شهید شو 🌷
💔 دخترش که به دنیا آمد اسمش را گذاشت #فاطمه. گفت ده تا بچه هم پیدا کنم اسمشان را میگذارم فاطمه، ز
💔
با اینکه همیشه ورد زبانش #زینب #زینب بود، وقتی فهمید بچه، دختر است از همان اول گفت: اسمش #فاطمه است...
میگفت: و ما ادرئک فاطمه!؟ ما چه میدانیم فاطمه چیست...
راوی همسر #شهید_جواد_محمدی
قسمتیازکتاب #دخترها_بابایی_اند با اندکی تغییر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
4_5949404860381137650.mp3
18.41M
💔
خیلی خیلی عالیه 👆👆👆
هزار بار هم گوش کنیم جا داره👆👆👆
آیا این چنین نگاهی نسبت به حضرت خدیجه سلام الله علیها داریم👆👆👆
#حضرت_خدیجه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
اگهمدعیهستیمملکت،ممکلتآخوندیه؛
پسچراتومملکتِآخوندا،
خودِآخونداامنیتندارن؟! :))
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
بامعنیبخونیم!)
[دعاے روز دهم ماه رمضان 📖]
#ماه_رمضان🌙
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#تلنگراݩہ
ویروس ڪرونــا ثابت کرد:
زنے کہ زیر ماسڪ میتونه نفس بکشہ
قادره زیرچادرهم نفس بکشہ
کسے کہ مغازش رو بہ خاطرویروس سہماه میبنده
میتونہ اونو برای ادا؎ نمـاز در مسجدهم
چند دقیقہای ببنده:)))
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#افـطارِ امـروز؛
بـه یـاد آن روزه دارانـی بـاشـیم کـه گـاهـی بـه افـطار نـرسـیده،بـه #آسـمان رسـیدنـد!
#قبـول_بـاشـہ
#افطار
#شهید_جواد_محمدی
#شهید_جواد_تیموری
#شهید_سیدمصطفی_صادقی
#شهید_علی_سیفی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
باشدسهمماازدنیاتڪه
سنگیڪهرویآننوشتهاند
-شهیدگمنام(:💔
❁ ¦↫ #شهیدانہ
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞@aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت197 پاسخ منطقی
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت198 تورم و مشکل مالی یک مسئله است، اختلاف طبقاتی یک مسئله بزرگتر. اختلاف طبقاتی یعنی در کشور پول هست؛ اما فقط دست یک عده محدود. یعنی میتوان فقیر در کشور نداشت؛ اما همان یک عده نمیگذارند. یعنی بعضیها از زیاد خوردن میمیرند و بعضی از نخوردن! و از شمال تا جنوب تهران، نمایشی تراژدیک است از همین اختلاف طبقاتی... الان باید به راننده بگویم «غصه نخور پدرجان، در عوض امنیت داری»؟ باید بگویم حالا که امنیت داری، دیگر غر نزن که چرا یک نفر برای غذای سگش به راحتی هفت میلیون تومان در ماه میپردازد و تو در مخارج ساده زندگیات ماندهای؟ یعنی تمام آنچه مردم از انقلاب خواسته بودند، فقط امنیت بود؟ عدالت نبود مگر؟ من بجای تمام کسانی که باید بخاطر این وضعیت شرمنده باشند، شرمنده میشوم و سر به زیر میاندازم: چی بگم پدر جان... - خدا ریشهشونو بکنه که خون مردم رو توی شیشه کردن. نمیدانم این را به من میگوید یا خودش و نمیدانم منظورش کیست؛ اما حق دارد شاکی باشد. حق دارد آه بکشد. و حق دارد باعث و بانی این وضع را نفرین کند. هرکس باعث شده مردم بیعدالتی ببینند و از انقلاب مایوس بشوند، بیشک لایق نفرین است... کمیل از صندلی عقب، خودش را میکشد جلو و میگوید: - ببین تو رو خدا! ما رفتیم برای امنیت مردم جون دادیم که این مسئولین محترم با خیال راحت بتونن مشکل اقتصاد رو حل کنن و دیگه دغدغه جنگ و آشوب نداشته باشن. ولی مثل این که بعضی از مسئولین نه چندان محترم، فکر کردن امنیت برای اینه که راحت بخورن و بخوابن و بچههاشون با پول بیتالمال اونور آب عشق و حال کنن. و باز هم عرق شرم مینشیند روی پیشانیام؛ بجای همه کسانی که باید از بدن سوخته کمیل و حاج حسین خجالت بکشند؛ از ریههای تاول زده حاج قاسم، از گردنِ شکسته مطهره، از تکههای بدن سیاوش، از سینه شکافته حامد، از ترکشهای جا خوش کرده در تن پدرم و از خیلی چیزهای دیگر... راننده دوباره به حرف میآید: - بابا به خدا ما چیز زیادی از این مملکت نمیخوایم. این که پسر من با دنبال کار و یه لقمه نون حلال باشه انتظار زیادیه؟ این که منِ پیرمرد تو این سن مجبور نباشم مسافرکشی کنم انتظار زیادیه؟ این که هرماه لنگ اجاره خونهم نباشم انتظار زیادیه؟ به خدا زیاد نیست. هعی... خدا لعنتشون کنه... - کیا رو میگی پدر جان؟ سری تکان میدهد به نشانه تاسف و صدایش را بالا میبرد: - همین نامردهایی که هرچی رهبر میگه برعکسشو انجام میدن! همینان که سه چهار ساله مملکت رو یه لنگهپا نگه داشتن که آمریکا اِل کنه و بِل کنه و تحریم و کوفت و زهرمار رو برداره. باز هم گره ترافیک فقط به اندازهای باز میشود که یکی دو متر جلو برویم. ساعت حالا دقیقا نُه و نیم را نشان میدهد و من الان باید جلوی در خانه امن ایستاده باشم؛ اما نیستم. میدانم یکی دو دقیقه که بگذرد، موبایل کاریام شروع میکند به زنگ خوردن... صدای زنگ موبایل بلند میشود؛ اما موبایل من نیست. راننده، تلفن همراه قدیمیاش را از روی داشبورد برمیدارد و نگاهی به شماره آن میاندازد. زیر لب چیزی میگوید و جواب میدهد: - الو! نه میشنوم و نه میخواهم بشنوم کسی که پشت خط است چه میگوید. فقط چهره راننده را از گوشه چشم میبینم که کمی سرخ میشود و یکی دوبار لبش را میگزد. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞قسمت اول