eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
1هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.7هزار ویدیو
86 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست تازنده ایم‌رزمنده ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
🎀رمان عاشقانه مذهبی🎀: 🌸🍃رمـــان ... 🌸🍃 قسمت مادرم پوفے ڪرد و با عصبانیت زل زد توے چشم هام:😠 _اینا رو الان باید بگے؟! از پشت میز آشپزخونہ بلند شدم، همونطور ڪہ در یخچال رو باز میڪردم گفتم: _خب مامان جان چہ میدونستم اینطور میشہ؟!😕 لیوان آبے براش ریختم و برگشتم سمتش: _اشتباہ ڪردم،غلط ڪردم!😒 مادرم دستش رو گذاشت زیر چونہ ش و نگاهش رو ازم گرفت. لیوان آب رو، گذاشتم جلوش. بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت: _هر روز باید تن و بدن من بلرزہ ڪہ بلایے سرت نیاد!دیگہ میتونم بذارم از این در برے بیرون؟ سرم رو انداختم پایین، 😔موهام پخش شد روے شونہ م،مشغول بازے با موهام شدم. _هانیہ خانم با توام!😠 همونطور ڪہ سرم پایین بود گفتم: _حرفے ندارم،خربزہ خوردم پاے لرزشم میشینم اختیار دارمے،هرڪارے میخواے باهام ڪن اما حرف من استادمہ!😔 لیوان آب رو برداشت و یہ نفس سر ڪشید.از روے صندلے بلند شد،با جدیت نگاهم ڪرد و گفت:😐 _توقع نداشتہ باش ناز و نوازشت ڪنم یہ مدتم بهم ڪار نداشتہ باش تا فڪر ڪنم. سرم رو بلند ڪردم و مطیع گفتم: _چشم!😔✋ ادامہ دادم: _بچہ ها میخوان برن ملاقات منم برم؟😒 روسریش رو از روے مبل برداشت و سر ڪرد: _نہ!فاطمہ ڪار دارہ باید برے پیش عاطفہ حالش خوب نیست!سر فرصت دوتایے میریم منم باهاش صحبت میڪنم!😠 شونہ هام رو انداختم بالا و باشہ اے گفتم! داشتم میرفتم سمت اتاقم ڪہ گفت: _هانیہ توقع نداشتہ باش چیزے بہ بابات نگم! ایستادم،اما برنگشتم سمتش!خون تو رگ هام یخ زد،نترسیدم نہ! فڪر غیرت و اعتماد پدرم بودم!چطور میتونستم تو روش نگاہ ڪنم؟!😣😒 بے حرف وارد اتاق شدم ڪہ صداے زنگ موبایلم اومد، موبایلم رو از روے تخت برداشتم و بے حوصلہ بہ اسم تماس گیرندہ نگاہ ڪردم.بهار بود، علامت سبز رنگ رو بردم بہ سمت علامت قرمز رنگ: _جانم بهار.😒 صداے شیطونش پیچید: _سلام خواهر هانیہ احوال شما امیرحسین جان خوب هستن؟😁 و ریز خندید،یاد حرف دو روز پیشم افتادم،بے اختیار بود!با حرص گفتم: _یہ حرف از دهنم پرید ببینم بہ گوش بے بے سے ام میرسونے!😤 +خب حالا توام انگار من دهن لقم؟!🙁آخہ از اون حرف تو میشہ گذشت؟ صداش رو نازڪ ڪرد و ادامہ داد: _بهار امیرحسین چیزیش نشہ!داریم میریم ملاقات امیرحسین بیا دیگہ! نشستم روے تخت. _نمیتونم بهار،ڪار دارم! +یعنے چے؟مگہ میشہ؟😳 _سرفرصت میرم! با شیطنت گفت: +پس تنها میخواے برے اے ڪلڪ!😜 با خندہ گفتم: _درد!با مامانم میخوام برم،مسخرہ دستگاهے!😬 +پس مامانو میبرے دامادشو ببینہ!😄 خندیدم: _آرہ من و سهیلے حتما!😄 با هیجان گفت: +سهیلے نہ،امیرحسین! راستے دیدے گفتم زیاد فیلم میبینے؟😉 چینے بہ پیشونیم دادم. _چطور؟