به روایتی از برادر شهید :
☘| #همایشی از طرف محله کارم در برج میلاد برگزار #شده بود🏤
با مرتضی قرار گذاشتیم و #شرکت کردیم
در آنجا #موسسه ای برای حمایت از ایتام بی سرپرست #تبلیغ می کرد.👌
#من و مرتضی هفت تا از بچه ها رو👧 به سرپرستی #گرفتیم و ماهیانه بخشی از پول مایحتاج اون ها رو #واریز می کردیم💴
این مسئله فقط #بین من و مرتضی بود و مخفی بود
تا اینکه بعد از چند #سال که مرتضی از اون خونه #رفت،🙋♂
دیگه نامه های خیریه رو مادرم #می_گرفت 📬
وقتی متوجه شده بود به #مرتضی گفته بود : مامان چرا بهم نگفتی؟😳
مرتضی هم #جواب داده بود : گفتن نداره که☺️🌹
مرتضی در کارهای #خیر واقعا پیش قدم بود
یک کولر #آبی داشتیم که دیگه به کارمون نمی اومد❌
گذاشته بودیمش توی #انباری
#یک!-روز رفتم توی انباری و دیدم کولر سرجاش نیست و #انگار کسی برش داشته و برده😐
از مادرم #پرسیدم :اون کولر آبی چی شده؟
جواب داد : مرتضی اومد و گفت می بره به #یکی می ده که خیلی نیازمد این وسیله اس
مرتضی روح #بخشندگی داشت و همه چیز را می بخشید😌✋
#شهید_مرتضی_کریمی_شالی
{★ @Shahidgomnam ★}