eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
❌صحنه دوم: مهمان معراج شهدا شدیم قرار است بدن پاره جگرمان راتحویل بگیریم ووداع کنیم بعداز40روز دلتنگی با خودم گفتم محکم درآغوشش میگیرم والتماسش میکنم سلام وارادت ودلتنگی مرابه سیدالشهدابرسانداما.. -به سینه اش دست نزن _نمیشوددرآغوشش بگیری _صورتش راآرام ببوس واذیتش نکن _به سرش زیاددست نزن مضطر به روی ماهش نگاه کردم وپرسیدم: برادر چه کردی با خودت؟ راوی: خواهرشهید
❌صحنه سوم: شب قبل از تشییع است. مادر بےتاب شده،قرار ندارد. دست به دامان شهدای کهف الشهدا شدیم مادر باهمرزم محمدرضا در کهف خلوت کرده _بگو محمدچطورشهیدشد؟ _بگذرید _خودش گفت دوست دارد بی سر برگردد _همانطور که دوست داشت شد بی_سر و ارباً_اربا .... #شهید_محمدرضا_دهقان #آھ_زینب 💕 @aah3noghte💕
❌صحنه چهارم برای بدرقه اش نشسته ایم کنارمنزل جدیدش آرام درخاک خفته بےترس،بےدرد،آرام متحیرایستاده و این پا و آن پا میکند _پس چرا تلقین نمیخوانی؟ _بازویی نیست که تکان دهم و تلقین بخوانم حالامےدانیم ارباًاربا یعنی چه ذبیح یعنی چه #خَدُّ_التّریب یعنی چه شکستن صورت یعنی چه از تو ممنونیم که به اندازه بال مگسی درد سید الشهدا را به ما چشاندی گوارای وجودت نازنینم #آھ... 💕 @aah3noghte
شهید شو 🌷
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی قسمت ۱۰ مدل حرف زدنمم هر چقدر خودسازی کردم بهتر شد...الان که دیگه واق
قسمت۱۱ سلام به این فصل خوش اومدی. میخوام از سال ۱۳۹۴ خودم بگم... سعی کردم سال ۹۳ رو کامل براتون بگم اما روند رو به پیشرفتم دقیقا از سال ۱۳۹۴ شروع شد؛ اگه یادت باشه تو قسمت قبلی بهت گفتم که سال ۹۳ خیلی تشنه بودم. حس میکردم تربیت نشدم. حس میکردم نیاز به رشد و آگاهی دارم. احساس میکردم هیچی حالیم نیست. میدونی میخوام چی بگم؟ میخوام بگم از بس تشنه بودم که حاضر بودم هر چی دارم و ندارم رو بدم تا فقط یه کسی بهم اطلاعات مفید بده. در واقع سال ۱۳۹۴ سال کسب آگاهی من بود. اگه میبینی الان انقدر اطلاعاتم خوبه دلیلش فقط سال ۱۳۹۴ بود. بالای ۳ هزار ساعت سخنرانی گوش دادم و بالای دویست سیصد تا کتاب خوندم. روزانه ۸ ساعت سخنرانی گوش میکردم. اینو به هر کی میگم باور نمیکنه...اما واقعا همین بود. از بس تشنه یاد گیری بودم که اصلا نمیفهمیدم هشت ساعت گذشته. دیوووونه و عاشق مطالعه شدم. منی که حالم از هرچی مطالعه بهم میخورد سال ۱۳۹۴ نزدیک سیصد تا کتاب در حوزه های مختلف روانشناسی و موفقیت و مذهبی خونده بودم . دیگه از بس آگاهی هام بالا رفته بود که حس میکردم خود مذهبی ها هم انقدر آگاهی های درست ندارن.😐 دیگه جوری شده بودم که خیلی از مذهبی ها میومدن ازم سوال میپرسیدن و منم به لطف خدا مثل بلبل جوابشونو میدادم. همه میگفتن: "دمت گرم رضا. جوابت عالی بود." حالا فکرشو بکن. من آدمی بودم که تا سال قبلش بودم و همه رو دعوت و تشویق به گناه میکردم اما الان شده بودم و کلی آدم میومد تو سایت و ازم کمک میخواست و میگفت: "رضا چکار کنم گناه نکنم؟؟؟".. خیلی جالبه نه ؟ آدم به کی بگه انقدر تغییر رو آخه ؟ واقعا به خودم افتخار میکنم.😇 دقیقا مهر سال ۱۳۹۴ بود که حس کردم دارم از پس مشکلات زندگیم بر میام. کار شبانه روزیم نوشتن بود. تقریبا ۴۰ تا دفتر پرکرده بودم و هفته ای یه خودکار تموم میکردم. قشنگ پیشرفت رو داشتم حس میکردم... روز به روز داشتم خدایی تر میشدم... آنچنان واسه پاکیم تلاش میکردم که هیشکی جلو دارم نبود. هر چقدر اطلاعاتم بالاتر میرفت بیشتر میتونستم مشکلاتمو حل کنم. خدارو شکر یکی از بزرگترین استعدادهایی که دارم اینه که میتونم مسائل سخت رو ساده حل کنم... یعنی یه سری استعداد های درونی دارم که میتونم با خلاقیت و داشتن نگاه متفاوت از پس چالش های زندگیم بر بیام و حالا که سفیر پاکی شده بودم این حس خیلی کمکم میکرد. اونایی که منو بشناسن میدونن چی میگم و با اخلاق من آشنا شدن... مثلا دی ماه سال ۱۳۹۴ تصمیم گرفتم یه کتاب بنویسم تا هر کسی مشکل شهوت داره بخونه و در برابر شیطان قوی بشه. همه تو سایت میگفتن کنترل شهوت خیلی سخته و نمیشه. رضا نمیتونم... رضا تو با ما فرق داری... و از این حرفا... منم این کتاب رو نوشتم.... وقتی این کتاب رو نوشتم خیلی ها فقط ایمیل میزدن و اشک شوق میریختن که "رضا خدا پدر مادرتو بیامرزه".. تا همین لحظه شاید بالای یک میلیون نفر این کتابو خوندنش ... نکته جالب این کتاب همون حل مسئله ای بود که همه میگفتن نمیشه... یا مثلا کتاب بهترین نسخه خودت باش که درمورد عزت نفس نوشته شده خیلی خوب تونست چیزی که خودم درگیرش بودم رو بیان کنه... اینا همش به خاطر استعدادم تو حل مسئله بود. در کل یه سری استعداد ها داشتم که حقیقتا رو پاکیم تاثیرگذار بود. تو این پنج سال در برابر مشکلاتم نگفتم : چرااا من ....چرا این اتفاق باید برای من بیوفته... من فقط تمرکزم رو مسئله بود... شاید کمی غر غر هم میکردما...اما از درون فقط دنبال حل مسئله بودم. و از همه جالب تر اینکه: هر مشکلی که حل میکردم عزت نفس و خودباوریم بیشتر میشد💪 وقتی اسفند سال ۱۳۹۴ شد دیگه تعداد نظرات و ایمیل ها داشت روز به روز بیشتر میشد. دیگه اصلا نمیتونستم پاسخگو باشم. قبلا میشد... اما دقیقا از فروردین سال ۹۵ دیگه شرایط پاسخگویی نداشتم...😐 ... دستنوشته های @aah3noghte
قسمت۱۲ تا سال ۱۳۹۴ انقدر با بچه ها صمیمی بودم که بعضی هاشون شماره موبایلمم داشتن اما از سال ۱۳۹۵ کلا خطمو عوض کردم و سعی کردم یکم فاصله بگیرم. آخه سوالات زیادی ازم میشد و منم حقیقتا نمیتونستم جواب بدم. ولی خیلی جالبه. تاکید میکنم... من تا سال قبلش سفیر ابلیس بودم و الان شده بودم سفیر پاکی... نکته ای که من داشتم این بود که حقیقتا به دونسته هام عمل میکردم. مثلا وقتی میفهمیدم فلان کار بد هستش آگاهی میگرفتم و عمل میکردم. شاید باورتون نشه ولی من اصلا بدی رو از خوبی تشخیص نمیدادم. مشکل اصلی من دقیقا همین بود که مامان بابام برای تربیتم وقت نذاشتن و فقط بهم غذا دادن.😔 من تا قبل سال ۱۳۹۴ واقعا بدی رو از خوبی تشخیص نمیدادم. ولی وقتی میفهمیدم فلان چیز گناهه دیگه تموم تلاشمو میکردم سمتش نرم... میدونی چرا الان خیلی از بچه مذهبی ها پیگیر سایت و کانالم میشن؟ میدونی چرا براشون جالبه که بفهمن من کی ام و چطوری تونستم با جوونا ارتباط بگیرم ؟ بگم چرا ؟ دلیلش سادست... من میومدم رو و و خودم کار میکردم و هر چی تجربه داشتم رو به بقیه انتقال میدادم. در واقع چون اولین نفر خودم عمل میکردم و بعد به بقیه میگفتم حرفام نفوذ میکرد و بخاطر همینا بود که کلی پیشنهاد های مختلف برای همکاری بهم داده میشد... اما من نمیرفتم... چون کلا از کارای فرهنگی که بقیه میکنن خوشم نمیاد. اینا اگه کار فرهنگی بلد بودن وضع من این نمیشد... میخواستم خودم این کارارو جدا انجام بدم. میخواستم اول خودم به دونسته هام عمل کنم و بعد به بقیه بگم بد نباشین خوب باشین. کاری که خیلی ها نمیکنن همینه!!! خودشون اصلا عمل نمیکنن و بعد همه رو دعوت به خدا میکنن. بعضی ها کار فرهنگی نکنن بهتره...بد تر آدمو بیزار میکنن رطب خورده کی منع رطب کند...😒 بخاطر همین فقط تلاشم این بود که عامل به حرفام باشم و عمل کنم به دونسته هام. فرق من با بقیه این بود. بعضی ها کلا از همون بچگی با نماز و قران بزرگ شده بودن...ولی من تو خونه ای بودم که همش پا ماهواره بودم و فیلم ...و خیابون و ... اما از بس تو این سالها خودسازی کردم که کمتر بچه مذهبی رو دیدم که ایمان و امیدش مثل من باشه...تا دیروز بی ایمانی در من بیداد میکرد ولی الان انقدر ایمان و اعتمادم به خدا زیاد شده بود که کسی باورش نمیشد این منم... بارها تو خیابون گشت ارشاد منو میگرفت و بخاطر تیپم میرفتم کلانتری و مامانم با شناسنامه آزادم میکرد...حالا همین آدم شد سفیر پاکی و ایمانش به خدا روز به روز داره بیشتر میشه و مراحل تکامل خودشو عالی طی میکنه... اینارو میگم تا متوجه بشید خواستن توانستن است. نگاه به شرایط اکنونت نکن! واقعا وضع من از همتون بدتر بود تورو خدا برو سایت مطالبو بخون تا با من بیشتر اشنا بشی و بفهمی چی بود وضعیتم... همین.. خواستم از سال ۹۴ خودم بگم... امیدوارم که لذت برده باشی... به زودی میریم سراغ سال ۹۵ ... دستنوشته های @aah3noghte
💔 بر تار و پود فرش حرم، دل گره زديم تا اينكه جای پای تو افتد به روی ما... #شب_زیارتی_ارباب_جان #آھ_ڪربلا 💕 @aah3noghte💕
💔 یک پنجره سمتِ خاروخس، مارا بَس انگیزه ی کوچ و یک نفس، ما را بس پرواز برای با تو بودن... زیباست والله که عمرِ در قفس ما را بس تعجیل در فرج مولا مهدی #صلوات #آھ_ازیتیمی... 💕 @aah3noghte💕
💔 چون علی اکبر مرا هم در عبایت جمع کن زخم های مختلف این پریشان را..... بس است #آھ_ارباب 💕 @aah3noghte💕
💔 ... ما در چنین پیر شدیم ... (٣نقطه) ⛔️ 💕 @aah3noghte💕
💔 اےشهدا دوست دارم همچو سراغتان را بگیرم آنجا که گفت... "باعث خوشحالی ِجان ِ غمگینم، کجاست"..؟ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ... بعضےها لایق شهادتند اما شهید نمےشوند مےمانند تا بسوزند مےمانند تا در این زمانه عطر فراموشمان نشود بعضےها را انگار خدا ذخیره ڪرده است برای این روزهای مبادا حاجی یکی از همان بعضےهاست تولدت مبارک بزرگ مرد ... 💕 @aah3noghte💕