eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_بیست_و_هفتم📝 ✨ صـــرف ســـاده تابستان سال 90 از راه رسید اک
📝 ✨ نــفــوذی به شدت جا خوردم😳 من برای یه دعوای حسابی آماده شده بودم ولی این رفتار هادی تمام معادلات ذهنی من رو بهم ریخت مشخص بود خیلی ناراحت شده اما به جای هر واکنشی فقط ازم عذرخواهی کرد! اون شب اصلا خوابم نبرد، نیمه هشیار توی جای خودم دراز کشیده بودم که نیمه شب از جاش بلند شد رفت بیرون و چند دقیقه بعد برگشت. سجاده اش رو باز کرد و مشغول نمار شد. می دونستم نماز صبح دو رکعت بیشتر نیست اما اون مدام، دو رکعت، دو رکعت پشت سر هم نماز می خوند. من همون طور دراز کشیده بهش نگاه می کردم حالت عجیبی داشت نماز آخر، یه رکعت اما طولانی بود و اون خیلی آروم، بین نماز گریه می کرد. من شاید حدود یه سالی می شد که مسلمان شده بودم اما مسلمانی من فقط اسمی بود. هرگز نماز نخونده بودم! توی مراسم عبادی و مذهبی مسلمان ها شرکت نکرده بودم و فقط روی هدف خودم تمرکز کرده بودم. اما اون شب، برای اولین بار توجهم جلب شده بود نمی فهمیدم چرا هادی، اون طور گریه می کنه اون حالت، حس عجیبی داشت، حسی که من قادر به درک کردنش نبودم. از اون شب ... ناخودآگاه، هادی در کانون توجهم قرار گرفته بود؛ هر طرف که می رفت یا هر رفتاری که می کرد به شدت کنجکاوی من تحریک می شد! از پله ها می اومدم پایین، می خواستم وارد حیاط بشم که متوجه حرف چند نفر از بچه ها شدم. داشتن در مورد من با هادی حرف می زدن🙄برای اولین بار دلم می خواست سر در بیارم دارن در مورد من به هادی چی میگن؟ همون گوشه راهرو و توی زاویه ایستادم طوری که من رو نبینن و گوش هام رو تیز کردم - اصلا معلوم نیست این آدم کیه نه اهل نماز و روزه است، نه اخلاق و منشش مثل مسلمان هاست حتی رفتارش شبیه یه آدم عادی نیست! باور کن اگر یه ذره اهل تظاهر بود یا خودش رو بین بچه ها جا می کرد می گفتم نفوذیه، اومده ببینه ایران چه خبره! هر چند همین رفتارهاش هم بدجور ... هر کدوم یه چیزی می گفتن و حرفی می زدن و هادی فقط با چهره ای گرفته سرش رو پایین انداخته بود😔 حالت و سکوت هادی روی اونها هم تاثیر گذاشت - این حرف ها غیبته ... کمتر گوشت برادرتون رو بخورید - غیبت چیه؟ اگر نفوذی باشه چی؟ ـ ... کم از این آدم ها با اسم ها و عناوین مختلف ... خودشون رو جا کردن اینجا ... یا خواستن واردش بشن؟ ـ کم از اینها وارد سیستم حوزه شدن و بقیه رو به انحراف کشیدن؟ سرش رو بالا آورد "اگر نفوذی باشه غیبت نیست اما مطمئن باشید اگر سر سوزنی بهش شک کرده بودم خیلی جلوتر از اینکه صدای شما در بیاد اطلاع داده بودم. اینکه شما هم نگران هستید جای شکر داره مثل شما، ایران برای منم خیلی مهمه ... من احساس همه تون رو درک می کنم ولی می تونم قسم بخورم کوین چنین آدمی نیست". چهره هاشون هنوز گرفته بود اما مشخص بود دارن حرف هادی رو توی ذهن شون بالا و پایین می کنن. هر چند دیگه می فهمیدم چرا برای این جماعت غیرایرانی... اینقدر ایران و جاسوس نبودن من مهمه اما باز هم درک کردن حسی که در قلب هاشون داشتن و امت واحد بودنشون برام سخت بود😒 "در مورد بقیه مسائلی هم که گفتید ... باید شرایط شخص مقابل رو در نظر بگیرید☝️این جوان، تازه یه ساله مسلمان شده ... شرایط فکری و ذهنیش، شرایط و فرهنگی که توش زندگی کرده ... باید به اینها هم نگاه کنید، شما با اخلاق اسلامی باهاش برخورد کنید! من و شما موظفیم با رفتارو عمل و حرف مون به شیوه صحیح تبلیغ کنیم، بقیه اش با خداست" حرف های هادی برام عجیب بود چطور می تونست حس و زجر من رو درک کنه؟ این حرف ها همه اش شعار بود ... اون یه پسر سفید و بور بود ... از تک تک وسایلش مشخص بود، هرگز طعم فقر رو نچشیده در حالی که من با کار توی مزرعه بزرگ شده بودم ... روز و شب، کارگری کرده بودم تا خرج تحصیل و زندگیم رو بدم😏 هر چند مطمئن بودم، اون توان درک زجری که کشیدم رو نداره اما این برخوردش باعث شد برای یه سفید پوست، احترام قائل بشم اون سعی داشت من رو درک کنه و احساس و فکرش نسبت به من تحقیر و کوچیک کردنم نبود. چند روز گذشت من دوباره داشتم عربی می خوندم. حالا که نظر و فکر هادی رو فهمیده بودم به شدت از اینکه دفتر رو بهش برگردونده بودم متاسف شدم🙄 بدتر از همه، با اون شیوه ای که بهش پس داده بودم برام سخت بود برم و دفتر رو ازش بگیرم😕 داشت سمت خودش اصول می خوند منم زیرچشمی بهش نگاه می کردم که ... یهو متوجه نگاه من شد و سرش رو آورد بالا ... مکث کوتاهی کرد "مشکلی پیش اومده"؟ بدجور هول شدم و گفتم نه و همزمان سرم رو در رد سوالش تکان دادم اعصابم خورد شده بود "لعنت به تو کوین!بهترین فرصت بود!چرا مثل آدم بهش نگفتی؟" داشتم به خودم فحش مےدادم که پرید وسط افکارم "منم اوایل خیلی با عربی مشکل داشتم خندید😊فارسی یاد گرفتن خیلی راحت تر بود" ... 💕 @aah3noghte💕
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدمحمدهادی_ذوالفقاری #سالگرد_آسمانی_شدن 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 #ارباب_جانم خواب دیدم که در آغوش ضریحت هستم کاش تعبیر کند یک نفر این رویا را ... #صلےالله_علیڪ_یا_اباعبدالله هنوز یکی حرم نرفته....😔😔 #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #کلام_معصوم #امام_صادق علیہ السلام مي‌فرمایند: ❌هر ڪہ بہ دنیا دڸ‌بستہ شود، دلش بہ سہ چیز بستہ مي‌شود: 💢اندوه بي پایاڹ، 💢آرزوے دست نیافتني، 💢امید نارسیدني 📚 ڪافي ج ۲ ص ۳۲۰ 💕 @aah3noghte💕 #آھ...
💔 ... قالَ الإمامُ الْصَادٍق علیہ السلام: اَلْقَلْبُ يَتَّكِلُ عَلَى اَلْكِتَابَةِ ... بر نوشتن مےگیرد ... مےنویسم مےنویسم مےنویسم اما... نمےدانم جنـس این دلـتنگی چیست ڪہ این بار، نوشتن هم برای آرام کردن این قلب بےقرار، راھ بہ جایی ندارد... کمی آرامش مےخواهم دلِ تنگ و قلب بےتاب را پناهی جز یاد شهدا نیست... به شهدا که وصل شَوی هم خـدا را داری هم معصومین را اصـلاً خدا را چه دیدی؟ شاید تو را هم خریدند... ما دل، به غمِ بسته داریم اےدوست از غیــر دیده بسته داریم ای دوست ...(۳نقطه) 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 پلان اول🎬 دهه۶۰ #۲۵آبان ۳۶۰ تابوت شهدای دفاع مقدس، بر روی دستان مردم اصفهان تشییع شد... همان روز خانواده ها با فرستادن همسران و فرزندانشان به جبهه ها، حماسه ای رقم زدند که در تاریخ انقلاب، به نام ماندگار شد... پلان دوم🎬 دهه۹۰ ۲۵ بهمن خبر شهادت مرزبانهای سپاه، قلب مردم را آزرد ۲۶ بهمن روز وداع با شهدای عزیز ۲۷بهمن ۲۷ تابوت بر دستان مردم اصفهان تشییع مےشود ۲۷ امامزاده عشق ۲۷مدافع امنیت تا با هر گام، بگوییم "تا ظهور مولایمان مهدی این راه را پایانی نیست"✌️... ... ساعت۱۴:٣۰ از میدان بزرگمهر تا گلستان شهدای اصفهان 💕 @aah3noghte💕
💔 میگفت: یه کاری کن من برم سپاه! بهش گفتم: امید جان شما ماشالله برقکاری و فنی ت خوبه چرا میخای بری؟؟؟ گفت: آخه تو این لباس زودتر میشه به آرزوی شهادت رسید... راوی: رفیق هیئتی شهید #برای_بهترین_دوستان_خود #آرزوی_شهادت_کنید #آھ... 💕 @aah3noghte💕
1_50327315.mp3
2.75M
❌صوتی منتشر نشده از 👇 🌷من حضرت آقا را به اندازه ی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف دوست دارم❗️ امام خامنه ای: خدای متعال بر اساس حکمت خود و خصوصیات این جوان( )، او را نماینده و این شهیدان کرد.۹۶/۷/۱۱ 🌷قسم می خورم که تمام عمرم ارزشها و آرمانهای امام و حضرت آقا باشم.‼️ 🌷 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 هرکسی دل به کسی داده در این شهر غریب ما که غیر از تو نداریم... چه باید بکنیم؟! تشییع شهدای حادثه تروریستی سیستان و بلوچستان #شهید_مدافع_حرم #آھ... 💕 @aah3noghte💕