eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 تویی عزیز؛ بقیه اداتو درمیارن تویی که از فرط خستگی و ، در اوج جوانی شبیه پیرمردان شصت ساله بودی. روزت مبارک 🌷 که برای شناسایی سه شبانه روز نخوابیده بود🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
سلام همسنگری ها صبحتون امام رضایی امروز ۲۱ ماه رجب هست و خواستیم #چله_زیارت_عاشورا بذاریم تا روز د
💔 سلام همسنگری ها و هر روز به نیت یک شهید🥀 امروز به نیت این طریق خواندن زیارت عاشورا بسیار مجرب هست برای رسیدن به حاجت و گفته شده تا یک سال مداومت شود ان شالله بعد از چله هم ادامه بدیم تا یک سال طریقه خواندن: ابتدا دعای امین الله را می خوانیم (چون به خاطر گناهانی که از ما سر زده نعوذ بالله دچار ظلم در حق معصومین شده باشیم، شامل لعن زیارت عاشورا نشویم) زیارت عاشورا را با ۱۰ لعن و ۱۰ سلام میخوانیم نماز زیارت دعای علقمه اگر دوست داشتید نام کاربریتونو بفرستید تا بدونیم چند نفریم.... و اینکه میتونید نام ارسال کنید تا به نیت ایشون هم خوانده شود @Emadodin123 💕 @aah3noghte💕
💔 موسی در مناجات با خدا عرض کرد؛ خدایِ من کدام آفریده‌ات را بیشتر دوست داری؟ فرمود؛ آن کس را که چون محبوبش را از او بگیرم با من آشتی باشد. 📿 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 همیشه می‌گفت: "هر چی بر سرمون میاد از نافرمانی خداست" کسی که آنقدر زیاد بود که حتی پدر و مادرش هم نمی دونستند اصفهان هست. زمانه عجیبےست... دلمان به یاد شهداست مان اما چقدر مانند شهدا است؟؟؟ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 رادیو و تلویزیون بیگانه از او به عنوان کوچکترین تخریبچی یاد کرده اند که از ۱۴سالگی با خنثی کردن مین، را برای حرکت های اسلام هموار می کرد... و عاقبت در سن ۱۹ سالگی شهد نوشید🥀 و به آرزویش رسید🕊 شهدای اصفهان ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت153 چشمم از دو
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



هنوز پاسخ حامد نشنیده‌ام که پیرمرد می‌گوید:
- اي لغة تتحدث؟(به چه زبونی حرف می‌زنی؟)

یک لحظه می‌مانم چه جوابی بدهم. با این که پیرمرد سلاحی ندارد؛ اما باز هم اگر کمی خلاق باشد، می‌تواند خفه‌ام کند یا چیزی مشابه این!🤨


قدم‌هایم سنگین‌تر شده است؛ انگار در رسیدن به دو قدمی قرارم با حامد دارم از پا می‌افتم.

فکرم همزمان درگیر پیدا کردن جواب برای پیرمرد و پیدا کردن محل قرار با حامد است.

قدم به یک مسیر خاکی می‌گذارم که دوطرفش مزارع سوخته است؛ زمین‌هایی که چند سال است رنگ کشت و کار را به خود ندیده‌اند و شاید حتی صاحبانشان، بدون درو کردن محصول آن‌ها را رها کرده‌اند.

قرار است حامد را در انتهای این جاده خاکی ببینم.

پیرمرد که سکوتم را می‌بیند، سوالش را بلندتر تکرار می‌کند.

اولین و مسخره‌ترین جوابی که به ذهنم می‌رسد را به زبان می‌آورم تا از شر سوالاتش خلاص شوم:
- لغة اجنبیة!(زبون خارجی!)

کمیل کف دستش را به سمتم می‌گیرد و می‌گوید:
- خاک تو سرت که عرضه پیچوندنم نداری!🤣

چشمانم را ریز می‌کنم تا در تاریکی بتوانم ماشین حامد را ببینم. هیچ‌کداممان نمی‌توانیم چراغ روشن کنیم.

