eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 برای هر کسی یک معنا دارد و برای ما که ، در گروِ انسان هایی پاک سپرده ایم، خوشبختی یعنی ما زمینی ها اگر روزی دل به آسمانی ها ندهیم، می میریم... آری... بر مدار شهدا نباشد، تفاوتی با مرگ ندارد 💔 ... 💞 @aah3noghte💞 📸به وقت مزار شهید حججی
💔 °•انبیا هر یک گروهے را شفاعت مے کنند✨ ●°انبیا را یڪ‌بہ‌یڪ شفاعت مےکند😍 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💞 عزیزم، عشقم، نفسم، همه ی دارییه من خداجونم❤️ از تو ممنونم که مرا همجنس مادرم زهرا ، یک زن آفریدی ممنونم که مرا لایق دونستی تا وارث چادر و حیای مادرم زهرا باشم... خدایا... بدون شک...زن بودن من یکی از بزرگترین الطاف تو نسبت به منه😍 ای همه‌ی دلخوشیه من... کادوی امسالم رو سوختن در عشقت قرار بده... من می‌خوام عاشقت باشم و در این عشق بسوزم از همون عشقایی که خودت گفتی :اگر کسی عاشقم بشه، عاشقش میشم و اگه عاشقش شدم میخرمش و اگه خریدمش شهیدش میکنم و کسی که شهیدش کنم خودم خون بهای او خواهم شد😍 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 حالِ من سخٺ وخیم اسٺ، دوایے بفرسٺ یڪ عیادٺ بڪن از نوڪرِ بیمار حرم ڪاشڪے خانہ من ڪرب و بلا بود بود ، همسایہ ے دیوار بہ دیوارِ 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 هر چند وقت یه بار تماس میگرفت ، چهل و پنج روز از رفتنش گذشته بود ، بهش گفتم : مادر نمیای؟ گفت : مامان از تو انتظار نداشتم ! خیلی ازش عذر خواهی کردم 🌸 گفت : مامان من نمیتونم بیام . با چه رویی برگردم ؟ چجوری سرمو بلند کنم و خانواده ی شهدا رو ببینم؟؟..😔 تو خواب دیدم شهید شد و افتاد🕊 من بغلش کردم. سریع همه رو بیدار کردم گفتم : صالح شهید شده گفتند: نه آروم باش ایشالله که چیزی نیس روز بعد که خبر شهادتشو دادن دیدم همون ساعتی که من خوابشو دیدم شهید شد.💔 همه دعام این بود بدنش دسته دشمنا نیوفته آخه طاقت نداشتم ...😔 به روایت: مادر 🌹 ... 💞 @aah3noghte💞 ✍مادر است دیگر...
💔 روی دعای مادراتون حساب کنین... مامان مریم (مادرشهیدمجیدقربانخانی) میگفت: "برای عاقبت بخیر شدن مجید، ۴سال دعا میکردم، فکر میکردم با ازدواج، عاقبت بخیر میشه... نمیدونستم عاقبت بخیری با " دعای مادر، آدم رو از زمین به عرش میرسونه و خدا می داند که چقدر محتاج دعای مادرامونیم... مادر 💔 ... 💞 @aah3noghte💞 📸به وقت استوری یک مادر شهید
💔 🔴 خاطره‌ای شنیدنی از یکی از معاونین در رابطه با آخرین دست خط ایشان: 🔻 «در حلب با حاجی قدم می‌زدیم به او گفتم: نمی‌دانم گیر کار من و تو کجاست که زیر این همه آتش نمی‌شویم؛ گفت: مطلبی را به تو می‌گویم تا زنده ام جایی نقل نکن: من اصل شهادتم را گرفته‌ام؛ اما زمانش را تا حد زیادی به خودم واگذار کرده‌اند». 🔻این دست‌نوشته هم سند آن! ... 💕 @aah3noghte💕
12.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هنرنمایی جدید فاطمه عبادی از شهید قاسم سلیمانی به ‌مناسبت روز مادر ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 6⃣1⃣ صحنه سازی بزرگ اوبران پایین پله ها ایستاده بود و داش
