🎈🍃
#طنزینه🌱😁
#شربت_الاغی
خیلے جالبه بخونید😂
.
یڪے از بچه هاےشوخ و در عین حال ڪاری تو جبهه ها اڪبر ڪاراته بود🙅♂.اڪبر ڪاراته، الاغ شیمیایے شدهاے رو از خونه خرابههاے آبادان پیدا و با ڪلی دوا درمون سرپاش ڪرد. یه خورجین انداخت روی الاغو روش نوشت: سوپر طلا، دربست به همه نقاط ڪشور!😂
یه بےسیم مےانداخت پشتش و به بچهها سوارےمےداد و ازشون پول مےگرفت🐎. یه روز بچههـا مےخواستن مقـر آبادان رو خاڪریز بزنن تـا ترڪش ڪمتر به بچهها بخوره😌. هوا خیلے گرم بود🏝. بيسیم زدن به اڪبر ڪاراته:
-اڪبر اڪبر🗣
-اڪبر به گـوشم👂👮
-اڪبر بچههـا تشنهانـد،آب مےخوان💧💧
-چیڪار ڪنم ڪه تشنه ان♂♂
-اڪبر بچههـا خستهاند،دارن ميمیرن😞
-خب بمیـرن.چے مےخواید؟😂
-شربتے،ڪمپوتے،چیزے،تو ڪه الاغ دارے بردار بیار🍹
-آخـه حیفـ این الاغ من نیست ڪه واسـه شما شربت بیاره؟!😃😝
اڪبر ڪاراته یه سطل شربت درست ڪرد و چند تا ڪمپوت برداشت تا واسه بچهها ببره🚶. بین نخلها ڪه میومد یه چیز عجیبی بین علفها دید🌴🌴. پیاده شـد ببینه چیه ڪه صداے “هورت، هورت” شنید.😋😋
سر الاغ توی سطل شربت بود!😂😂 اڪبر سطل رو بڪش، الاغ بڪش! اڪبر بڪش، الاغ بڪش!😡😂 آخر سر اڪبر سطل رو گـرفت و سوار الاغ شد. به بچهها که رسید گفت: «عزیزان بیایید. فرزندان رشید اسلام بیایید. عجب شربتی براتون آوردم.»😎
اکبر همیشه قبل از شربت دادن به بچهها میگفت: «اول ساقے، بعد شما یاغیها!»😃
اینبار نخورد و داد بچهها خوردن. مصطفی گفت: «چیه اڪبر؟ چطور امروز ساقےنمےخوره؟»
اڪبر گفت: «آخه حیف شما نیست؟ باید اول شما عزیزان بخورید.☺️😋»
لیوان دوم رو ڪه خواست بده، بچهها به شڪ افتادن. دورهاش ڪردند و گفتند: «اڪبر بگو قصه چیه؟» اڪبر گفت: «عزیزان رزمنده، دلاورها همه به دهن قشنگ سوپرطلا نگاه کنید.» دیدیم آب دهن و بینی الاغ اومده بیرون و معلومه ڪله الاغ تا نصفه توی شربت بوده😷.
حالمون بهم خورد😷! دستوپای اڪبر رو گرفتیم و انداختیمش توی رودخانه بهمنشیر. اڪبر ڪاراته جیغ مےزد😱😫: «تو روخدا. خفه مےشم. خاڪ بر سرت ڪنند الاغ خر!♂😂 تو شربت رو خوردےڪتڪش رو من میخورم! خاڪ بر سرت ڪنند الاغ! اگه من مُردم اونور جلوتو میگیرم😂😂😂
@shahidgomnam