شهید شو 🌷
💔 انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در تاریخ هفتم تیرماه 1360 منجر به شهادت آیتالله دکتر محمد ح
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
١ـ آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی:
در سال 1307در اصفهان و یک خانواده روحانی به دنیا آمد.👶🏻
از چهار سالگی، تحصیلاتش را در مکتب خانه آغاز کرد.👦🏻
در سال 1321تحصیلات دبیرستانی را رها کرد و در مدرسه صدر اصفهان مشغول تحصیل علوم دینی شد.
در سال 1325 عازم تهران شد و به تحصیل در دانشکده معقول و منقول مشغول گردید و در سال 1330موفق به اخذ لیسانس از این دانشکده شد.🎓
از سال 1333 تا 1342 با #تاسیس_دبیرستان_دین_و_دانش در قم به نزدیک ساختن حوزه و دانشگاه پرداخت
و طی همین سالها در تاسیس و فعالیت هیاتهای مؤتلفه نقش مهمی ایفا کرد.
پس از ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت ایران، به وسیله این گروه
با استفاده از این موقعیت دعوتی که آیات عظام قم از ایشان برای هدایت مسجد هامبورگ به عمل آوردند، عازم آلمان شد
و در سال 1349به ایران بازگشت اما رژیم پهلوی مانع مسافرت مجدد وی به آلمان شد.
ایشان در سال 1354به دلیل اشاعه مفاهیم سیاسی قرآن طی جلساتی که از چهار سال پیش از آن شروع شده بود، بازداشت شد⛓
اما پس از مدتی آزاد شد و در تشکیل جامعه و روحانیت مبارز به همراه آقایان مطهری، مفتح و جمعی دیگر از علمای مبارز، نقش فعالی ایفا کرد.
با عزیمت امام خمینی(ره) به فرانسه، وی نیز عازم پاریس شد و به امر امام(ره)
هسته اولیه شورای انقلاب را با همکاری افراد دیگری چون آیتالله مطهری و آیتالله موسوی اردبیلی و حجج الاسلام رفسنجانی و باهنر تشکیل داد.
پس از پیروزی انقلاب، آیتالله بهشتی به ترتیب سمتهای
#ریاست_شورای_انقلاب،
#نیابت_رییس_مجلس_خبرگان و
#ریاست_دیوان_عالی_کشور را بر عهده داشت.
وی از موسسان #حزب_جمهوری_اسلامی و اولین دبیرکل این حزب بود.
از آثار وی میتوان کتابهای
«خدا از دیدگاه قرآن»،
«نماز چیست؟»،
«روحانیت در اسلام»،
« شناخت دین»، «مالکیت» و ... را نام برد.
آیتالله بهشتی سرانجام در هفتم تیر 1360 به همراه 72 تن از یارانش در جریان انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.❣
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
#شھیدسیدمحمد_حسینی_بهشتی
#شھید_ترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#شھادت_را_بہ_بہا_دهند_نه_بہ_بھانه
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥 کلیپی که #کولاک خواهد کرد😳
فیلم بنی اسرائیل و استغاثه ی آنها در بیابان ...
🌹کلیپو که دیدین #نشر هم بدین🌹
#آھ_امام_غریبم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#او_را .... 129 دیدی گفتم نرو؟مرجان دیدی چیکار کردی!؟ کنارش زانو زدم و دستش رو گرفتم. مرجان تموم
#او_را... 130
تصمیم سختی بود اما قلب و عقلم میگفتن به همه سختی هاش میارزه!
هنوزم با تمام وجود احساس میکردم نیاز دارم که سجاد باشه.
دلم براش لک زده بود...😔
و این آزارم میداد!
روسری هایی که تازه خریده بودم رو آوردم و یکیشون که زمینه ی مشکی و خال های ریز سفید داشت،برداشتم.
کلی جلوی آینه با خودم درگیر بودم تا تونستم مثل زهرا ببندمش.
چادرم رو سر کردم و از اتاق خارج شدم.
بابا و مامان مشغول خوردن صبحانه بودن.
سعی کردم به طرفشون نگاه نکنم.
وسایل شخصیم رو از ماشین برداشتم و بردم تو اتاق و برگشتم پایین.
بابا با اخم به خوردنش ادامه میداد و مامان با نگرانی نگاهم میکرد.
استرس عجیبی گرفته بودم.
زیر لب خدا رو صدا زدم و جلو رفتم.
سلام دادم و سوییچ رو گذاشتم رو میز.
خواستم برم که با صدای بابا میخکوب شدم!
-کارت های بانکی!؟؟
آروم پلک زدم و برگشتم طرفشون.
کارت ها رو از کیفم درآوردم و گذاشتم کنار سوییچ.
-از این به بعد فقط میتونی تو اون اتاق بخوابی.
همین!
و سعی کن جوری بری و بیای که چشمم بهت نیفته.
چشمی گفتم و به چهره ی نگران مامان لبخند اطمینان بخشی زدم و از خونه بیرون رفتم!
