💔
اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم،بدانید که نالایق تربت بنده ها هم می توانند به خواست او به بالاترین درجات دست یابند.
#شهید_امیر_حاج_امینی
#روسیاه
#شهدا
#گاهی_نگاهی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
بعد از ۶سال
بحران ورود زنان به استادیوم فوتبال حل شد👏👏👏
نوبتی هم که باشه
دیگه نوبتِ
👈رسیدگی به اشتغال ۶میلیون جوان
👈کمبود۸میلیون واحد مسکونی
👈تعطیلی۶۰درصدی کارگاههای صنعتی
👈فشار تورمی بر ۸۰درصد مردم است...
آقای دکتر!😏
جناب پرزیدنت!
اولویت ها را بفهم دیگه!!!
#اندڪےبصیرت
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄ #قسمت_صد_و_چهاردهم باورم نمیشد نسیم برای انتقام از من چنین دروغ
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄
#قسمت_صد_و_پانزدهم
نگاهی پرمعنا و خاص!!…گفت:
_به روی چشم.
حاج احمدی گفت:
_وسیله داری دخترم؟
لبخند زدم:_نه خودم میرم.
حاج احمدی گفت:
_اینطور که درست نیست دخترم.روزا کوتاه شده هوا زود تاریک میشه.
🍃🌹🍃
همانطور که ازشون جدا میشدم گفتم:
_من عادت دارم ..التماس دعا. .
حاج احمدی دوباره اصرار کرد:
_بیا دخترم بیا من میرسونمت.
چقدر این مرد شیرین ومهربون بود!
گفتم:😊
_ممنونم!خودم میرم حاج آقا..شما خونتون دوقدم فاصله داره با مسجد، من راهم دوره مسیرمون به هم نمیخوره.
حاج مهدوی به حرف اومد:
_ان شاءالله از اون محل دل بکنید بیاین همین ور..شما در اصل برای این محله هستید.
آه کشیدم:
_ان شالله..تو فکرش هستم.
حاج مهدوی خطاب به حاج آقا احمدی گفت:
_میدونید ایشون دختر کی هستن حاج آقا؟
حاج احمدی با تعجب پرسید: 😟
_نه…دختر کی هستن؟
حاج مهدوی گفت:
_دختر مرحوم سید مجتبی ..همون بنده خدا که خیلی سال پیش تصادف کردن به رحمت خدا رفتن..
حاج احمدی دستش رو مشت کرد و مقابل دهانش گرفت:😧😊
_عههههه؟!!!! جان کمیل راست میگی؟؟!! آسد مجتبای خودمون..که تو بازار حجره ی پارچه داشت؟
من به جای حاج مهدوی گفتم:
_بله حاج آقا..شما میشناسیدشون؟!!
او با اشتیاق از نسبت من با سید مجتبی گفت:😌
_کیه که نشناسه اون مرحومو؟الهی نور به قبرش بباره..من رفیقش بودم دختر جان.چطور منو یادت نمیاد؟
🍃🌹🍃
با شرمندگی نگاهی گذرا ومعنی دار به حاج مهدوی کردم و بعد خطاب به حاجی احمدی گفتم:
_من مسجد نمیومدم حاج آقا ..دوستای مسجدی ایشونو نمیشناسم.
حاج احمدی هنوز درشوک این نسبت بود.گفت:
_خداشاهده از روز اول یک ارادت خاصی نسبت بهت داشتم..پس تو یادگار اون مرحومی رحمت به اون پدرو مادر که چنین ذریه ای ازخودشون به یادگار گذاشتن..آقات میگفت مادرت بدون وضو شیرت نمیداد..دختر جان تو که خونه ی آقات اینجاست پیروزی چیکار میکنی؟؟
اشک در چشمم جمع شد.
اینبار بخاطر احساس افتخار بابت داشتن چنین پدرو مادری که بعد از مرگشون هم برام عزت آوردند. گفتم:
_مفصله حاج آقا…
حاج احمدی گفت:
_پس دیگه محاله بزارم تنها برگردی.. خودم میرسونمت
و درمقابل مقاومت من به سمت ماشینش که یک پژوی معمولی بود رفت.
به حاج مهدوی نگاه کردم.لبخند زیبایی روی لبش بود.گفتم:
_فکر میکردم بعد از آقام یتیم شدم…
او هنوز لبخند به لب داشت..
یک قدم جلو اومد وبالحنی خاص گفت: _مثل من که بی اون تسبیح عین یتیما هستم..
تسبیح رو از مچم باز کردم.
حاج احمدی کنار ماشین صدام زد:
دختر آسد مجتبی بیا دیگه عموجون..
تسبیح رو مقابلش گرفتم گفتم:
_دلم نمیخواد به زور داشته باشمش!
او سرش رو مظلومانه خم کرد.
_مگه نگفته بودید خودش ازتون خواسته…اگه براش تسبیحات میفرستید پس داشته باشیدش.
عشق او به الهام چقدر بود
که اینگونه مثل مادرمرده ها سرخم کرده بود و صداش نوای حزین به خودگرفته بود؟! خوش به حال الهام!گفت:
_حاجی رو منتظر نذارید..یاعلی
گفتم:
_بخاطر همه چیز ممنونم…خوب میفهمم که دارید آبروی رفتمو بهم برمیگردونید..
گفت:
_خدا آبرو میده..نگران نباشید. .اونی که اون بالاست یه روزی به شما منزلتی میده که استحقاقشو دارید.
گفتم:
_ان شالله..
🍃🌹🍃
واز او جداشدم.
حاج احمدی داخل ماشین نشسته بود.
با کم رویی سوارشدم. او از حاج مهدوی خداحافظی کرد و راه افتاد.گفت:
_خب دختر آسد مجتبی.یک کم از خودت بگو..چی کار کردی؟ زندگیت چطوره؟
گفتم:
_به لطف خدا خوبم..زندگیمم بالا وپایین زیاد داشته ولی گذشته..
او برام از خاطرات آقام تعریف کرد.
او هم یادش بود که من با آقام صف اول نماز میخوندم!ازم پرسید:
_فعلا خونه ی بخت نرفتی دخترم؟😊
با روی سرخ گفتم:
_نه😊🙈
گفت:
_خب حالا سنی هم ندارید..بیست و سه چهارسال بیشتر دارید؟
خندیدم..
_نه حاج آقا خیلی سنم بیشتره! ظاهرم کم نشون میده!
گفت:
_ان شالله عاقبت بخیر شی دختر.از فردا میسپرم واست تو بنگاههای محلمون خونه زندگیتو بلند کنی بیای ور دل خودمون .آقات رفته به رحمت خدا ما که زنده ایم.هواتو داریم.
رسیدیم به مقصد.با شرمندگی گفتم: _نمیدونم چطوری تشکر کنم؟! واقعا زبونم قاصره حاج آقا..ممنونم بخاطر این لطف بزرگتون..
حاجی پرسید:
_اینجا تنها زندگی میکنی.؟
گفتم: _بله.
ناراحت شد:
_این که خیلی بده عموجان..مراقب خودت باش. ان شالله به زودی از تنهایی هم درمیای.
سرم رو پایین انداختم و پیاده شدم.
اگرنقل قول مهری از زبون نسیم رو نادیده میگرفتم امشب شب خوبی بود.
ادامه دارد…
نویسنده؛
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
💕 @aah3noghte💕
💔
بابک نوری متولد ۱۳۷۲ در استان گیلان که به جمع مدافعان حرم در سوریه پیوست.
این شهید بزرگوار از اعضای سپاه قدس بوده که برای دفاع از حرم مقدس حضرت زینب(س) به سوریه میرود و در۲۱ آبان ۱۳۹۶ روز #شهادت_امام_رضا (ع) توسط نیروهای تکفیری داعش به شهادت رسید
#شهید_بابک_نوری
#شهید_مدافع_حرم
#زندگی_نامه
#سالروززمینےشدن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشار_بدون_تغییر_در_عکس
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا #شھیدایرج_شهسواری: در سال 1325 در بی
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
#شھیدجواد_سرحدی:
در سال 1317 در سنقر کلیائی متولد شد.
پدری کاسب و خانواده ای مذهبی داشت. او کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و پس از اخذ دیپلم مبارزاتش را علیه رژیم آغاز کرد.
وقتی تحت تعقیب قرار گرفت به خارج از کشور رفت و در آنجا تهدید به مرگ شد. ساواک تمام اموال و داراییاش را در داخل ضبط کرد.
به سختی و در حالی که به شدت محدود شده بود، لیسانس اقتصاد را از دانشگاه هوستون آمریکا گرفت و پس از پیروزی، امین دولت جمهوری اسلامی در کنسولگری آنجا شد.
در مراجعت به ایران، طی حکمی از سوی نخست وزیر، شهید رجایی به سمت #مدیرعامل سازمان تعاون شهر و روستا منصوب شد و سرانجام در 7 تیرماه 1360 در فاجعه هفت تیر به شهادت رسید.
#خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت❣
#شھیدترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
پست معرفی شھدای ۷تیر را بخوانید تا متوجه شوید
امام راحل ره در یک روز چه یارانی را از دست دادند
و منافقان، چه آدم نماهای خبیثی هستند
یکی از دلایل #بےبصیرتی، ناآگاهی است‼️
💔
به والدین خود، احترام بگذارید
و با آنها به مهربانی فتار کنید
تا مرگتان آسان شود
#شهیدهادی_نیکزاد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
تو "سخت کوشیِ" آدمای موفق رو نمیبینی..
فقط موفقیت هاشونو میبینی..
واسه همینه
که تو به شانس اعتقاد داری و اونا به پشتکار.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
┄━•●❥ یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة ❥●•━┄
صدا می آید..
صدای قدم...
همانها که می گفتند《قدم قدم با یه علم ان شاءالله اربعین میام سمت حرم..》حال تک به تک،گروه به گروه،موکب به موکب به سمت حرم می روند! پیر و جوان از جان مایه گذاشته،بی هیچ ترسی به دیدار حسین شتافته اند. هر سال پرشورتر از قبل،خستگی نمی شناسند!
ندای لبیک یاحسین..
لبیک یا زینب...
لبیک یا مهدی به گوش می رسد..!
خبری در راه است...
خبری از جنس ظهور...!
خیل عظیم جمعیتی که با پای پیاده به راه افتاده اند،نشان دهنده اتفاقیست بی نظیر... زیارت کنندگان اربعین خبر ظهور منجی عالم بشریت را می رسانند،آری اینان منتظرانند..!
زیرا که منتظران مهدی عاشورای اند...
گفته ها حاکی از آن است که قبل از ظهور همه بشریت از شرق و غرب عالم،حسین را می شناسند. پس خبری در راه است! عالم حسین را شناخته اند،منتقم خون حسین در راه است.قلب گواهی میدهد که او می آید...
#خبری_در_راه_است
#خبری_از_جنس_ظهور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#عطرتو ...
هر" شب" مےپیچد در،
#خیالِ من!
چاره یِ من چیست؟
جز ...
#شب_بیداری و تنهایی...
#شھیدجوادمحمدی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھ_زینب
#آھارباب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشار_بدون_تغییر_در_عکس