نیست کوتاه کنی درادا...پاعه!
لپم را میکشی
_ قربون خانوم برم! شما حالا حرص نخور...
وقت قهر کردن نیست!! باید هرلحظه را باجان بخرم!!
سرم راکج میکنم
_ برای همین دیر اومدید؟ اقاسجاد پرسید همه خوابن..بعد گفت بیام درو باز کنم!
_ اره! نمیخواست خیلی هول کنن بادیدن من!..منتظریم افتاب بزنه بریم بیمارستان!
_ خب بیمارستان شبانه روزیه که!
_ اره!! ولی سجاد جدن خسته است!
خودمم حالشو ندارم...
اینا بهونس..چون اصلش اینکه دیگ پامو نمیخوام!! خشک شده..
تصورش برایم سخت است! تو باعصا راه بروی؟؟...باحالی گرفته به پایت خیره میشوم...که ضربه ای ارام به دستم میزنی
_ اووو حالا نرو تو فکر!!...
تلخ لبخند میزنم
_ باورم نمیشه که برگشتی...
_ اره!!...
چشمهایت پراز بغض میشود
_ خودمم باورم نمیشه! فکر میکردم دیگه برنمیگردم...اما انتخاب شده نبودم!!
دستت را محکم میگیرم
_ انتخاب شدی که تکیه گاه من باشی...
نزدیکم می ایی و سرم را روی شانه ات میگذاری
_ تکیه گاه تو بودن که خودش عالمیه!!
میخندی...
سرم رااز روی شانه ات برمیداری و خیره میشوم به لبهایت...
لبهای ترک خورده میان ریش خسته ات که درهرحالی بوی عطر میدهد!!
انگشتم راروی لبت میکشم
_ بخند!!
میخندی...
_ بیشتر بخند!
نزدیکم می ایی و صدایت را بم و ارام میکنی
_ دوسم داشته باش!
_ دارم!
_ بیشتر داشته باش!
_ بیشتر دارم!
بیشتر میخندی!!!
_ مریضتم علی!!!
تبسمت به شیرینی شکلات نباتی عقدمان میشود!
جلوتر می آیی و صورتم را
مریض گونه ......
ادامه دارد...
نویسنده این رمان:
محیا سادات هاشمی
سلام علیکم
برای شرکت درختم فقط ایموجی های قلب زیر را بفرستید
@shahidgomnam_315
🌹صلوات های ختم شده🌹
🌹4000صلوات هدیه به صاحب الزمان🌹
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
ختم #صلوات برای سلامتی یوسف فاطمه (س)
❤️ 100👈 صلوات
💛 200👈 صلوات
💚 300👈 صلوات
💙 400👈 صلوات
💜 500👈 صلوات
💖 600👈 صلوات
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس، هر روز از روی شوق و محبت به من سه مرتبه صلوات بفرستد، خدا گناهان او را در همان روز یا همان شب می آمرزد.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مــداحی_شهــدایے🕊
#سیدرضانریمانی🎤
#جاموندم با دل خسته💔
#جاموندم با پره بسته😔
پیشنهاد_داانلووود🌱
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
#سلام_امام_زمانم
دست مرا بگیر ببین ورشکسته ام
اب از سرم گذشته و من دست بسته ام
کار مرا حواله نده دست دیگری
محتاجم و فقط به تو امید بسته ام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء"
🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
📎هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات..
🌺بسم رب الشهداء🌺
ختم صلوات امروز
به نیت
❤️شهدای گمنام❤️
سهم شما۵ صلوات😊
قبول باشه
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🔰توصیه رهبر انقلاب به دختران شهدا
💠در جریان دیدار جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم، رهبر انقلاب در پاسخ به درخواست یکی از فرزندان شهدا برای توصیهای به دختر وی، فرمودند: «خوب درس بخواند و در خودش این روحیهی پدربزرگ را تقویت کند. اینها فردا شیرزنان آیندهی کشورند. کشور به این شیرزنان احتیاج دارد. خودش را بسازد». ۹۵/۹/۱
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
👇اوقات شرعی👇
اذان ظهر=13:9🌹
غروب آفتاب=20:24🌹
اذان مغرب=20:45🌹
نیمه شب شرعی=0016🌹
1398/4/15شنبه
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
و
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اولین_تیزر
✌️ اجتماع عظیم #دختران_انقلاب در حمایت از #حجاب
📣 وعده ما :
20 تیرماه ، ساعت 17 ، #ورزشگاه_شیرودی
#پنجشنبه_۲۰تیر_همه_میآییم
♦️حضور هر ایرانی به نیابت از یک #شهید
✅ گروه مردمی آمرین به معروف صراط(دختران انقلاب)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به تو سلام میدم
درمون دردامی ...
