eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 حتی بعد از شهادت هم دوست داشت به بقیه بگوید چه اندیشه خدایی در سر دارد... حاج حسن کسی بود که چن
💔 یک حسن امروز سالروز شهادتش است و یکی سالروز تولدش یکی آرزوی نابودی اسراییل را در سر داشت و دیگری امریکا و هم پیمانانش را می پرستید خدا عاقبت بخیرمان کند.... همین! ... 💔 💕 @aah3noghte💕
💔 #قرار_عاشقی . گفت :دوسـت داری بری کربـلا یا مشهـد؟ گفتــم : مشــهدی که انتهـــایـش کربلاستــــ ... #چه_خوبه_اذن_کربلا_از_شما_گرفتن ! #ای_امام_رئوف #اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 افشاگری بیسابقه استاد حسن عباسی در مورد حسن روحانی! انگار نه انگار همین چند روز پیش از زندان آزاد شدند، به خاطر اینه به ایشون میگن عمار! ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #اربابم_حسین خــواهم آن #عشق که هستی ز سرِ ما ببـَرَد... #صلے‌الله‌علیڪ‌یااباعبدالله #آھ‌ارباب #آھ‌زینب #آھ_ڪربلا #اللهم‌ارزقنازیارت‌الحسین‌علیه‌السلام #السلام‌علیڪ‌دلتنگم💔 💕 @aah3noghte💕
💔 ☝️ 🌹 دو روز مونده بود از سوریه برگردیم. محمد حسین با قرارگاه هماهنگ کرد که به داخل شهر بریم و سوغاتی مختصری برای خانواده هامون تهیه کنیم. 🌹 بچه ها لباس شخصی پوشیدن و آماده رفتن شدیم که محمدحسین سفارش هایی کرد و آخر سر گفت : بچه ها چشماتون قشنگ شده ، مواظب چشماتون باشید که گناه زیبایی چشماتون رو نگیره . 🌹 آره کسی می تونست این حرف رو بزنه که چشمای خودش پاک باشه و ما به وضوح نورانیت و پاکی رو توی چشماش می دیدیم . یاد شهدا با 🌹 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_چهل_و_پنجم ‌ زمستان❄️ زیبا و عاشقانه ی اون سال پایان گرف
💔 این سفر نورانی هم با همه ی زیباییهاش به پایان رسید. من در این سفر رقیه ساداتهایی رو دیدم که گوشه ای از تل ناله میزدند و همچون یتیم ها اشک می ریختند و دعا میکردم که دعای شهیدان بدرقه ی راه اونها باشه. شاید بعضی از اونها هدایت بشن وبعضی نه...ولی من روی اون خاک برای همه ی اونها گریه کردم،نماز خوندم و از خدا و شهدا خواستار هدایتشون شدم. 🍃🌹🍃 تا چند وقت بعد از سفر هنوز در همان حال وهوا بودم.ودلم به خدا نزدیکتر شده بود. بیشتر روزها به همراه مادر شوهرم و خواهرشوهرهام که انصافا از مهربانی ومحبت چیزی کم نمیگذاشتند به جلسات تفسیر میرفتیم.مادرشوهرم مفسر خوبی بودند. . من با دیدن ایشون تازه درک میکردم که چگونه چنین اولادهای صالحی دارند. ایشون به معنای واقعی یک زن نمونه ویک مومن حقیقی بودند. محال بود روزی منو ببینند و به احترامم از جا بلند نشن😊 در حالیکه این کارشون واقعا برای من باعث شرمندگی بود.توجه او به من بیش از حدتصور بود و اکثر اوقات در حضور حاج کمیل منو نوازش میکردند و میگفتند:☺️ _قدر عروست رو بدون.تنهاش نزار. مبادا ازت برنجه. من بسیار خوشحال بودم که خداوند بعد از اینهمه سختی به من چنین داده.