😟 +ڪار بنیامین نبودہ ڪہ،ماجرا رو جنایے ڪردے! ڪنجڪاو شدم. _پس ڪار ڪے بودہ؟😳 با لحن بانمڪے گفت: +یہ بندہ خداے مست! خیالم راحت شد، احساس دِين و ناراحتے از روے دوشم برداشتہ شد!😊 از بهار خداحافظے ڪردم و رفتم سمت ڪمدم، سہ ماہ از مرگ مریم گذشتہ بود اما هنوز لباس سیاہ تنشون بود،😕 بخاطرہ مراعات،شال و سارافون بہ رنگ قهوہ اے تیرہ تن ڪردم،چادر نمازم رو هم سر ڪردم،از اتاق رفتم بیرون. مادرم چادر مشڪے سر ڪردہ بود با تعجب گفتم:😳 _جایے میرے؟ سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد: _آرہ حال امین خوب نیست فاطمہ میخواد ببرتش دڪتر میرم تنها نباشہ! با مادرم از خونہ خارج شدیم،دڪمہ آیفون رو فشردم! بدون اینڪہ بپرسن در باز شد! وارد حیاط شدیم، خالہ فاطمہ بے حال سلامے ڪرد و رفت سمت امین ڪہ گوشہ حیاط نشستہ بود!😒 ڪنارش زانو زد: _امین جان پاشو الان آژانس🚗 میرسہ! امین چیزے نگفت،چشم هاش رو بستہ بود! مادرم با ناراحتے رفت بہ سمتشون و گفت: _چے شدہ فاطمہ؟😒 خالہ فاطمہ با بغض زل زد بہ بہ مادرم و گفت:😢 _هیچے نمیخورہ نمیتونہ سر پا وایسہ!ببین با خودش چے ڪار ڪردہ؟ و بہ دست امین ڪہ خونے بود اشارہ ڪرد!مادرم با نگرانے نگاهے بہ من ڪرد و گفت:😨 _برو پیش عاطفہ! همونطور ڪہ زل زدہ بودم بہ امین رفتم بہ سمت خونہ ڪہ امین چشم هاش رو باز ڪرد و چشم تو چشم شدیم! 👀 سریع نگاهم رو ازش گرفتم،چشم هاش ناراحتم مے ڪرد،پر بود از غم و خشم! قبل از اینڪہ وارد خونہ بشم عاطفہ اومد داخل حیاط،هستے ساڪت تو بغلش بود! خالہ فاطمہ با عصبانیت بہ عاطفہ نگاہ ڪرد و گفت:😠 _ڪے گفت بیاے اینجا؟باز اومدے سر بہ سرش بذارے؟ عاطفہ چیزے نگفت، 😒خیرہ شدہ بودم بہ هستے، 👶خیلے تپل شدہ بود، سرهمے سفید رنگش بهش تنگ بود!با ولع دستش رو میخورد! مادرم با لبخند بہ هستے نگاہ ڪرد و گفت:😊 _اے جانم،عاطفہ گشنشہ! عاطفہ سر هستے رو بوسید و گفت: _آب جوش نیومدہ!🍼 امین از روے زمین بلند شد،رفت بہ سمت عاطفہ، با لبخند زل زد بہ هستے، هستے دستش رو از دهنش درآورد و دست هاش رو بہ سمت امین گرفت،با خندہ از خودش صدا در مے آورد، لبخند امین عمیق تر شد، 😊با دست سالمش هستے رو بغل ڪرد و پیشونیش رو بوسید با صداےبمش گفت: _جانم بابایے!😍 @Shahidgomnam
الگوی_من_شهدا روایتگری_شهدا 💠دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله !!! ✅در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد. گناهان یک هفته او اینها بود : 🔸شنبه : بدون وضو خوابیدم . 🔸یکشنبه : خنده بلند در جمع . 🔸دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم . 🔸سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم . 🔸چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت . 🔸پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم . 🔸جمعه : تکمیل نکردن 1000 و بسنده به 700 صلوات . راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می گوید : دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...!!
🍂🍂🍂 شَبانْگاهْ... وَقْتی... دِلَمْ... میگیرَدْ... پَروانِه... دَرونَمْ... را... راهی میکُنَمْ... کِنارَت... بَرْ سَر مَزارَت... آنْگاه با خیال راحَت... بَر سَنْگ قَبْرَتْ دَسْت کشیده... و... هِقْ هِقْ میکنم... 🍂🍂🍂 شهیدم... @Shahidgomnam
خیلے ها آرزوهـــــایشان را پشت #سنـگر جا گذاشتند شده ازخودت بپرسے مگر آنهــا #دل نداشتند #شهدا_شرمنده_ایم😔 شهدا رهرو میخوان نه شرمنده...💔 @Shahidgomnam
#سخنی_از_شهید_چمران 🍃آنان که به من بدی کردند ، مرا هشیار کردند، آنان که از من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند، آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند، آنان که به من خوبی کردند ، به من مهر و وفا ودوستی آموختند... پس خدایا : به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ، خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما . @shahidgomnam
حرف دارم ؛ خَالِقَ کُلِّ مَخْلُوقٍ ... غم روی سنگینی میکنه ؛ کَاشِفَ کُلِّ مَکْرُوبٍ ... اندوهگین هستم ؛ فَارِجَ کُلِّ مَهْمُومٍ ... پس رو ناامید نکن ؛ رَجَائِی عِنْدَ مُصِیبَتِی ... @shahidgomnam
🌷🕊ای ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست 💐ما بی‌ تو خسته‌ایم، تو بی‌ ما چگونه‌ای؟... 🕊 🕊 {★ @Shahidgomnam ★}
🍂🍁 🍁 💐مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت دیوانهٔ عشق تو سر از پا نشناخت 🌷هرکس به توره یافت ز خودگم گردید آن‌کس که تو را شناخت خود را نشناخت 🕊 مدافع حرم مسعود عسکری🕊 {★ @Shahidgomnam ★}
گفتم بگذار عروسے ڪنیم یه ذره طعم زندگےروبچشيم بعد حرفِ رفتن بزن اما يڪدفعه رفت و پیڪرش برگشت وقتے در معراج صورتش رانوازش ڪردم ازچشمش قطرات اشڪ جارےشد😭 💞 {★ @Shahidgomnam★} 🍃🌹🍃🌹
🕊در مکتب شهادت در محضر شهدا راه شهید ، کلام شهید 💐سهل ‌انگارے و سستے در اعمال عبادے تاثیر نامطلوبے در پیروزی‌ ها دارد... 📸شهيد مدافع حرم {★ @Shahidgomnam ★}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷"کلنا عباسک یازینب"🇮🇷 🎥کلیپ تصویری شهید مدافع حرم کربلایی حسین محرابی 💐محل شهادت:سوریه ،حلب🕊 🌷اللهم الرزقنا توفیق شهادته فی سبیلک🌷 🌹🕊 {★ @Shahidgomnam ★}
🌷🕊خوشا پروازتان با هــم بلند آوازتان با هــم بہ ياد آريد ما را هــم در آن پرواز ڪردن هـا . . .🕊🌷 ۹۴ 🕊 {★ @Shahidgomnam ★}
🌷🕊هـر موقع حرف از حرم سیده زینب (س) می‌شد آهی می‌ڪشیدو می‌گفت : " ما را مدافعان حـرم آفریده اند " 🕊 🕊 {★ @Shahidgomnam ★}
🌷🕊نمی ‌رسد ، بہ خداحافظی زبان از بغــض خوشـا بہ حال تـو ڪہ مسافـر بهشتـی . . . 🕊 {★ @Shahidgomnam ★}
: شهادت لباس تک سایزی است که ما باید با اعمال و رفتار و اخلاص... ، خود را اندازه آن کنیم🕊 💡 {★ @Shahidgomnam★}