✨ بسم الله النور قسمت 7⃣1⃣ جادوگر خانم تادئو مشغول چهره نگاری صورت لالا بود ... که اوبران از پشت شیشه بهم اشاره کرد ... با فاصله از اتاق ایستادیم ... - آقای تادئو درست می گفت ... اثری از گنگ توی مدرسه نبود اما توی اون ساختمون چرا ... همه جا رو به دقت تمییز کرده بودن ... اما نه اونقدر تمییز که مشخص نشه قبلا پاتوق شون بوده ... و یه چیز جالب دیگه ... نه تنها از این گنگ، اون اطراف خبری نیست ... بلکه توی کل منطقه هیچ اثری از گنگ ها یا مواد فروش های رهگذر نیست ... با شنیدن این جمله ناخودآگاه چشمم برق زد ... - مگه میشه اطراف یه دبیرستان نشه هیچ اثری از مواد فروش ها و گنگ ها پیدا کرد؟ ... پس دانش آموزها مواد و کارت شناسایی جعلی شون رو از کجا میارن؟ ... نگاه و چهره اوبران هم به اندازه من متعجب بود ... دبیرستانی که بچه هاش به هیچ کار پر خطری دست نمی زنن؟ ... چطور همه جا اینقدر تمییزه؟ ... از مدرسه و خیابون های اطرافش گرفته ... تا اتاق و خونه کریس تادئو ... حتی توی لپ تابش هم اثری از هیچ چیز نبود ... نه تصویر و فیلم خاصی ... نه هیچ رد و نشان دیگه ای ... جز پروژه های دبیرستانی و یه سری کتاب های الکترونیکی ... اونقدر همه چیز عجیب بود که انگار با پرونده موجودات فضایی سر و کار داشتیم ... - به نظرت از کجا باید شروع کنیم؟ ... صدای اوبران رشته افکارم رو پاره کرد ... - فعلا سابقه مدیر دبیرستان رو چک کن ... مطمئنم اگه همه چیز به اون ختم نشه ... بازم جواب خیلی از سوال هامون پیش اونه ... می خوام همه چیز رو در موردش بدونم ... حتی بی اهمیت ترین نکته ها رو ... بگو سابقه گروه های اون منطقه و دبیرستان رو هم چک کنن ... منم دنبال محل گنگ ها می گردم ... محاله هیچ ارتباطی بین دانش آموزها و مواد فروش ها نباشه ... اگر واحد موادمخدر هیچ خبری ازشون نداره ... شک نکن خودشون پخش کننده مواد اون منطقه ان ... جمله ام تموم نشده ... کوین از دایره مواد پشت سرم بود ... - می دونی توماس ... گاهی از خودم می پرسم چرا توی پرونده های مشترک به این عوضی کمک می کنی؟ ... ولی بعدش که خوب فکر می کنم به این نتیجه میرسم که برعکس تو ... من یه پلیس خوبم ... با حالت خاصی زل زدم بهش ... حالتی که مخصوص خودش بود ... - باز اینجا یکی اسم جادوگر رو برد ... سر و کله ات پیدا شد... (شبیه ضرب المثل فارسی ... "موی کسی را آتش زدن" یا "عجب نجیب زاده ای بود") - حیف ... اگه واقعا جادو بلد بودم یه فکری برای این اخلاق گند تو می کردم ... خوب که نمیشی ... حداقل شاید درصد عوضی بودنت کمتر می شد ... فایلی رو که دستش بود انداخت روی میز ... و رفت سمت تخته اطلاعات جنایی ... گوشه تخته یه علامت سوال کشید ... با یه مربع دورش ... - اومدی واحد ما نقاشی تمرین کنی؟ ... به خودتون تخته و ماژیک ندادن؟ ... ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.