شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 6⃣3⃣ نور خورشید☀️ 🍃💠🍃💠🍃 سه ر
💔
به نام او که هدایتگر است
#داستان_تمام_زندگی_من
قسمت 7⃣3⃣
پیشنهاد
مادرم با ترس داشت به این صحنه نگاه می کرد ...
- آقای کوتزینگه ...
چیزی نیست که شما به خاطرش نگران باشید ...
بهتره برید و ما رو تنها بگذارید ...
- تا شما اینجا هستید چطور می تونم آروم باشم؟ ...
دختر من از آب پاک تر و زلال تره ... هر حرفی دارید جلوی من بزنید...
خنده اش گرفت ...
- شما پدر فوق العاده ای دارید خانم کوتزینگه ...
و به مبل تکیه داد ...
- من پرونده شما رو کامل بررسی کردم ...
از نظر من، گذشته و اینکه چرا به شما اجازه کار داده نمی شد مال گذشته است ...
شما انسان درستی هستید ...
و یک نابغه اید ...
محاسباتی رو که شما توی چند ساعت تصحیح کردید... بررسیش برای اون گروه، سه روز طول کشید ...
کمی خودش رو جلو کشید ...
این چیزی بود که من به مافوق هام گفتم ...
- ارزش شما خیلی بیشتر از اینه که به خاطر اون مسائل ...
کشور از وجود شخصی مثل شما محروم بشه ...
خنده ام گرفت ...
- یه پیشنهاد دو طرفه است؟ ...
یا باید باشم یا کلا ...؟...
دارید چنین حرفی رو به من می زنید؟ ...
- شما حقیقتا زیرک هستید ...
از این زندگی خسته نشدید؟...
- اگر منظورتون شستن توالت هاست ... نه ...
من کشورم و مردمش رو دوست دارم ... اما پیش از اون که یه لهستانی باشم یه مسلمانم ...
و توی قلبم گفتم ...
" قبل از اینکه رئیس جمهور لهستان، رهبر من باشه ... رهبر من جای دیگه است ... "
در اون لحظات ... تازه علت ترس اون مردها رو از دژهای اسلام و ایران درک می کردم ...
یک لهستانی در سرزمین خودش ... اما تبدیل به مرز و دیوارهای اون دژ شده بود ....
ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 7⃣3⃣ پیشنهاد مادرم با ترس داشت به این
💔
به نام او که هدایتگر است
#داستان_تمام_زندگی_من
قسمت 8⃣3⃣
نجات یوسف
سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... می تونستم صدای ضربان قلب مادرم رو بشنوم ..
- آیا این دو با هم منافات داره؟ ...
- دولتی که بیشترین آزادی و ارتباط رو دو قرن گذشته با یهودی ها داشته ... و محدودیت زیادی رو برای مسلمان ها... جایی برای یه مسلمان توی سیستم اون هست؟ ...
- پیشنهاد من، بیش از اون که سیاسی باشه؛ کاری بود ...
محکم توی چشم هاش نگاه کردم ...
- یعنی من اشتباه می کنم؟ ...
لبخند کوتاهی زد ...
- برعکس خانم کوتزینگه ...
اشتباه نمی کنید ...
اما من یه وطن پرست کاتولیکم ...
و فقط لهستان، عظمتش، پیشرفت و مردمش برام مهمن ...
و اگر این پیشنهاد رو نپذیرید؛ شما رو سرزنش نمی کنم ...
از جاش بلند شد ...
رفت سمت پدرم و باهاش دست داد ...
- از دیدار شما خیلی خوشحال شدم قربان ...
شما دختر فوق العاده ای رو تربیت کردید ...
مادرم تا در خروجی بدرقه اش کرد ... از جا بلند شدم و دنبالش رفتم توی حیاط ...
- من به کار کردن توی رشته خودم علاقه دارم ...
اما مثل یه آدم عادی ...
نه جایی که هر لحظه، در معرض تهمت و سوء ظن باشم ...
و نتونم شب با آرامش بخوابم ...
و هر روز با خودم بگم، می تونه آخرین روز من باشه ...
🍃💠🍃💠🍃
چند روز بعد، داشتم روی پیشنهادهای کاری فکر می کردم...
بعضی هاش واقعا جالب بود ...
ولی از طرفی دلهره زیادی هم داشتم ...
زنگ زدم قم ...
ازشون خواستم برام استخاره کنن ... بین اونها، گزینه ای خوب بود که از همه کمتر بهش توجه داشتم...
آیات نجات حضرت یوسف از زندان بود ...
" گفت: از امروز به بعد تو در نزد ما مقام و منزلت ارجمندی داری و تو فردی امین و درستکار میباشی ... "
ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 8⃣3⃣ نجات یوسف سکوت عمیقی بین ما حاکم
به نام او که هدایتگر است
#داستان_تمام_زندگی_من
قسمت 9⃣3⃣
من واقعا پشیمانم
با تلاش و سخت کوشی کارم رو شروع کردم ...
مورد توجه و احترام همه قرار گرفته بودم ...
با تمام وجود زحمت می کشیدم ...
حال پدرم هم بهتر می شد ... دیگه بدون عصا و کمک حرکت می کرد و راه می رفت ...
همه چیز خوب بود تا اینکه از طریق سفارت اعلام کردن ... متین می خواد آرتا رو ازم بگیره🤦♀ ...
دوباره ازدواج کرده بود ...
تمام این مدت از ترس اینکه روی بچه دست بزاره هیچی نگفته بودم ...
تازه داشت زندگیم سر و سامان می گرفت ... اما حالا ... اشک چشمم بند نمی اومد ...
هر شب، تا صبح بالای سرش می نشستم و بهش نگاه می کردم ...
صبح ها با چشم پف کرده و سرخ می رفتم سر کار...
سرپرست تیم، چند مرتبه اومد سراغم ... تعجب کرده بود چرا اون آدم پرانرژی اینقدر گرفته و افسرده شده ...
🍃💠🍃💠🍃
اون روز حالم خیلی خراب بود ... رفتم مرخصی بگیرم ... علت درخواستم رو پرسید ...
منم خلاصه ای از دردی رو که تحمل می کردم براش گفتم...
نمی دونم، شاید منتظر بودم با کسی حرف بزنم ...
ازم پرسید پشیمون نیستی؟ ...
عمیق، توی فکر فرو رفتم ...
تمام زندگی، از مقابل چشمم عبور کرد ... اسلام آوردنم ...
ازدواجم ...
فرارم ...
وعده های رنگارنگ اون غریبه ها ... کارگری کردنم و ... نمی دونم چقدر طول کشید تا جوابش رو دادم ...
- چرا پشیمونم ... اما نه به خاطر اسلام ...
نه به خاطر رد کردن تمام چیزها و وعده هایی که بهم داده شد ...
من انتخاب اشتباه و عجولانه ای کردم ...
فراموش کردم انسان ها می تونن خوب یا بد باشن ... من اشتباه کردم و انسان بی هویتی رو انتخاب کردم که مسلمان نبود ... انسان ضعیف، بی ارزش و بی هویتی که برای کسب عزت و افتخار اینجا اومده بود ...
اونقدر مظاهر و جلوه دنیا چشمش رو پر کرده بود که ارزش های زندگیش رو نمی دید ...
کسی که حتی به مردم خودش با دید تحقیر نگاه می کرد ...
به اون که فکر می کنم از انتخابم پشیمون میشم ... به پسرم که فکر می کنم شاکر خدا هستم ...
ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
✨ بدون فرهنگ ایثار و شهادت نمیتوانیم مسیر موفقیت را طی کنیم
سرلشکر سلامی در کنگره شهدای استان یزد:
✨بدون فرهنگ ایثار و شهادت نمیتوانیم مسیر موفقیت را طی کنیم ، جهاد و شهادت جامعه را تطهیر میکند.
✨امروز در نقطهای از زمین به نام یزد رویداد بزرگی در حال رخ دادن است، این رویداد بزرگ تجلیل از چهار هزار ستاره درخشانی است که بر آسمان افتخارات جهان اسلام و سرزمین ایران و سپهر افتخارات استان یزد تا ابد می درخشند .
✨یزد سرزمین عالمان و فقیهان بزرگی است که همچون استوانه هایی مستحکم، ستون های فقاهت، اجتهاد و معرفت دینی اسلام و ایران را شکل می دهند.
✨یزد سرزمین جهاد و استقامت است که از ۱۰ فروردین ۵۷ شروع شد و بیرقی از انقلاب بزرگ بر دوش مردم این دیار قرار گرفت، که تا به امروز برافراشته و در اهتزاز باقی مانده است.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
هیچ تیری
بر پیکر شهید اصابت نمےکند
مگر آنکه اول...
از قلب مادرش گذشته باشد
همیشه "قلب مادر شهید" ، زودتر شهید می شود
عکس های بالا تصویر تعداد مادرانےست
که بهشت، زیر پایشان است...
و مگر نفرمودند: "فرزند صالح، گلے است از گـُل های بهشت".🌺🌸🌼
#شهدای_اربعه_حلب
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شهید_احمد_عطایی
#شهید_سیدمصطفی_موسوی
#شهید_مسعود_عسگری
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
میشه گوشیو بدین امام رضآ :)♥️
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
چلّهی زیارت عاشورا
یکی از بچههایِ باصفایِ گردانِ ما هر روز بعد از نمازِ صبح زیارت عاشورا میخواند. نیتاش هم این بود که خدا دعاش رو مستجاب کنه و شهید بشه.
می گفت: نذرکردم چهل روز زیارت عاشورا بخونم تا شهید بشم، اگه توی چهل روزِ اول شهید نشدم ، دوباره میخونم ؛ اونقدر چلّه میگیرم تا شهید بشم ...
روز چهلم دعاش مستجاب شد و کار فیصله پیدا کرد.
شهید شد و کار به چلّهی دوم هم نرسید...
📚 سرزمین مقدس ، صفحه 120
عکس تزیینی است...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 رفیق... یارایِ بی تو زیستنم، نیست، بیش از این...! #شهید_جواد_محمدی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_ال
💔
دل ربودن را
کدام عطار
یادت داده است؟
✍همیشه اصرار بر پرسیدن حالمان نداشته باشید،
گاهی... گفتنی نیست
#ماه_شعبان
#نیمه_شعبان
#امام_زمان
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
وَ لا تَقْطَعْنِی عَنْکَ وَ لا تُبْعِدْنِی مِنْکَ
منو از خودت جدا نڪن
و از خودت، دورم نڪن....🙏
مناجات المریدین💚
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به تو از دور، سلام... آقاامام_رضاجان #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte
💔
گنبدتازهرکجایشهرسوسومیکند
دستهرآشفتهایراپیشتورومیکند
درلباسخادمانمهربانتآفتابــ
صبحهاصحنحرمراآبوجارومیکند..✨
" أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا"
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ اوڪسے است ڪه آرامش را
💔
#بسم_الله
| وهو الذي ينزل الغيث من بعد ما قنطوا.. |
درست همان جایی
که تنها میمانم با تو،
باران میشـوم :)♥️
سوره شوری، ۲۸
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
حتی پرندگان هم
در کنار شـ🌹ــــهدا آرام مےگیرند
پس چه انتظاریست
از دل بےقرار من
که تمام قرارش، در کنار شهدا بودن است...
#گلستان_شهدای_اصفهان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