 (۱۲ آذر) • ولادت شهید حسن شوکت پور (استان سمنان، شهرستان مهدی شهر) (۱۳۳۱ ه.ش) • ولادت شهید محمدباقر عاصی (استان یزد) (۱۳۳۲ ه.ش) • ولادت شهید علی آثاری اردکانی (استان یزد، شهرستان اردکان) (۱۳۳۹ ه.ش) • شهادت شهید حسن حسن آبادی (استان خراسان شمالی، شهرستان بجنورد) (۱۳۵۷ ه.ش) • تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پس از انتخابات سراسری (۱۳۵۸ ه.ش) • شهادت شهیده فهیمه سیاری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) • شهادت شهید علی‌اکبر محمدحسینی (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید حمیدرضا ملاحسنی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) • اعزام سپاه یک‌صدهزار نفری محمد رسول الله (ص) به جبهه‌های جنگ حق علیه باطل (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید علی جان سلیمانی (استان خراسان رضوی، شهرستان فیروزه، روستای سلیمانی) (۱۳۶۵ ه.ش) • آزمایش موفق موشک بالستیک ساخت جمهوری اسلامی ایران در جریان جنگ تحمیلی (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید ابراهیم بابایی ملکشاه (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۷۳ ه.ش) • شهات شهید حسان هولو اللقیس (حزب الله لبنان) (۱۳۹۲ ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم میثم نجفی (۱۳۹۴ ه.ش) • شهادت شهید بهنام کاظمی (استان آذربایجان غربی، شهرستان خوی) (۱۳۹۵ ه.ش) • شهادت شهید مجتبی یعقوبی (استان آذربایجان شرقی، شهرستان هشترود) (۱۳۹۵ ه.ش) • شهادت شهید خدابخش رئیسیان (استان اصفهان، شهرستان سمیرم) (۱۳۹۶ ه.ش) @shahidgomnam
💢مردم باور میکنند؟ یک سال مداوم #آمدنیوز میگفت آیت الله خامنه ای در قید حیات نیست و بَدَل ایشان در #مجامع_عمومی ظاهر میشود، اما حالا چند روز است که میگویند حالِ رهبر وخیم است!! کدام دروغ را باور کنیم؟ @shahidgomnam
پروانه سلحشوری: ثمره پوشیدن چادر برای من شده جراحی گردن و درد دست.! + چطور شده که یک چادر ۳۰۰ - ۲۰۰ گرمی، اونم پخش شده در سطح بدن؛ گردن شمارو زیر تیغ برده ولی علما با عمامه متمرکز بر سر و بعضا ۱ کیلویی به همراه عبا و قبا چیزیشون نمیشه؟؟؟ +از این کارا نکنید خوبیت نداره؛ احمد یادگار یادگار یادگار امام آدمه میشنوه باور میکنه؛ عمامه و عباش به آرتروزش اتصالی میکنه خراب میشه... @Shahidgomnam
امام سید علی خامنه ای 🌸🍃 آرامش امت... ❤️🍃 @shahidgomnam
⚠️⛔️ به هیچڪس اجازه نده پشت‌سر 🍃 حرفے بزند... @shahidgomnam
شهدا ❣ تفحصم کنید 😭😭 گاهے باید آدم خودش را تفحص ڪند ... پیدا ڪند خودش را ... دلش را ... عقلش را ... گاهے در این راه پر پیچ و خم مردانگے ، غیرتــ ، دین ، عزتــ ، شرفـــ ، تقــوا را گم مےڪنیم ... خودمان را پیدا ڪنیم ببینیم کجاے قصہ ایم ڪجاے سپاه مهدی عج هستیم ڪجا بہ درد آقا خوردیم ڪجا مثل آقا عمل ڪردیم ڪجا مثل ❤️شہید دستواره❤️ اینقدر ڪار ڪردیم تا از خستگی بیهوش شویم ڪجا مثل شهید❤️ ابراهیم_هادی❤️ برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده ڪردیم بہ قول بچہ هاے تفحص نقطه صفر صفر و گِرا دست مادرمان زهراستـــ (س) خودمان را دودستے بسپاریم به دست بے_بے پهلو شڪسته قسمش بدهیم بہ مولاے غریبمـــــان علے تا دستمان را بگیرد نگذارد در این دنیاے پر گناه غافل بمانیم ‌ غافل بمیـــــریم شهدا گاهی نگاهی .. @Shahidgomnam
