#خاطرات_شهدا 💕
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌼یک بار که آمده بود «شهرضا» گفتم: «بیا اینجا یک خانه برایت بخریم و همینجا زندگیات را سر و #سامان بده!»
❄گفت: «حرف این چیزها را نزن مادر، #دنیا هیچ ارزشی ندارد!»
💐گفتم: «آخر این کار درستی است که دایم زن و بچهات را از این طرف به آن #طرف میکشی؟»
🍀گفت: «مادر جان! شما #غصه مرا نخور. خانه من عقب #ماشینم است.»☺
🌻پرسیدم: «یعنی چه #خانهات عقب ماشینت است؟»😳
🍃گفت: «جدی میگویم؛ اگر #باور نمیکنی بیا ببین!»
🌷همراهش رفتم. در عقب #ماشین را باز کرد. وسایل مختصری را توی #صندوق عقب ماشین چیده بود: سه تا کاسه، سه تابشقاب، سه تا قاشق، یک سفره پلاستیکی کوچک، دو قوطی #شیرخشک برای #بچه و یک سری خرده ریز دیگر.
🌿 گفت: «این هم #خانه . میبینی که خیلی هم راحت است.»☺
🌹گفتم: «آخه اینطوری که نمیشود.»😔
🌸گفت: «#دنیا را گذاشتهام برای #دنیادارها ، خانه هم باشد برای #خانهدارها !»😍😢
#شهیدحاج_محمدابراهیم_همت ❤
@Shahidgomnam