دیگه هیچی نداشتم.
قلبم تو سینم وول وول میخورد اما سعی میکردم به نگرانیهاش محل نذارم.
زیرلب با خدا صحبت میکردم تا کمی آروم بشم.
کیفم رو گشتم و با دیدن دو تا تراول پنجاهی،خوشحال شدم.
برای بار اول سوار تاکسی شدم و به دانشگاه رفتم!
وسط یکی از کلاس ها گوشیم زنگ خورد.
زهرا بود!
قطع کردم و بعد از کلاس خودم باهاش تماس گرفتم.
-خوبی ترنم؟چه خبر؟
-خوبم ولی فکرکنم باید دنبال کار باشم زهرا!
با صدهزار تومن چندروز بیشتر دووم نمیارم!
تقریبا جیغ زد
-واقعا؟؟یعنی بهشون گفتی....
-آره واقعا!بابای من پولداره ولی خدا از اون پولدار تره!
خخخخخ... 😊
زهرا هم با من خندید.
-نمیدونم قراره چی بشه زهرا!
واقعا دیگه جز خدا کسی رو ندارم.
هیچ کسو....
و یاد سجاد افتادم!❤️
قرار شد زهرا دو ساعت دیگه جلوی دانشگاه بیاد دنبالم!
با صدای اذان،رفتم سمت نمازخونه.
این بار همه چی برعکس شده بود.
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک‼️
YEKNET.IR - Rasoli-ShahadatEmamsadegh95-zamine.mp3
2.89M
💔
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق (ع)
🌴شب آخره بی تابم
🌴چشای ترم بیداره
🎤مهدی #رسولی
⏯ #زمینه
👌فوق زیبا
#شهادت_امـام_جعـفرصـادق_تسلیت_عـرض_میڪنیم
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
چه اسارت باارزشی!!!
اسیرِ چہرهء آسمانیِ #شھدا شدن
رهایت مےکند
از میانِ
اسارت های دنیایی
#شھیدجوادمحمدی
#ما_را_نگاهے_بہ_رسم_رفاقت
#رفاقت_تا_شھادت
#رسم_رفاقت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک‼️
شهید شو 🌷
💔 قسمت سی ام: #بےتوهرگز ❤️ 🌀طلسم عشق بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم ..
💔
قسمت سی و دوم:
#بےتوهرگز ❤️
🌀 تنبیه عمومی
علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم...
به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ...
خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ...
تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ...
علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ...
- جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ...
بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...
و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود😢 ...
داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ...
- خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ...
و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ😑 ...
علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ...
- خسته نباشی خانم ...
من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام😍 ...
و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها🙄 ...
هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ...
بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ...
منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین😔 ...
از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد😳 ...
اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ...
این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من...
〰〰〰
قسمت سی و سوم:
#بےتوهرگز ❤️
🌀 نغمه اسماعیل
این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ...
دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ...
اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ...
عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ...
توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون🤔 ...
پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ...
دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود...😌
بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ...
مثل لبو سرخ شده بود☺️ ...
- هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ...
جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ...
به زحمت خودم رو کنترل کردم ...
- به کسی هم گفتی؟😉 ...
یهو از جا پرید ...
- نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ...
دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ...
- تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ...
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی ١ـ آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی: در سال 1307در اصفهان و یک خانو
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
۲ـ #شھیدعلی_اصغر_آقازمانی:
در سال 1331 در قصبه نراق محلات متولد شد.
فوق لیسانس حسابداری را از دانشگاه صنعت نفت اخذ کرد و با مطالعات مذهبی که داشت، مبارزاتش را شروع کرد.
کلاسهای درس شناخت #شهید_بهشتی در منزل ایشان دایر شد و در پیروزی انقلاب نقش فراوانی داشت و در همان روزهای اول به سازماندهی کمیتهها پرداخت
و سپس جهاد سازندگی و نهضت سواد آموزی را نیز همراهی کرد.
اندکی بعد مسوول دفتر آیتالله هاشمی رفسنجانی شد و هماهنگیهای ایشان را با مسوولین نظام و مجلس شورای اسلامی به انجام میرساند.
وی در هفتم تیرماه 1360 در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
#آھ_اے_شھادت...
#شھید_ترور
#شھادت_را_بہ_بہا_دهند_نه_بہ_بھانه
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#سلسلهءعاشقی...
شھیدان را شھیدان مےشناسند
تصویر ۱: #شھیدرسول_خلیلی در تشییع شهدای گمنام
تصویر۲: #شھید_روح_الله_قربانی در تشییع شھید رسول خلیلی
تصویر۳: #شھید_یدالله_قاسم_زاده در تشییع شھید روح الله قربانی
....
و این سلسله عاشقی ادامه دارند هنوز....
#شھیدرسول_خلیلی
#شھید_روح_الله_قربانی
#شھیدیدالله_قاسم_خانی
#آھ_اے_شھادت...
#شھادت_قسمت_ما_مےشد_اےڪاش💔
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