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۱۵ تیر ۱۳۹۸
میلادی: Saturday - 06 July 2019
قمری: السبت، 3 ذو القعدة 1440
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️8 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️26 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️33 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
▪️35 روز تا روز عرفه
▪️36 روز تا عید سعید قربان
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
⇝✿°•° °°•°°•°° °•°✿⇜
﷽
نوشته ی روی سربندش همیشه این عبارت بود؛
"رهسپاریم با ولایت تا شهادت"
چقدر قشنگ به شعاری که دادی عمل کردی...
#شهید_مهدی_علیدوستی
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
#کلام_شهید
«دوست ندارم
و نمی خواهم
جایی یا کوچه ای
یا مکانی به اسم من باشد »
#فرمانده_گردان_مسلم_بن_عقیل #لشکر۱۰_سیدالشهدا(ع)
#شهید_محمد_موافق
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
آمده در وصیت شهدا
خواهرم ؛ خون من هدر نرود
روی مین پیکرم ز هم پاشید
تا که چادر از روی سرت نرود
#شهیدابراهیم_هادی
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
4_6030494083447783948.mp3
10.01M
#کربلایی_حسین_شریفی
🎼 باز منو بارون چشام حسین...
غم تو صدام حسین....دوباره سلام حسین...
✨دلتنگی و پریشانی، حرم
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🍃💟|°• #کلام_شهید
ازشپرسیدم:
اینهمہبہ#فقیرانکمکمیکنیچیزی برایخودتباقیمی ماند؟!
خیلی#آرامگفٺ:
#منکارهاینیستمـ،#منفقطوسیلههستم،روزیدهنده#خداست...
💌|°• #شهیدابراهیم هادی
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
#عاشقانه_حلال
مدافع عشق /قسمت50
یک نان تست برمیدارم ،تندتند رویش خامه میریزم و بعد مربای آلبالو را به ان اضافه میکنم.ازاشپزخانه بیرون می ایم و باقدم های بلند سمت اتاق خواب میدوم. روبروی اینه ی دراور ایستاده ای و دکمه های پیراهن سفیدرنگت را میبندی.عصایت زیربغلت چفت شده تابتوانی صاف بایستی.پشت سرم محمدرضا چهاردست و پا وارد اتاق میشود. کنارت می ایستم و نان راسمت دهانت می اورم..
_ بخور بخور!
لبخند میزنی ویک گاز بزرگ از صبحانه ی سرسری ات میزنی.
_ هووووم! مربا!!
محمد رضا خودش را به پایت میرساند و به شلوارت چنگ میزند.تلاش میکند تا بایستد.زور میزند و این باعث قرمزشدن پوست سفید و لطیفش میشود.کمی بلند میشودوچندثانیه نگذشته باپشت روی زمین می افتد!هردو میخندیم! حرصش میگیرد،جیغ میکشدو یکدفعه میزند زیر گریه. بستن دکمه هارا رها میکنی ،خم میشوی و اورا ازروی زمین برمیداری.نگاهتان درهم گره میخورد.چشمهای پسرمان باتو مو نمیزند...محمدرضا هدیه همان رفیقی است که روبه روی پنجره ی فولادش شفای بیماری ات را تقدیم زندگی مان کرد...لبخند میزنم و نون تست رادوباره سمت دهانت میگیرم.صورتت را سمتم برمیگردانی تا باقیمانده صبحانه ات را بخوری که کوچولوی حسودمان ریشت را چنگ میزند و صورتت را سمت خودش برمیگرداند.اخم غلیظ و بانمکی میکندودهانش را باز میکندتا گازت بگیرد.
میخندی و عقب نگهش میداری
_ موش شدیا!! ..
باپشت دست لپ های اویزون و نرم محمد رضا رالمس میکنم
_ خب بچه ذوق زده شده داره دندوناش درمیاد
_ نخیرم موش شده!!
سرت راپایین می آوری،دهانت راروی شکم پسرمان میگذاری و قلقلکش میدهی
_ هام هام هام هااااام....بخورم تورو!
محمدرضا ریسه میرود و دراغوشت دست وپا میزند.
لثه های صورتی رنگش شکاف خورده و سردوتا دندان ریزو تیز ازلثه های فک پایینش بیرون زده.انقدرشیرین و خواستنی است که گاهی میترسم نکند اورا بیشترازمن دوست داشته باشی.روی دودستت اورابالا میبری و میچرخی.اما نه خیلی تند!درهردور لنگ میزنی.جیغ میزند و قهقهه اش دلم را اب میکند.حس میکنم حواست به زمان نیست،صدایت میزنم!
_ علی!دیرت نشه!؟
روبه رویم می ایستی و محمدرضا راروی شانه ات میگذاری.اوهم موهایت راازخدا خواسته میگیرد و باهیجان خودش رابالا پایین میکند.
لقمه ات را دردهانت میگذارم و بقیه دکمه های پیرهنت را میبندم.یقه ات راصاف میکنم و دستی به ریشت میکشم.
تمام حرکاتم را زیر نظر داری. و من چقدر لذت میبرم که حتی شمارش نفسهایم بازرسی میشود در چشمهایت! تمام که میشود قبایت را ازروی رخت اویز برمیدارم وپشتت می ایستم.محمد رضارا روی تختمان میگذاری و اوهم طبق معمول غرغرمیکند.صدای کودکانه اش رادوست دارم زمانی که باحروف نامفهوم و واج های کشیده سعی میکند تمام احساس نارضایتی اش رابما منتقل کند
قبا را تنت میکنم و ازپشت سرم راروی شانه ات میگذارم...
آرامش!!!!
شانه هایت میلرزد!میفهمم که داری میخندی.همانطورکه عبایت راروی شانه ات میندازم میپرسم
_ چرا میخندی؟؟
_ چون تواین تنگی وقت که دیرم شده،شما ازپشت میچسبی!بچتم ازجلو بااخم بغل میخواد
روی پیشانی میزنم
اااخ_وقت!
سریع عبارا مرتب میکنم.عمامه ی مشکی رنگت را برمیدارم و مقابلت می ایم.لب به دندان میگیرم و زیر چشمی نگاهت میکنم
_ خب اینقد #سیدما خوبه..
همه دلشون تندتند #عشق_بازی میخواد
سرت راکمی خم میکنی تاراحت
عمامه را روی سرت بگذارم..
چقدر بهت میاد!
ذوق میکنم و دورت میچرخم..سرتاپایت را برانداز میکنم...توهم عصا بدست سعی میکنی بچرخی!
دستهایم رابهم میزنم
_ وای سیدجان عالی شدی!!!
لبخند دلنشینی میزنی و روبه محمد رضا میپرسی
_ تو چی میگی بابا؟بم میاد یانه؟
خوشگله؟....
اوهم باچشمهای گرد و مژه های بلندش خیره خیره نگاهت میکند
طفلی فسقلی مان اصلن متوجه سوالت نیست!
کیفت را دستت میدهم و محمد رضارا دراغوش میگیرم.همانطور که ازاتاق بیرون میروی نگاهت به کمد لباسمان می افتد..غم به نگاهت میدود! دیگر چرا؟...
چیزی نمیپرسم و پشت سرت خیره به پای چپت که نمیتوانی کامل روی زمین بگذاری حرکت میکنم سه سال پیش پای اسیب دیده ات را شکافتند و آتل بستند!میله ی اهنی بزرگی که به برکت وجودش نمیتوانی درست راه بروی! سه سال عصای بلندی رفیق شبانه روزی ات شده!
دیگر نتوانستی بروی دفاع_ازحرم...
زیاد نذر کردی...نذر کرده بودی که بتوانی مدافع بشوی!..امام رئوف هم طور دیگر جواب نذرت راداد! مشغول حوزه شدی و بلاخره لباس استادی تنت کردند!سرنوشتت راخداازاول جور دیگر نوشته بود.جلوی در ورودی که میرسی #لاحول_ولاقوه_الاباالله میخوانم و ارام سمتت فوت میکنم.
_ میترسم چشم بخوری بخدا! چقد بهت استادی میاد!
ادامه دارد...
نویسنده این رمان:
محیا سادات هاشمی