سایه شبح‌مانندی از یک ماشین را می‌بینم و صدای بی‌سیم درمی‌آید:
- حیدر خودتی؟

- آره.

- مطمئنی؟ یه سایه خیلی بزرگ داره میاد سمت من، مطمئنی تویی؟

- آره، مهمون آوردم با خودم.

خودم را می‌رسانم به ماشین. به نفس‌نفس افتاده‌ام و دهانم طعم خون گرفته است.

بریده‌بریده می‌گویم:
- در عقب رو باز کن!

حامد از ماشین پیاده می‌شود و در عقب را باز می‌کند. پیرمرد کمی عصبی شده است:
- انتو مین؟ وین نروح؟ (شما کی هستید؟ کجا میریم؟)

پیرمرد را روی صندلی عقب می‌نشانم. وزن پیرمرد که از روی کمرم برداشته می‌شود، مُهره‌های کمرم تیر می‌کشند و نمی‌توانم راست بایستم.

دست به کمر می‌گیرم و به حامد می‌گویم:
- دستاشو ببند. ممکنه شر درست کنه.

حامد طنابی از داشبورد ماشین در می‌آورد و به دستان پیرمرد می‌بندد. 

پیرمرد از این کارمان جا خورده است؛ اما قبل از این که حرفی بزند، انگشت سبابه‌ام را روی لبش می‌گذارم:
- هیس! نحنا لن نؤذيك، نريد مساعدتک. (ما اذیتت نمی‌کنیم، می‌خوایم کمکت کنیم.)

پیرمرد می‌لرزد؛ اما حرفی نمی‌زند چون می‌داند با داد و فریاد کردن هم کسی نیست که به دادش برسد.

لب‌هایش از ترس خشکیده و به سختی نفس می‌کشد. بریده‌بریده و با ترس می‌پرسد:
- ألم... تقل... أنك... جندي الخلافة؟(مگه نگفتی سرباز خلافت هستی؟)

قمقمه‌ام را درمی‌آورم و مقابل لب‌هایش می‌گیرم:
- مای...(آب...)

کمی می‌نوشد و بیشتر آب می‌ریزد روی ریش‌های سفید و ژولیده‌اش. 

دستی میان موهایش می‌کشم و با ملایمت می‌گویم:
- اسمی حیدر. انا جندی قاسم سلیمانی. تعرفه؟(اسم من حیدره، من سرباز قاسم سلیمانی‌ام. می‌شناسیش؟)

عضلات دور چشمش از هم باز می‌شوند؛ انگار می‌خواهد چشمان نداشته‌اش را گرد کند و با تعجب به من خیره شود.

دهانش باز می‌ماند و لبانش می‌لرزند. پیداست که  را می‌شناسد.

آرام و ترسان می‌گوید:
- انت ایرانی؟ (تو ایرانی هستی؟)

- ای. لاتخف. نروح الی مکان امن. (آره. نترس. می‌ریم یه جای امن.)


... 
...



💞 @aah3noghte💞
💔 گفتن ِ آخ... ابومهدی! همان کسی که گوشت و پوست و خونش با گوشت و پوست و خون ما ممزوج شد🥀 خوشا چنین رفاقتی خوشا چنین عاقبتی ... 💞 @aah3noghte💞
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 🎥 ببینید | مثالی زیبا از مدل کار برخی در ⁉️ برنامه روزانه سردار سلیمانی چه بود؟ اگر بشنوید روزی ۱۲ساعت می‌خوابید چه می‌کنید؟!! ♨️ تمام دشمنان ۱۲۴هزار پیامبر و ۱۴معصوم به میدان آمده‌اند؛ ❌ اما عده‌ای هنوز جهاد را جدی نگرفته‌اند! 🔶 برشی از سخنرانی ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 آقاجواد گفت: "شما برای #مهریه چیزی مدنظرتان است؟" گفتم: "ما دنبال مال و اموال نیستیم"... گفت: "
💔 نه اینکه حواسش به فامیل باشد، نه. میگشت ببیند کی مشکل دارد تا کند. اصلا سرش درد میکرد برای این طور کارها.... قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