من با این وصلت میمون صاحب پدرو مادر و دوخواهر ویک برادر شدم که یکی از دیگری بهتر و مهربان تر بودند. وهمه ی اونها صاحب زندگی و فرزند بودند. حتی آقا رضا که قبلا فکر میکردم مجرد هستند هم متاهل بودند و توراهی داشتند! 🍃🌹🍃 اواسط بهار بود که متوجه شدم باردارم.☺️👶🏻🍼این اتفاق اونقدر برام زیبا وخوشایند بود که با هیچ حسی در دنیا نمیشد مقایسه اش کرد.وقتی حاج کمیل و خونوادش ازاین خبر مطلع شدند یکی یکی از خوشحالی تبریک گفتند و بیشتر از پیش هوام رو داشتند. زندگی بر وقف مرادم بود و گمانم براین بود که خداوند از منزل اول عبورم داده و الان در مسیر اصلی هستم. غافل از اینکه خداوند در همه حال از مومنین میگیره و  اونها رو با امتحان میکنه.و من دعای همیشگیم این بود که خداوند یاریم کنه تا بندگی رو فراموش نکنم و پای عهدم بمونم.گاهی فکر میکردم اگر حاج کمیل توبه ی منو باور نمیکرد و منو با چنین منشی بزرگوارانه به همسری برنمیگزید سرنوشتم چه میشد؟! و حتی برخی اوقات وقتی از کنار دختری بد حجاب رد میشدم یاد روزهای غفلت خودم می افتادم و همه ی کارهای گذشته م مثل پرده ی سینما در جلوی چشمم حاضر میشد. حتی یاد نسیم و سحر می افتادم و نگران از سرنوشت‌شون برای هدایت اونها دعا میکردم. این افکار در دوران بارداری شدیدتر شده بود و این هراس رو در من ایجاد میکرد که مبادا بخاطر گناهان سابقم خداوند اولاد ناصالحی به من هدیه بده. گاهی درباره ی  این افکار آزاردهنده با حاج کمیل صحبت میکردم و او فقط میگفت: _زمان میبره سادات خانوم تا پاک شه.پس صبور باش.😊 اما من در این روزها کم صبر شده بودم. بارداری و اثرات اون منو شکننده تر کرده بود و دعا هم آرومم نمیکرد. 🍃🌹🍃 شب شهادت اول حضرت فاطمه در مسجد برنامه داشتیم.من گوشه ای نشسته بودم و با روضه ی مادرم گریه میکردم.😢نوحه خوان روضه میخوند ولی من به روضه گوش نمیدادم.خودم زیر لب با مادرم درد دل میکردم.دعا میکردم🙏 که کمکم کنه گذشته م رو فراموش کنم و عذاب وجدان آرومم بزاره. میان هق هق و خلوت و تاریکی زنی رو دیدم که در تاریکی سرش رو به اطراف میچرخوند .مسجد شلوغ بود.حدس زدم دنبال جایی برای نشستن میگرده. بلندشدم و سمتش رفتم تا جای خودم رو به او بدم.گفتم: _بفرمایید اونجا بشینید. صورت او در تاریکی به سختی دیده میشد ولی عطرش آشنا بود. ناگهان دیدم که او خودش رو به آغوش من انداخت و بلند بلند گریه کرد. صدای گریه ی او آشنا بود.😥قلبم به تپش افتاد.سرش رو از شانه ام جدا کردم و با دقت صورتش رو نگاه کردم.کسی که مقابلم ایستاده بود همونی بود که زندگی منو بعد از توبه به رسوایی کشوند.کسی بود که خونه ام رو برام نا امن نمود و وادارم کرد از اون آپارتمان فرار کنم. به محض اینکه شناختمش او را از خودم جدا کردم و سرجام نشستم. تمام بدنم میلرزید. من نسبت به این آدم حساس بودم.دیدن او منو میترسوند.نکنه اومده بود تا دوباره شر جدیدی به پا کنه؟! زیر لب با حضرت زهرا حرف زدم. گریه کردم.گله کردم.که آخه چرا هروقت از شما وخدا کمک میخوام برای رهایی از گذشته م گذشته م سر راهم سبز میشه!!؟؟ گفتم یا فاطمه ی زهرا من تحمل یک رسوایی دیگه رو ندارم. من تازه اعتماد مسجدی ها رو جلب کردم.اگه نسیم اینجا باشه تا آبروریزی به پا کنه من دیگه تحمل نمیکنم.نه برای خودم بلکه برای حاج کمیل پاک و مظلومم میترسم.میترسم این بی آبرویی روح او رو آزرده کنه😢 ادامه دارد… نویسنده: ... 💕 @aah3noghte💕
💔 وقتی که از مراسم وداع با همسر شهیدم برگشتم ساعت یازده صبح بود که با همان چادر سیاه خسته خوابم برد.... در خواب «حسین» را با همان لباس‌های خاکی در ضریح حضرت زینب (سلام الله علیه) دیدم؛ دستمال سفید در دستش بود و با لبخند گفت: اجازه می‌دهی ضریح را تمیز کنم⁉️ من هم با چادر سیاه که به سر داشتم و با چشمان گریان رو به‌ روی او ایستاده بودم. سرم را به علامت تأیید تکان دادم. در صورتی که من تا حالا نه سوریه رفته بودم که ببینم ضریح حضرت زینب (سلام الله علیه) به چه صورت است و نه عکسی از آنجا دیده بودم. وقتی که عکس ضریح را به من نشان دادند دیدم دقیقاً همان چیزی است که در خواب دیدم.... روایتی از همسر ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ♥️ مقام معظم رهبرے: " ، یعنے وارد شدن در حریم خلوت الهے، و میهمان شدن بر سر سفره ے ضیافت الهے"🌹 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 هرکس‌که غریب است به‌سوی ‌ِتو شتابد بر نامِ تو بستند غریب الغربا را دلم گرفته به وسعتِ حرمِ امام رضا ع🥀 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 دوزخِ عاشقان، فراق بُوَد هر گناهی... جهنمی دارد... منو به این جدائےها عادت نده😔 💔 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_چهل_و_ششم این سفر نورانی هم با همه ی زیباییهاش به پایان
💔 روضه و سینه زنی تموم شد و چراغها رو روشن💡 کردند. من هنوز بیم آن را داشتم که 🔥نسیم🔥 نزدیکم بشه.ولی نسیم گوشه ای ایستاده بود وتکیه به دیوار با صورتی اشکبار نگاهم میکرد.سرم رو به طرفی دیگه چرخوندم تا او رو نبینم.برام حالتهای او عجیب بود چرا او اینجا بود؟ چرا نزدیکم نمیشد؟!خودم رو مشغول پذیرایی از عزاداران کردم .دستهام میلرزید.😨 فاطمه متوجه حالم شد.سینی چای رو ازم گرفت و با نگاهی نگران پرسید: _چرا با این حالت پذیرایی میکنی؟برو بشین.🙁 مچش رو گرفتم و با اشاره ی چشم و ابرو بهش اشاره کردم گوشه ای از مسجد منتظرشم.فاطمه سینی رو به کسی دیگه داد و دنبالم راه افتاد.پرسید: _چیشده؟؟😨 هنوز رعشه بر جانم بود. گفتم: _فاطمه ..نسیم…نسیم اینجاست😰 فاطمه چشمهاش گرد شد.دستش رو مقابل دهانش گذاشت.😳 _اینجا؟؟؟؟؟ اینجا چیکار میکنه؟ از استرس توان حرف زدن نداشتم.سرم رو تکون دادم و نفسم رو بیرون دادم. او دستم رو با دل گرمی فشار داد و گفت: _نگران نباش.زود مسجد رو ترک کن تا نزدیکت نشده.اینطوری بهتره.😊 🍃🌹🍃 من سریع چادر نمازم رو داخل کیفم گذاشتم و چادر مشکی سرم کردم و با عجله از مسجد بیرون رفتم.