شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 7 اینقدر مشغول حرف شدیم که اصلا یادمون رفت میخواستیم بریم بیرون!! ترجیح دادیم همین یکی
🔹 #او_را ... 8
تا برگردم خونه دیر شد،
وقتی رسیدم مامان و بابا سر میز شام بودن.
غذامو خوردم، چندجمله ای باهاشون صحبت کردم و رفتم تو اتاقم.
کتابی که تازه خریده بودم رو آوردم و نشستم به خوندن...📖
حجمش کم بود و تو سه چهار ساعت تونستم تمومش کنم،
طبق عادتی که داشتم یه برگه برداشتم
و چکیده ای از اونچه که خونده بودم رو توش نوشتم و گذاشتم لای کتاب📄
تا هروقت خواستم فقط همون برگه رو بخونم
تا مجبور نشم بازم کل کتاب رو بخونم و دوباره کاری بشه😉
داشت دیر میشد، صبح باید میرفتم دانشگاه.
خیلی زود خوابم برد...😴
صبح بعد از کلاس اول،فهمیدیم استاد ساعت بعدمون نیومده و تا بعداز ظهر کلاسی نداریم.
پس چندساعت بیکار بودم.
👱♂سعید تمام برنامه های کلاسیم رو حفظ بود،
میدونست الان باید سرکلاس باشم،
پس اگر زنگ میزدم و باهاش قرار میذاشتم حسابی ذوق میکرد و میومد دنبالم
گوشیمو از کیفم بیرون آوردم و شمارشو گرفتم...📱
-الو سعید...
-الو سلام.خوبید؟
-خوبید؟؟مگه من چندنفرم؟؟؟😂
چرا اینجوری حرف میزنی؟؟
-ببخشید من جایی هستم،بعداً باهاتون تماس میگیرم.
😳
تا اومدم چیزی بگم،
یدفعه شنیدم یه دختر با صدای آرومی گفت سعید زود قطع کن دیگه،کارت دارم...
سعیدم هول شد و سریع قطع کرد...
هاج و واج به گوشی نگاه میکردم😥
یعنی چی؟؟
اون کی بود؟؟
سعید چرا اینجوری حرف میزد؟؟😠
چندبار شمارشو گرفتم ولی خاموش بود😡
داشتم دیوونه میشدم...
نمیدونستم چیکار کنم.
زنگ زدم به مرجان و همه چیزو تعریف کردم...
-دیدی دیروز بهت گفتم!!
بعد جنابعالی فکر میکردی من به رابطه مسخرتون حسودی میکنم😒
چندبار گفتم این پسره رو ول کن؟؟
-مرجان من دارم دیوونه میشم.
حالم خوب نیست...
چیکار کنم؟؟
-پاشو بیا اینجا،
بیا پیشم آرومت میکنم...
تا رسیدم پیش مرجان بغضم ترکید...
خودمو انداختم بغلش و گریه کردم...😭😭
باورم نمیشه سعید به من خیانت کرده...
ما عاشق هم بودیم،
حتی خانواده هامون در جریان بودن...
اینقدر گریه کردم که چشام سرخ سرخ شده بود و صدام گرفته بود.😣
تو همین حال بودم که سعید زنگ زد...
گوشیو برداشتم و هرچی از دهنم درومد بهش گفتم...
-ترنممممم....یه لحظه ساکت شو ببین چی میگم...
-چجوری دلت اومد با من این کارو بکنی؟؟😠
-کدوم کار؟
تو داری اشتباه میکنی...
عشقم بیا ببینمت همه چیو برات توضیح میدم...
-خفه شوووووو...
من عشق تو نیستم....
دیگه هم نمیخوام ریختتو ببینم....😡😭
-ترنم
-سعید دیگه به من زنگ نزن...
قطع کردم و چند دقیقه فقط جیغ زدم و گریه کردم.
-ترنم بسه دیگه، ولش کن، بذار بره به جهنم.
اصلاً از اولشم نباید اینقدر بهش وابسته میشدی...
-مرجان تو نمیفهمی عشق یعنی چی..
-هه...عشق اینه؟؟😒
اگه اینه تا آخر عمرمم نمیخوام بفهمم...
بیا اینو بگیر...
آرومت میکنه...
-این چیه؟😳
-بهش میگن سیگار!!
نمیدونستی؟
-مسخره بازی درنیار...
من لب به این نمیزنم...
-نزن😏
ولی دیگه صدای گریتو نشنوم...
سرم رفت...
-این میخواد چیکار کنه مثلا؟؟
-آرومت میکنه...امتحان کن...
-نمیخوام...
-باشه پس یه بسته میذارم تو کیفت.
اگر خواستی امتحانش کن😊
شب شده بود و مامان چندبار بهم زنگ زده بود.
مرجان خیلی اصرار کرد بمونم ولی اجازه نداشتم شب جایی باشم...
برگشتم خونه و مامان و بابا با دیدن سر و وضعم با تعجب نگام کردن😳
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
🎥 مداحی «مجید تال» در دیدار روز گذشته مداحان با رهبر انقلاب.
۱۳۹۷/۱۲/۷
پسرفاطمه(س) کافیست که فرمان بدهد✌️
#ببینید👌
💕 @aah3noghte💕
+امشب شهدا
دور تا دور ارباب نشستن...
کنار علےاکبر..
عباس..
تصورش هم شیرینه
#آھ...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
شب جمعه یادشون کنیم
حتما پیش ارباب
بیادمون خواهند بود
وعده شهیدِ
#شهیدمهدی_زین_الدین
༻﷽༺
💔
#سلام_مولای_غریبم
تا بیایے مطمئنم فصل باران مےشود
ڪوچہ ها پس ڪوچہ هامان هم چراغان مےشود
تا بیایے هر خیابانے ڪه خلوٺ مانده اسٺ
در مسیر دیدن تو راه بندان مےشود
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین
دلش در بندِ شهدا بود
آن قدر خادمی شهدا برایش مهم بود
که کمتر پیش مےآمد
سال نو
در شهر و دیار خودش باشد
با خانواده مےرفت راهیان نور، خادم الشهدایی
انرژی و معنویت لازم را مےگرفت
برای یک سال
سربازیِ امام خامنه ای...
#خادم_الشهدا
#شهیدجوادمحمدی
#راهیان_نور
#سربازسیدعلی
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
11.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 استاد #رائفی_پور
❇️ #دسته_بندی_مردم در عصر غیبت
ما جزء کدوم دسته ایم؟
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین
عکسی که دلها را جذب کرد❤️
دهه شصت بود و هنـگامه پیکار با دشمن
#شهیدامیر_حاج_امینی هم مثل همه شهدا
به شدت مخلص بود
آنقدر که دوست نداشت
عکسی از او، جایی ثبت شود
وقتی شهید شد
عکسش شد #اتمام_حجت_با_همنسلی_های من و تو...
دهه نود و هنگامه دفاع از حرم عمه سادات
#شهیداحمدمشلب
او هم پسر زیباروی پولداری بود که شد
#اتمام_حجت برای☝️
👈آنانکه مےگفتند
"مدافعان حرم، بخاطر پول به سوریه مےروند"
👈و برای زیبارویانی که
زیبایی خدادادے خود را
صرف امور دنیا میکنند
#آھ_اے_شهادت ...
#سالروز_آسمانےشدن
#شهیداحمدمشلب
#شهیدامیر_حاج_امینی
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک