eitaa logo
شمیم افق
1.2هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
شمیم افق
3️⃣2️⃣ستارگان بصیرت 💠ماه در آب(2) حسین بود و عباس. دیگر هیچ کس نبود. عباس اما، غیور و صبور، پرچم در دست گرفت و چرخاند. چرخش پرچم به خیمه ها آرامش می بخشید، اما پرچمدار جز زخمهایش جراحتی در سینه داشت؛ جراحتی که هر لحظه بر آن نمک می پاشیدند؛ جراحت گریه های پیاپی کودکان تشنه. آب، آب، آب، العطش، العطش، العطش.هر ناله، خنجری بود که بر قلب ساقی می نشست. عباس به اندازه ی همه به میدان رفته بود. زخمی ها را از میدان آورده بود. شب گذشته بیش از همه راه رفته بود. میان خیمه گاه تا سپاه دشمن حرکت می کرد و این همه برای تشنگی و خستگی کافی بود. در تیرباران صبح نیز با چشم های خود دیدم که چند چشمه ی خون بر تن نستوه او جوشیده بود. برادرم، عباس! حرم تشنه است اگر می شود اندکی آب به خیمه ها برسان. در صدای تشنه ی حسین، الفت و عشق، شیفتگی و شرم موج می زد. انگار عباس منتظر شنیدن این صدا بود. گویی تشنگی عباس در این اشارت خلاصه می شد. حسین عباس را ساقی بخواند و به آب دعوت کند و عباس از شوق این نام و خطاب بر خود نلرزد؟ به خیمه آمد. مشکها را که برداشت، کودکان آرام شدند. هیچکس تردید نداشت که ساعتی دیگر آب از دست ساقی به گلوی خشکیده و لبهای ترک بسته طراوت خواهد داد. جان می رفت و حسین تماشاگر او . خدایا، به تو می سپارمش؟ مشک بر پشت، نیزه بر کف و علم بر دوش پیش می تاخت. نخل ها شکوه او را سر خم می کردند. علقمه بی تاب زیارت دستهایش و آسمان در اعجاب از اراده و ایمانش. سرهای گستاخ که نزدیک می شدند به سادگی سقوط رطب از نخل، فرو می افتادند. نیزه ی عباس، سواران را از زمین می کند و در فضا می چرخاند و بر خاک می افکند. عباس گاه شمشیر میزد و گاه نیزه. دو مشک خشک در بی تابی رؤیت آب له له می زدند. 🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
4️⃣2️⃣ستارگان بصیرت 💠ماه در آب(3) ناگهان علقمه، چشم در چشم عباس، پیدا شد. کسی در عباس فریاد می زند بنوش تا توان جنگیدن باشد. بنوش تا توان رساندن آب به خیمه ها باشد. بنوش تا در خیمه سهمی از آب برنداری. نه! نه! موجی قوی تر از درون می گوید: حسین تشنه است. کودکان سینه بر خاک می گذارند تا التهاب عطش را کاهش دهند. اصغر را قطره ای آب کافی است. سکینه رمق ایستادن نداشت. در آب حسین بود. موجها در حرکت خویش، حسین می نگاشتند. صدای موج، حسین بود. به خویش برگشت و در خویش جز حسین ندید و ... حسین تشنه بود. هستی همه ی عالم فدای عباس که تشنه ی حسین بود. تشنه ی امام و مولایش. آب را پاشید. دهانه ی مشکها را بست.. شیرین تر از جان در آغوششان فشرد. از علقمه بیرون آمد. بر اسب نشست. شمر وعمر سعد فریاد می زدند و کمانداران را به محاصره ی عباس می خواندند. باران تیر بود که از چهار سو می بارید. همه ی آرزوی ساقی، رساندن آب تا خیمه بود. این مشک تنها آب نبود؛ سند ارادت عباس بود به حسین، پرچم عشق ورزی و محبت به کودکان. مشک ها، امکان جنگیدن را از ساقی می گرفتند. اما می جنگید و نخل ها سرود حماسه اش را ستایش و سپاس می گفتند. ناگهان یزید بن الرقاد، که پشت نخلی کمین کرده بود، از کمینگاه بیرون جست و شمشیر بر بازوی ساقی نشاند. ساقی هنوز مست جامی بود که در کف داشت. پروای دستش نبود دست راست رها شده بود و ساقی می خواند: به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع کردید از حریم دین خود پاسداری می کنم. من از امام راستین، فرزند پیامبر پاک امین و آورنده ی دین حمایت می کنم. 🆔 @ShamimeOfoq
چشمان او سرگرم نوکر آفریدن.mp3
2.51M
🌷 چشمان او سرگرم نوکر آفریدن 🌷 محسن حججی های دیگر آفریدن 🆔 @ShamimeOfoq
🔻وسوسه‌س خودنمایی ؛ زنانی که هم خود را می‌پوشانندو هم به رخ‌می‌کشند ! 🔸عکس سلفی ، آوردن "خود" از حاشیه است به کانون توجه؛ هم توجه خود و هم دیگران. فرد منتشر در تاریخ امروز ما هر قدر بیشتر بی مایه می شود بیشتر "خود" را به رخ می کشد. یکی از تجلیات این فردگرایی سوبژکتیویستی در "خودنمایی اجتماعی" و "تن نمایی"است. 🔸در این میان حضور تصویری عفیفانه‌ی زنان و دختران در اینستاگرام مساله ی متناقض نمای دیگری است. آنها هم خود را می پوشانند و هم به رخ می‌کشند. نمایش شیوه ی پوشش نوعی ابزار ابراز هویت است. از طرفی باید پوشش و حیا و عفاف به عنوان یک هویت به چشم آید و چشم پرکن باشد و از طرفی باید مصداق عفاف و حجاب باشد و این همان پارادوکس تصویری شدن زنان محجبه است. وسوسه‌ی «خودنمایی» اینستاگرام ابتدا زنان مومنه را در «لانگ شات» قرار می دهد و آرام آرام به چشم بیننده نزدیک می کند. خاصیت جلوه فروشی اینستاگرام بتدریج بر دختران غلبه می کند و کشف حجابی تدریجی رخ می دهد چراکه اساساً اینستاگرام دنیای جلوه فروشی و اشتراک گذاری همه ی ابعاد یک زندگی هرجایی و دم دستی است؛ قرار دادن همه ی پستو در ویترین؛ حتی اگر شهروند این شهر رویایی بخواهد از معنوی ترین حالات خود تصویرسازی کند درواقع چه اتفاقی می افتد؟ به نمایش گذاشتن نفسانی احوالی که نمایشی نیست. چیزی مانند « تظاهر به اخلاص » یا « نمایش عفاف » ! وحید 🆔 @ShamimeOfoq
📘 کتاب"کرونا در آیینه سواد رسانه ای و علوم‌شناختی"به قلم معصومه نصیری 💡بزودی.... از سری کتب سواد رسانه ای 🆔 @ShamimeOfoq
شب نهم ماه .mp3
13.29M
◾️▪️۴شب سخنرانی پیرامون مسایل آسیب های فضای مجازی و بازی های کامپیوتری▪️◾️ 🔳 ویژه ومناسب هییت ها و شب های محرم ▪️سخنران:حجت الاسلام مهدی 🆔 @ShamimeOfoq
💢معرفی اپلیکیشن ضد جاسوسی برای دستگاه‌های اندرویدی امنیت موضوع بسیار مهمی است که نباید از آن غافل شوید. بسیاری از شما در تلاش هستید از ورود فایل‌ها و اپلیکیشن‌های مخرب به سیستم خود جلوگیری کنید؛ چرا که ورود بد‌افزارها به سیستم شما نه فقط حریم خصوصی‌تان را به خطر می‌اندازد، بلکه در عملکرد گوشی شما هم اختلال ایجاد می‌کند. در این مقاله آموزشی به شما یک اپلیکیشن امن و قوی برای جلوگیری از جاسوس‌افزارها و حذف آن‌ها به شما معرفی می‌کنیم. اپلیکیشن Anti Spy، موتورهای قدرت‌مندی دارد که امکان جستجو و حذف تمامی بدافزارها و جاسوس‌افزارهای موجود در برنامه‌های نصب‌شده را به شما می‌دهد. شما از طریق این اپلیکیشن می‌توانید اپلیکیشن‌هایی که در گوشی شما مشغول شنود هستند را شناسایی کنید. این اپ دو نسخه پولی و رایگان دارد که قطعا نسخه پولی آن قابلیت‌های بیش‌تری را در اختیار شما قرار می‌دهد. استفاده از این اپلیکیشن بسیار ساده است؛ کافی است به گوگل‌پلی مراجعه و آن را