💔
تعدادی از مرزبانان میرجاوه گرفتار سیل شدند
دیروز بر اثر بارش باران و شدت سیل در نقاطی از مرز میرجاوه،
تعدادی از مرزبانان که در حین حراست و پاسداری از نقاط صفر مرزی بودند با توجه حجم زیاد بارندگی و قرار داشتن در مسیر سیل دچار سانحه شدند.
معاون استاندار سیستان و بلوچستان:
🔹بر اساس اطلاعات بدست آمده در پی بارندگیهای شبانهروز گذشته برجک ٢ پاسگاه ٩٣ شهرستان مرزی میرجاوه در محاصره سیلاب قرار گرفته
و یکی از سربازان با هدف عبور از میان آبها دچار سیل بردگی شده است.
سرباز دیگری که شاهد این حادثه بوده برای نجات وی اقدام میکند که او نیز گرفتار سیلاب میشود.
پس از وقوع این حادثه درجهدار حاضر در برجک برای نجات سربازان وارد آب میشود که او نیز متأسفانه به شهادت میرسد.
تاکنون پیکر درجهدار یاد شده کشف شده و تلاش برای یافتن پیکر دو سرباز ادامه دارد.
fna.ir/brz0jl
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 تعدادی از مرزبانان میرجاوه گرفتار سیل شدند دیروز بر اثر بارش باران و شدت سیل در نقاطی از مرز می
🔴کشف پیکر دو سرباز مرزبان میرجاوه گرفتار در سیلاب
🔸مرکز اطلاع رسانی مرزبانی سیستان و بلوچستان:
جستجوها برای یافتن دو مرزبان به هویت علی هلاکویی و مجتبی یزدان نتیجه بخش بود که ساعتی پیش پیکر این دو سرباز نیز کشف شد.
صبوری دل خانواده هایشان #صلوات
💔
طولانیه ولی بخونید😊
📢- اسلحهها را تحویل دهید؛
📢- شما در امان هستید؛
📣- سازمان ملل امنیت شما را تضمین میکند؛
📣- جامعه جهانی همراه شماست؛
📢- آنها نمیتوانند به شما نزدیک شوند!
*اینها شعارهایی بود که از بیرون به گوش مردم شهر میرسید.*
- ما نمیتوانیم؛😔
- «آنها» قویتر اند؛
- اگر تسلیم شویم گرسنه نمیمانیم؛
-اگر وارد شهر شوند هیچ چیز برایمان نمیماند؛
🔕 *اینها حرفهای «تعدادی از مردم شهر» بود.
حرفهایی که توانست بذر ناامیدی را در دل دیگر همشهریها بکارد. #مردم_مسلمانی که هم سلاح داشتند و هم توان دفاعی...*
⭕️ با این شعارهایی که از #خودیها و #ناخودیها شنیدند، اسلحهها را تحویل دادند و وارد کمپ شدند.😐
کمپی که سازمان ملل و جامعه جهانی حمایت از مردم در آن جا را ضمانت کرده بود.😏
زنان و مردان را جدا کردند.
مردان از ۱۲ تا ۸۰ سال ماندند و بقیه افراد را با اتوبوس به شهرهای دورتر از کمپ فرستادند.
«تعدادی از مردم شهر» به «بقیه» گفتند: دیدید کار خوبی کردیم که تسلیم شدیم؟ دیدید حل شد؟😅
«بقیه» #فقط_نگاه_میکردند.
بعد از سه روز نیرو های سازمان ملل و همان جامعه جهانی از کمپ رفتند.
*انگار نه انگار باید پای تضمینشان میماندند.*😑
«آنها» وارد کمپ شدند و مردها را دسته دسته کشتند.
«بقیه» طوری به «تعدادی از مردم شهر» نگاه میکردند که انگار با چشمهاشان عمیقترین ناسزاهای تاریخ را نثارشان میکنند.
🔺 این ماجرای واقعی کمتر از سه دهه قبل در مهد آزادی و دموکراسی!
*همان اروپای افسانهای!*😏
در کشور مسلمان بوسنی و هرزگوین و در شهر سربرنیتسا اتفاق افتاد.
