چشم از گردنه کوهستان برنمیداشت. راهی تا آنجا نمانده بود. پژدو که نگرانی او را میدید، دوباره نزدیکش شد: «برایم از پیامبرت بگو.»
-«پیامبر من؟!»
_«آری.»
_ «پیامبر من، آخرین فرستاده خدا و برترین بندگان اوست.»
پژدو سپاس گفت، درود فرستاد و افزود: «آیا او بر شما نیایش را سخت گرفت و گناه را آسان؟!»
_«هرگز»
_«پس چرا در گفتن دروغ، درنگ و دریغ روا نمیدارید، به همان اندازهای که برای برپایی نماز، شتاب روا میدارید؟!»
#یک_تکه_ابر
#به_انتخاب_مجید_قیصری
#به_قلم_گروهی_از_نویسندگان
#داستان_هایی_برای_پیامبر
قیمت با تخفیف: ۲۸ هزار تومان
Www.adabbook.com
#کتاب_پیامبر #داستانهایی_برای_پیامبر #رسول_اکرم #رحلت_پیامبر #ادب_بوک