eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ... به قول : "رسیده، مےرسونه" حالا منِ نرسیدهء نچشیدهء غرق شده... هوای به سرم زده‼️ مےدانی که بحث یکی دو روز نیست.. حرف از یک تولد است که با یک شهادت، همزمان شد و انگار... بند ناف ما را با همان گفتن، بریدند... اما... نفس، مانع شد گناهان، شیرین مزه کردند و تلخی زقومشان را نچشیدم... حالا که آمده ام با کوله بار گناه.. توئه رسیدهء چشیده دستم را بگیر و نگـذار یَله و رها شوم نگذار در این باتلاق ظاهرا زیبا، غرق شوم 💔 💕 @aah3noghte💕
💔 شاید نام را بارها به عنوان شنیده باشید اما... از چیزی شنیده اید⁉️ سر مزار شهید فاطمیون، نشسته بودند. رفتم کنارشون وایسادم. پرسیدم: ببخشید شما با این نسبتی دارین؟! +بله با خانواده شون بودن که سر مزار بودن. -امکانش هست در مورد برامون بگید؟ عموی شهید تعریف کرد: فیلم اخراجی ها رو دیدید⁉️ ما هم مثل مجید سوزوکی بود. عموی هنوز شروع نکرده بود به تعریف، اشک از چشمانش سرازیر بود! با (ع) و هم با (ع) همزمان شد، خانواده هست و هم در قطعه فاطمیون، مزار مبارک ایشونه‼️ پسر خیلی شری بود،😟 تو زندان میخواست خودکشی کنه!😑 دادگاه گفته بود وثیقه 40 میلیونی ببریم برای آزادیش ولی 40 میلیونی گیرمون نمیومد، حتی وثیقه شصت میلیونی هم گیرمون اومد. تو زندان، خواب (س) رو دیده بودن که از کمک خواسته بودن. بعد از خوابش، میکنه❗️ ما به چشم یه آدم بد به او نگاه میکردیم ولی نمیدونستیم درِ همیشه بازه. در عین ناباوری نامه رو خوندن! بعد از گفت: میخام برم سوریه. خانواده ش نمیشدن. دست به دامن بقیه میشد تا خانواده ش رو بگیرن. چهار دوره رفت و فرمانده گردان شد، اونقدر بود که میگفت: و ، دست داعش نمیفته. خلاف کار بود توبه کرد رفت جبهه به مکانی رسید که الان غبطه شو میخوریم. مزار مطهر: گلزارشهداےشیراز ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 پیش بینی رهبری و پیش بینی روحانی در مورد رفتار ترامپ با برجام همه پیش‌بینی‌های رهبر انقلاب محقق شده ☝️ و همه ادعاهای ساده انگارانه روحانی برباد 😏... #اندڪےبصیرت.... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ما توی بین الطلوعین ظهوریم در بین الطلوعین شاید خیلی ها خوابشون ببره... اما فضل الله المجاهدین ع
💔 ... به بهونه بزن و بکوب تو مدارس مےخوام براتون از بکوب بکوب جوونای جبهه بگم😳 خودم که نه... از زبون که میگفتن: "هر نوار بکوب بکوبی میخوای گوش کنی گوش کن؛😏 آخر بکوب بکوب جبهه بود،😍 یه طرف خمپاره میخورد💥 و یه طرف بچه ها ، جوونےشونو برای امام زمان می‌کوبیدن زمین❣ ... " تو میخای کجا باشی؟ کدوم بکوب بکوب رو انتخاب مےکنی؟💃 این روزها انتخابی که رو خوشحال کنه، میخاد💪 ❤️ ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 خورشید زمین! تولدت کے رخ داد؟ ما بین دو ماه مختلف درگـیریم😅 بهتر که نگوئی و ندانـیم آقا هر ماه
💔 این #انقلاب_فاطمی، چهل سال ثابت کرد جز نسل زهرا و علی #سرور نمی خواهد ... #فداےسیدعلےجانم❤️ #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #پیامکےازبہشت ✍ دستانم را از تابوت بیرون بیاورید که کوردلان نگویند چیزی از این دنیا با خودشان می‌بـَرند. جنگ شهادت دارد.... اسارت دارد... ما از خدائیم و آخر هم به خدا ختم می‌شویم. دعا می‌کنم، خدایا مرگم را شهادت در راهت قرار دهی و امیدوارم این شهادت در راهت را پذیرفته باشی و ما را با سایر شهدا محشور گردانی. #شھید_سیدجواد_موسوی #آھ_اےشھادت... 💕 @aah3noghte💕 پاڪ کردن لوگو عکسها، اخلاقی نیست😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 77 صبح با آلارم گوشی از جا پریدم!😮 اینقدر سریع بیدار شدم که تا پنج دقیقه فقط رو تخت ن