مردم شهری که "با اعتماد به قول و تضمین آمریکا و سازمان های جهانی"، تسلیم شدند و در سه روز بیش از ۸۰۰۰ نفر از آنها کشته شدند
یعنی روزانه حدود ۲۶۰۰ نفر
یعنی در هر ساعت حدود ۱۱۰ نفر!
حدود سه دهه قبل، در چنین روزهایی، در طول سه روز،
#اعتماد_به_شیطان
#خودی
#ناخودی
#نفوذی
#اندکےسیاسی
#عبرت
چه زیبا امام علی علیه السلام فرمودند
تاریخ را به صورتی بخوانید، که گویی در آن زیسته اید
💕 @aah3noghte💕
💔
گهگاه اگر که سربههوا میشوم
به دل مگـیر..
گهگاه میزند به سر من،
هوای تو...
#آھ_اے_شهادت_العجل ...
#پروفایل😍
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊🌹 🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۸ پای مجید به سوریه که رسید بیقراریهای مادر آغاز ش
🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹
#لات_های_بهشتی
#پناه_حرم۹
مادر مےگوید:
"اصلا باورم نمےشد این مجید همان مجیده؟😳
این مجید که صبح ها تا ساعت ۱۰ خواب بود حالا به خاطر اینکه در تمرین ها از داوطلب ها عقب نیفتد و نکند او را نبرند ساعت ۵ صبح بیدار مےشد مےرفت مےدوید"🏃
پدر با لبخندی مےگوید:
"یک روز آمد و گفت: ”آقا افضل!“ گفتم بله؟
گفت: ”قلیونو ترک کردم“😇
گفتم: ”مجید! به خدا اگه تو قلیونو ترک کرده باشی من قربونی مےدم“!😍😘
فرمانده هم خاطرات جالبی دارد از این پسر:
"داشتم تو سپاه اسلامشهر برای نیروهای داوطلب صحبت مےکردم، مجید هم وسط صحبت من نمک مےریخت و لفظ مےاومد😜
یک تیکه انداخت وسط صحبت من! منم دو تا گذاشتم روی اونو جوابشو دادم😅 و بچه ها خندیدند!😂😂
مجید هم برای اینکه کم نیاره یک تیکه انداخت😶 منم جوابشو مےدادم
یکی من گفتم یکی اون و بچه ها مےخندیدند😁😂😂😂
آخر مجید به خاطر بزرگتر بودن من و اینکه فرمانده اش بودم حیا کرد وگرنه کم نمےآورد😉
منم کم نمےآوردم ولی مجید دیگه چیزی نگفت...
گفتم:
"ببین! هر قدر تیکه بندازی از سوریه خبری نیست!😝 من تو رو سوریه ببر نیستم"!!😜
بعد آمد و خالکوبےاش را نشان داد و گفت:
"لامصّب! منو نگه دار! من اراذل و اوباش بودم"...😔
#شهیدمجیدقربانخانی
#ادامه_دارد...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےبراےغیراعضاءکانال 📛
💔
#آیت_الله_کشمیری
قرائت ذکـر یونسیه در سجـده
و ادامه آن تا یـک ســال
باعــث تجـرد روح از جســم ،
اتصـال به ارواح
و بـاز شـدن #چشـم_برزخی میگـردد ،
گاهی برای مرحـوم حــداد سه روز تجرد برزخی روی میـداد .
بـرای ایـن عمـل وجـود استـاد لازم هست☝️
https://eitaa.com/alihidar
💕 @Aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 10 سعید چندباری پیام فرستاد که همه چیو ماست مالی کنه، اما وقتی جوابشو ندادم،کم کم دیگ
🔹 #او_را ... 11
-چرا آبروی منو بردی؟؟
به پسره چی گفتی که گفته دیگه نمیرم بهش درس بدم؟؟😡
-اون نمیخواد بیاد؟؟؟
چه پررو...
خوبه خودم بیرونش کردم...😏
-ترنمممم😡تو چت شده؟؟
اینهمه برات خرج نکردم که آخرش یه انسان بی سواد شی و بشینی خونه!
اینهمه کلاس و اینور اونور نفرستادمت که آخرت این بشه!
سر قضیه اون پسره هم بهت گفتم به شرطی میتونی باهاش باشی که فکر ازدواج و هرچیزی که جلوی پیشرفتتو میگیره از سرت بیرون کنی😡
من دیگه باید چیکار کنم؟؟
-همه ی دنیای شما همینه!
همش پیشرفت! پیشرفت!
کجای دنیا رو میخوای بگیری پدر من؟؟😡
هیچی تو این خونه نیست!
نه خوشی
نه آرامش
نه زندگی
فقط پول،پیشرفت،ترقی،مقام...
اه...
ولم کنییییییدددددد😭
صدای هر دومون هر لحظه بالاتر میرفت که مامان صداش درومد...
-بسسسسسه😡
چته ترنم؟
تو چته آرش؟آروم باش!
برای چی داد و بیداد میکنید؟
بشینید مثل دوتا آدم عاقل باهم صحبت کنید!
ترنم!پدرت خیرتو میخواد!
برات کم نذاشتیم و حقمونه بهترین نتیجه رو بگیریم!
-نتیجه...نتیجه...
منم پروژه کاریتونم؟؟
منم مقاله و کتابتونم؟؟😒
-واقعاً تو عوض شدی ترنم...
بنظر من باید چندوقتی از ایران بری...
اینجوری برات بهتره...!
-از ایران برم؟
کجا برم؟
-امریکا
هم درستو میخونی
هم پیشرفت میکنی
هم روحیت بهتر میشه...
-ممنون.
من همینجا خوبم.
قصد رفتن هم ندارم.
حداقل الآن! 😒
بابا : -مادرت درست میگه!
پیشنهادش عالیه!
تو اینجا پیشرفت نمیکنی!
من جای تو بودم این موقعیت رو از دست نمیدادم.
از جام بلند شدم و همینطور که به سمت اتاقم میرفتم گفتم
-ممنون که به فکر پیشرفت منید،
ولی من خودم صلاح خودمو بهتر میدونم!
و بدون اینکه منتظر جوابشون بمونم درو بستم.
به عادت هرشب هدفونو تو گوشم گذاشتم و رفتم تو تراس.
سیگارو روشن کردم و اشک بود که مژه های بلندم رو طی میکرد و روی صورتم میچکید...
دیگه سیگار هم نمیتونست آرومم کنه...
دیگه هیچ چیز نمیتونست آرومم کنه...
شماره مرجانو گرفتم.
چندتا بوق خورد،
دیگه داشتم ناامید میشدم که جواب داد،
-الو...
الو مرجان...
-سلاااامممم! دوست جون خودم...
-کجایی؟؟ چرا اینقدر سر و صدا میاد؟؟
-صبرکن برم تو اتاق،
اینجا نمیشنوم چی میگی...
الو؟
-بگو میشنوم، میگم کجایی؟
-آخیش...اینجا چه ساکته!
یه جاااای خووووبم
تو کجایی؟
-کجا میخوام باشم؟خونه...
-چته باز؟صدات چرا اینجوریه؟گریه کردی؟
-مرجان یه کاری بکن،یه چیزی بگو...
دارم دیوونه میشم...
-مگه سیگار نمیکشی؟
-دیگه اونم جواب نمیده...
-خلی تو... میدونی چندهزار نفر آرزوشونه زندگی تو رو داشته باشن؟؟
-هه زندگی منو؟
از این لجن ترم هست مگه؟؟
-لجن ندیدی!!
بیخیال! الان نمیتونم صحبت کنم، فردا پاشو بیا خونمون،
حالتو جا میارم...
باید برم...
-باشه... برو
-میبوسمت. بای...👋
"محدثه افشاری"
💕 @aah3noghte💕
@romaneAramesh
💔
•┄❁#قرارهرشبما❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و
ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر
#شهیدسعیدانصاری
🔴خبر فوری
وداع با پیکر مطهر شهید مدافع حرم سعیدانصاری در معراجشهدا تهران
دوشنبه ۱۳ اسفند ساعت ۱۵
تهران ضلع جنوب پارک شهر
خیابان بهشت کوچه معراج
مراسم تشییع و تدفین:
سه شنبه ۱۴ اسفند ساعت ۱۰صبح سالن دعای ندبه بهشت زهرا (س) به طرف قطعه۵۰
💕 @aah3noghte💕