نصب و اجرا کنید. سپس به قسمت تنظیمات آن بروید. تیک گزینه‌های System Apps، Relaxed criteria و List Marked Apps را بزنید. پس از آن به صفحه اصلی اپلیکیشن برگردید و Scan Now را بزنید تا این اپ شروع به اسکن سیستم شما کند. پس از اتمام فرآیند اسکن، کلیه جاسوس‌افزارها یا اپلیکیشن‌هایی که ابزار شنود دارند برای شما نمایش داده می‌شوند. نکته قابل ذکر این‌که ممکن است این اپلیکیشن در فرآیند اسکن از سیستم شما، اپلیکیشن‌هایی که الزاما جاسوس‌افزار نیستند را هم برای شما شناسایی کند. اگر این اتفاق افتاد و آن اپلیکیشن‌ها را از مارکت‌های رسمی دانلود کرده بودید، نگران آن‌ها نباشید؛ آنها جاسوس‌افزار نیستند. معمولا اپلیکیشن‌های جاسوس‌افزار را از روی مشخصات آن‌ها می‌توان تشخیص داد. 🆔 @ShamimeOfoq
در بساط جگرم ناله آهی دارم.mp3
782.2K
🌹 در بساط جگرم ناله آهی دارم 🌹 مثل گیسوی تو من روز سیاهی دارم 🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
5️⃣2️⃣ستارگان بصیرت 💠ماه در آب (4) ابن طفيل، دوشادوش یزیدبن الرقاد نزدیک تر شدند، ناگهان شمشیر دوم فرود آمد و دست چپ عباس جدا شد. سردار، چالاک و سریع مشک را به دندان گرفت. مشک همسایه ی سینه بود. گویی قلب عباس در مشک می تپید. اسب را هی زد. مرحمتی کن ای اسب که خیمه ها منتظرند. فاصله ی اسب با دشمن بیشتر شده بود. دستور تیرباران رسید و عباس در بی دستی، اندیشناک مشک و حرم بود. چه غم که دست نباشد و محبوب باشد. چه غم که ساقی، بی دست جام به کامها ببخشد. اما آه و دریغ، تیر بر مشک نشست. آب و خون درهم آمیخت. عباس چشم بر مشک گریان دوخت و هنوز اولین قطره ی اشکش در ناامیدی از آب چکه نکرده بود که تیر بر چشمش نشست. خون جوشید. دنیا تیره و تار شد و دو چشمه، چشم و مشک، بر مظلومیت سردار گریستند. رمق اندک اندک فرو می چکید که تیر دیگر بر سینه ی ساقی نشست. مهتاب کربلا در آستانه ی افول بود. آفتاب را صدا زد. صدای عباس در نخلستان پیچید: «برادر، برادرت را دریاب.» صدایی غمگین و شکسته از کرانه ی دیگر نخلستان پر گشود: عزیزم، فرزندم عباس، فرزند مادر، عباس! صدای محزونی زنی پهلو شکسته و قامت خمیده بود. هنوز صدا پژواک نیافته بود که صدای سوم پشت هفت آسمان را شکست. صدای عمودی که بر فرق ماه نشست. اینک چهارمین صدا، سوگوار و دردمند در نخلستان طنین انداخت. آفتاب، دست بر کمر، می آمد و در گریه و سوز می خواند: الآن انكسر ظهري و قلّت حيلتي. وای وای وای، عباس افتاده بود. سواری که دست نداشته باشد، چگونه از اسب می افتد؟ عباس از اسب فرو افتاده بود. کوشیده بود بر زانوان بنشیند و تیر فرو رفته در چشم را به مدد زانوان بیرون کشد؛ عمود آسمان کوب همین لحظه بر فرقش نشسته بود. از دو سو، دو قامت شکسته می آمدند؛ فاطمه و حسین. عباس، فاطمه دیده بود که حسین را برادر می خواند. حسین کنارش نشست و دست های افتاده را بوسید؛ به مادر اقتدا کرد. دست های عباس در دست فاطمه بود. می بوسید و می گفت: السلام على ولدي العباس. السلام على ولدي العباس. 🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