🔹 ... 78 شال رو دوباره سرم کردم و اسپری رو از کیفم دراوردم..... نمیدونم چرا ولی ساعت خیلی آروم جلو میرفت! احساس میکردم یک ساعت تبدیل به سه چهار ساعت شده! تو این یک ساعت طولانی، بارها ظاهرمو چک کردم و عکس سلفی از خودم انداختم. بالاخره عقربه ی بزرگ ساعت ،خودشو به زور به شماره ی دوازده رسوند! دل تو دلم نبود...💗 ولی خبری ازش نشد!😒 بعد ده دقیقه تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم که ماشینش رو دیدم! قلبم دیوانه وار میکوبید!💓 دوباره از توی آینه به خودم نگاهی انداختم و از ماشین پیاده شدم! اون هم پیاده شد و اومد سمتم! مثل همیشه نبود! اخماش تو هم بود!! اما نگاهش حالت همیشگی خودشو حفظ کرده بود...😒 یه لحظه از دست خودم که اینهمه بخاطرش به خودم رسیده بودم، حرصم گرفت!! آخه اونکه چشماش با زمین و در و دیوار قرارداد بسته بود، چه میفهمید من خوشگل شدم یا زشت!!😒 جلوی ماشین ایستاد ،رفتم پیشش،دستش رو با باند بسته بود!! -سلام خوبید؟! دستتون چی شده؟؟😳 دستشو برد پشتش!! -سلام ممنونم. خداروشکر چیزی نیست! -آخه... خب... چه خوب! منم خوبم!😊 زاویه ی گردنش با سینش تنگ تر شد و محکم پلک زد! نمیفهمیدم چرا اینجوری میکنه!😕 از همیشه عجیب تر برخورد میکرد!! بازم زور خودمو زدم تا بلکه یکم حرف بزنه! -خب کجا بریم؟😊 -جایی قرار نیست بریم! بفرمایید! و دفترچه ای که دیروز تو خونش دیده بودم رو گرفت سمتم! متعجب نگاهش کردم و دفترچه رو گرفتم! -این.... چیکارش کنم؟؟ -جواب سؤال‌هاتون رو پیدا کنید! ابروهام رفت توهم! نمیدونستم باید چی بگم و چیکار کنم! سکوتم رو که دید، دستی به ریشش کشید و ادامه داد -راستش... من بیشتر از این نمیتونم در خدمتتون باشم. همه چی تو این هست! بهترین نکاتی که تا بحال بهشون رسیدم رو نوشتم و خوشحالم که میتونه به دردتون بخوره! با گیجی به دفترچه و چشمایی که به زمین دوخته شده بود،نگاه کردم! قلبم داشت یه جوری میشد... -نمیفهمم...! یعنی قرار گذاشتید که اینو به من بدید؟؟ -اممم...بله و یه خواهش هم داشتم. لطفا ... چطور بگم... لطفا دیگه رو من حساب نکنید! نمیفهمیدم چی میگه! فقط تند و تند پلک میزدم تا مانع ریختن این اشک های لعنتی بشم! اما نتونستم واسه لرزش صدام، کاری کنم!! -میشه واضح تر بگید؟! نفسشو داد بیرون و با اخم به طرف خیابون نگاه کرد. -بهتره که... دیگه باهم در تماس نباشیم.... من میخواستم بهتون کمک کنم اما فکرمیکنم ... ببینید! هر حرفی که بخوام بزنم، تو این دفترچه هست! من نمیتونم بیشتر از این ... چطور بگم! ببخشید... خداحافظ! و سریع برگشت به ماشینش و بدون مکث رفت!!! با ناباوری رفتنشو نگاه کردم!😦 احساس کردم یه چیزی تو وجودم خورد شد!! کشون کشون برگشتم سمت ماشین و با عصبانیت دفترچه رو پرت کردم داخل! باورم نمیشد چندین ساعت منتظر بودم تا اینجوری دلمو بشکنه و بره! شوکه شده بودم! سرمو گذاشتم رو فرمون و بغضی که داشت گلوم رو فشار میداد، رها کردم!! "محدثه افشاری" @Aah3noghte @RomaneAramesh ‼️
Alimi-ShahadatImamHadi1394[11].mp3
6.27M
💔 حسین جانم... اگه باشی دلم دیگه نمیلرزه... همین اشکا به لبخند تو می ارزه.... #شب_زیارتی_ارباب 💕 @aah3noghte💕
💔 شهیدی که از سر بریده اش صدا بلند شد: « #السلام_علیڪ_یا_اباعبدالله» امام جماعت واحد تعاون لشگر ۲۷ رسول (ص) بود بهش می‌گفتند حاج آقا #آقاخانی روحیه عجیبی داشت... زیر آتیش سنگین عراق در #شلمچه شهدارو منتقل می‌کرد عقب توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش را جدا کرد😱 من چند قدمیش بودم... هنوز تنم‌ می‌لرزه وقتی‌ یادم‌ میاد از سر بریده اش صدا بلند شد: «السلام علیک یااباعبدالله» راوی: جواد علی گلی- همرزم شهید فرازی از وصیت نامه شهید: "خدایا من شنیدم که امام حسین(ع) سرش را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود من شنیدم که سر امام حسین بالای نی قرآن خوانده، من که مثل امام حسین اسرار قرآنی نمی‌دانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا از مرگم قرآن بخوانم ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر #یاحسین #یاحسین باشد... #شب_زیارتی_ارباب #یادشھداباصلوات #آھ_اےشھادت 💕 @aah3noghte💕