اونقدر وحشت زده بودم که به حاج کمیل اطلاعی ندادم.تمام راه رو با قدمهای بلند تا خانه طی کردم. 🍃🌹🍃 وقتی رسیدم به خونه پشت در نفس زنان زار زدم.😭پس آرامش واقعی کی نصیبم میشد؟؟وقتی حاج کمیل برگشت من هنوز مضطرب و گریون بودم. او با دیدن حال و روزم کنارم نشست و دستهامو گرفت:😥 _کی برگشتید خونه؟چیشده رقیه سادات خانوم؟ نمیدونستم باید به او درباره ی امشب حرفی بزنم یا نه.ولی اون نگاه نگران و مهربان اجازه نمیداد چیزی رو ازش پنهون کنم. براش تعریف کردم که چه اتفاقی افتاده.او ابروهاش به هم گره خورد و گفت: _خیره.. همان موقع فاطمه زنگ زد.پرسیدم نسیم بعد از رفتن من در مسجد بود یا نه.او با صدایی که در اون سوال و تعجب موج میزد گفت: _راستش ..چی بگم.؟ من برام یک کمی رفتاراتش عجیب بود.اون همونجا نشسته بود و گریه میکرد.وقتی هم منو دید سریع به احترامم بلند شد وسلام کرد.اصلا‌ شبیه اون چیزی نبود که قبلا ازش تعریف میکردی با تعجب پرسیدم:😳 _اونوقت تو چیکار کردی؟ گفت: _هیچی منم جواب سلامشو دادم.بعد اون خودش اومد جلو با گریه گفت برام دعا کن خدا منو ببخشه. فاطمه مکثی کرد و گفت:🙁 _رقیه سادات نمیدونم…بنظرم خیلی داغووون بود. من باورم نمیشد هیچ وقت به نسیم اعتماد نداشتم.پوزخندی زدم:😏 _اصلن باورم نمیشه. اون حتما نقشه ای داره.. فاطمه گفت:_آخه چه نقشه ای؟ گفتم: _لابد میخواسته آدرسمو ازت بگیره.یک وقت بهش نداده باشی؟! فاطمه خندید:😀 _نه بابااا معلومه که نمیدم.بنظرم اصلا فکرتو مشغول اون نکن.سعی کن آرامش خودتو حفظ کنی.این استرس برات سمه. 🍃🌹🍃 بعد از تموم شدن مکالمه م با فاطمه، نگاهم افتاد به صورت درهم رفته ی حاج کمیل .نزدیکش رفتم وبا شرمندگی نگاهش کردم.او سرش رو بالا آورد و پرسید: _شام کی آماده میشه؟! این یعنی اینکه در این باره حرفی نزن. من هم حرفی نزدم و به آشپزخونه رفتم. ادامه دارد… نویسنده: ... 💕 @aah3noghte💕
💔 +گُفت:سجدِه کنید یآرَم را _گَفتَند:چِرا؟ +گُفت:چیزی اَزخِلقَتَش میدانَم که شُما نمیدانید! _گفتند: نَپُرسیم؟ +گفت: 《"عِشق" تَنها کارِ بی‌چِرایِ عآلَم اَست!》 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 باوَرکُنید شُما ثَمَره یِک عِشق هَستید:) ... 💕 @aah3noghte💕
💔 اینکه در کمتر از ۱۰ساعت ۱۵۰راکت به سمت اسرائیل شلیک شود☝️ اینکه بیش از یک میلیون قلاده اسرائیلی، راهی پناهگاهها شوند☝️ اینکه یک اتوبوس اسرائیلی هدف موشک (کورنت) قرار بگیرد☝️ یعنی دوران بزن در رویی تمام شده؛❌ اینها را مدیون آن ۳ شیر مَرد هستیم: حسن طهرانی مقدم شهیدعماد مغنیه شهیدبهاء ابوالعطا شهید ابوالعطا در سالروز شهادت پدر موشکی ایران، در فلسطین به شهادت رسید💔 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 در وصیت نامه اش خطاب به دختران مسلمان نوشته بود خواهر عزیزم! هرگاه خواستی از حجاب خارج شوی... به یاد آور که اشک امام زمانت را جاری میکنی... به خون های پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت، خیانت