چند روز بعد از وداع با بدن شهید، از همسرش پرسیدند چرا آن روز فقط صلوات می فرستادی؟ پاسخ داد: "جز نور، چیزی نمی دیدم... بی اختیار صلوات می فرستادم" #شهید_محمدتقی_سالخورده #همسران_زینبی @Shahidgomnam
💔علت خیلی از مشکلاتی که ما تو خونه هامون داریم...👇 درگیری ها ، بداخلاقی ها ، عصبانیت ها ، بی حوصلگی ها ، غرغرها، دل شکستن ها و ...... اینه که فرشته ها تو خونه مون نیستن . تو خونه مون پر نمیزنن ....... ذکر نمیگن ...... 🔹خونه ای که توش پر فرشته باشه میشه خود بهشت .پر از لطف و صفا و شادی و یاد خدا . حالا چیکار کنیم که فرشته ها مهمون خونه مون بشن ؟ چه کارایی نکنیم که فرشته ها رو پَر ندیم ؟ ❤️حدیث کسا زیاد بخونیم . ❤️ سعی کنیم نمازها تا جای ممکن اول وقت باشه . ❤️نماز قضا داشتن خیلی اثر بدی داره . ❤️چیز نجس تو خونه نگه نداریم . همه جای خونه مون همیشه پاک پاک باشه . ❤️ توی خونه داد نزنیم . حتی با صدای بلند هم حرف نزنیم . فرشته ها از خونه ای که توش با صدای بلند صحبت بشه میرن . ❤️ حرف زشت و غیبت و دروغ و مسخره کردن و اینا هم که مشخصه . ❤️سعی کنیم طهارت چشم و گوش وزبان و شکممون رو تا جای ممکن تو خونه حفظ کنیم . ❤️ وقتی وارد خونه می شیم با صدای واضح سلام کنیم . حتی اگر هیچ کس نیست . @Shahidgomnam
✨ 🔹گفتم: یا صاحب الزمان بیا.. 🔸گفت: مگر منتظری؟؟ 🔹گفتم: بله آقا منتظرم!! 🔸گفت: چه انتظاری نه ڪوششی نه تلاشی، فقط میگویی آقا بیا؟! 🔹گفتم: مگر بد است آقا؟؟ 🔸گفت: به جدم_حسین هم گفتن بیا، اما وقتی آمدن ڪشتنش!!! 🔹گفتم: پس چه ڪنیم؟؟ 🔸گفت: مرا بشناسید!!! 🔹گفتم: مگر نمیشناسیم؟؟ 🔸گفت: اگر میشناختید ڪه این طور گناه نمیڪردید!! 🔹گفتم: آقا تو ما را میبخشی؟؟ 🔸گفت: من هر شب برای شما تا صبح گریه میڪنم!! 🔹گفتم: آقا چه ڪنیم به تو برسیم؟؟ 🔸گفت: ترڪ_محرمات، انجام_واجبات، همین ڪافیست ... 🌹✨اللّهم عجل لولیک الفرج✨🌹 {★ @Shahidgomnam ★}
به روایتی از برادر شهید : ☘| از طرف محله کارم در برج میلاد برگزار بود🏤 با مرتضی قرار گذاشتیم و کردیم در آنجا ای برای حمایت از ایتام بی سرپرست می کرد.👌 و مرتضی هفت تا از بچه ها رو👧 به سرپرستی و ماهیانه بخشی از پول مایحتاج اون ها رو می کردیم💴 این مسئله فقط من و مرتضی بود و مخفی بود تا اینکه بعد از چند که مرتضی از اون خونه ،🙋♂ دیگه نامه های خیریه رو مادرم 📬 وقتی متوجه شده بود به گفته بود : مامان چرا بهم نگفتی؟😳 مرتضی هم داده بود : گفتن نداره که☺️🌹 مرتضی در کارهای واقعا پیش قدم بود یک کولر داشتیم که دیگه به کارمون نمی اومد❌ گذاشته بودیمش توی !-روز رفتم توی انباری و دیدم کولر سرجاش نیست و کسی برش داشته و برده😐 از مادرم :اون کولر آبی چی شده؟ جواب داد : مرتضی اومد و گفت می بره به می ده که خیلی نیازمد این وسیله اس مرتضی روح داشت و همه چیز را می بخشید😌✋ {★ @Shahidgomnam ★}