میکنی.... به یاد آر که غرب را در تهاجم فرهنگی اش یاری میکنی و فساد را منتشر میکنی و توجه جوانی که صبح و شب سعی کرده نگاهش را حفظ کند جلب میکنی به یاد آر حجابی که بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر میدهی ... بعد از همه این ها اگر توجه نکردی(متنبه نشدی) را از خودت بردار ✍به نظرم تا کسی امام زمان را حاضر و ناظر نداند... شهید نخواهد شد و شهدا در همه حالات، خود را در محضر آن امام، احساس میکردند... ...💔 ... 💕 @aah3noghte💕
4_607315432285669224.mp3
1.34M
🌺 یا رسول الله مولا مولا 🎙 سید مجید بنی فاطمه سرود زیبا و شاد 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 عاشقانه ترین نام را به نام تو سروده اند #ای_نام_آور_بی_نشان... نثار ارواح مطهر شهدا صلوات... #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم #شهید_گمنام #مادران_چشم_انتظار #استوری آدرس پیج✨ http://Instagram.com/istgahedel @aah3noghte
💔 #قرار_عاشقی عاشقي دردسر ڪشيدن داشٺ غالباً ما گِران سَريم همہ بہ گريبانِ ما نگاه مڪن جامہ از شوق ميدريم همہ بہ پدر مادرِ تو مديونيم رعيٺ هستيم ، نوڪريم همہ مآییم وُ سینه ای که در آن مآجرایِ عشق توست 💛✨ #اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی #امام_رضآی_دلم #دلتنگ_حرم #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #حاج_حسین_یکتا: ‌…همه دنیا #بسیج شدند میخوان همه چی مون رو بگیرند ... #دین #شهدا #چادر #حرمت
💔 #حاج_حسین_یکتا یادت باشه اول امام زمان یاد تو میکنه بعد تو یاد امام زمان میفتی... #اللهّمَ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم #حسین_یکتا #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 بـَلَغَ العـُلَی بِکـَمَالـِهِ ڪَشَفَ الدُجَی بـِجَمَالِهِ حَسُنَت جَمیِعُ خِصَالِه صَلّوا عَلَیهِ وَ آله.... 💐 ‍... 💕 @aah3noghte💕
💔 از شدت ارادت زیادی که به حضرت (صلی الله علیه و آله ) داشتند اسم پسرمان را محمد رسول انتخاب کردند همرزمانش میگویند در لحظه جان دادن هم ذکر الله بر لب داشت... راویتی از همسر ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ‏فکر کردم در خصوص بنزین چی بنویسم، یاد این جمله قبل انتخابات افتادم: 👌 انتخاب خوب شما به خودتان برمی‌گردد، انتخاب با غفلت هم بدی‌اش به خودتان برمی‌گردد 😔 یادتونه چه ذوقی میکردین تو خیابونا که حسن روحانی رئیس جمهور شده بود؟! بدی انتخاب شماست که دامن همه ما رو گرفته... 👌 24 میلیون نفر 80 میلیون نفر رو نابود کردند ❤️
💔 🌹شهادت یک بسیجی در پایتخت بسیجی متولد سال ۱۳۷۹ از بسیجیان گردان ۱۲۱ امام علی(ع) در تاریخ نهم آبان در جهت برقراری امنیت محلات‌ شهری در قالب بسیج در محله شهید هرندی توسط موتور سواری عمداً مورد حمله قرار گرفته و بر اثر شدت ضربه‌ی وارده به جمجمه، به کما رفته و روز یکشنبه نوزدهم آبان به درجه رفیع نائل آمد. ... 💕 @aah3noghte💕