6️⃣2️⃣ستارگان بصیرت 💠حنجره ی معصوم (1) غریبانه، شکسته، تنها، تشنه، از غبارخیز دشت و از ساحل تشنگی باز می گردد. دستان سخاوت ساقی را در عطشناکی علقمه کاشته است و آخرین بوسه را بر پیشانی زخم خورده ی برادر نشانده است. می آید، با قامتی خمیده و با آسمانی که در نگاهش تار است. به خیمه نزدیک می شود. هیچ کس نیست تا حسین را یاری کند. اما ناگهان نفس در سینه ی سیاه دشمن واپس می رود. رجز خوانی کوچک، از دل خیام با سلاحی از گریه اعلام آمادگی می کند. او بی مدد واژه ها از مظلومیت می گوید با زبانی که تکلم نمی شناسد؛ با حنجره ای که تشنگی آخرین فریادهایش را نوشیده است. او با فصاحت اشک و بلاغت گریه سخن می گوید. امام فریاد می زند: آیا کسی هست برای خدا یاورمان باشد؟ آیا یاوری هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ صدای گریه ی اصغر اوج می گیرد؛ یعنی من هستم؛ یعنی هنوز آخرین سرباز در خیمه است؛ یعنی پدر، دل تنگ مباش اصغر کوچک تو برای یاری و همراهی آماده است. آفتاب آتش می باراند و حریق عطش می گدازد و می سوزاند. دیگر بار فریاد حسین بر می خیزد: آیا کسی هست یاریمان کند؟ باز هم اصغر است و حنجره ی بی تاب، حلقوم بی آب؛ که فریاد می زند: من هستم. چشم اشکبار حسین بر خیمه درنگ می کند. سپاه گوش به گریه دارد و چشم به حسین. فریاد امام به خواهش بر می خیزد: خواهرم، شیرخوار را بیاورید. امام اصغر را در آغوش می گیرد. شاید از سنگستان دلها، چشمه ی کوچک عاطفه ای بجوشد. دریای خیمه موج بر می دارد و صدف سپید کوچک حسین بر ساحل میدان می افتد. حسین همه ی توان و صبوریش را به دست ها می بخشد. میدان به بهت و حیرت، سرباز کوچک و مظلوم حسین را می بیند با کامی عطش زده، با گلویی سپید و چشم هایی که تشنگی از حدقه شان ربوده است. اصغر بر ساحل بی حاصل دست پدر آرام می گیرد. ندای حسین، در میدان می پیچد. آخر، این کودک را چه گناهی است؟ کدامین شما را آزرده است؟ این کودک کدام دل را شکسته است؟ گریه و بی تابی کودک اوج می گیرد. این گریه دیگر گریه ی عطش نیست. کودک بر مظلومیت پدر می گرید؛ بر غربت حقیقت و ایمان و قرآن. این گریه هیچ شباهتی به گریه ی خیمه ندارد. همین است که حسین اشکهای اصغر را می بوسد تا همدردی و احساس صمیمانه اش را ارج نهاده باشد. نسیم بوسه ی حسین در تلاطم اشک بر گلبرگ پژمرده ی گونه ی اصغر می وزد. میدان را التهاب پر می کند. ▪️علی اصغر (علی بن الحسین) وی فرزند اباعبدالله الحسین و مادرش رباب بود. سن: کمتر از یک سال ویژگی ها و فضایل: سربار کوچک امام، پاسخ دهنده و لبیک گوی غربت اباعبدالله، باب الحوائج کربلا. سند مظلومیت عاشورا. 🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
7️⃣2️⃣ستارگان بصیرت 💠حنجره ی معصوم (2) سکوت است و سکوت و ناگهان تمام پستی و زشتی در هیئت حرمله گام پیش می نهد. تیر در کمان می گذارد؛ تیری سه شعبه، سه شاخه ی زهر آلود. حرمله زانو می زند. سپاه با همه ی قساوت چشم می بندد. نگذار این صحنه ادامه یابد. صدای خشن و خشک فرزند سعد در گوش حرمله می پیچد. تیر رها می شود. آسمان آشوب می شود؛ مثل پشت کمان خم می شود. خون در مشت حسین به آسمان افشانده می شود و سرود «هوّن علىّ ما نزلَ بی أنَّهُ بِعين الله» پر می گشاید. چه آسان است وقتی چشم خدا می بیند. حنجر خشکیده به سیرابی تیر رفته است. زمین می لرزد. دریا موج بر می دارد. جبرئیل شیون می زند. آسمان حتی لحظه ای چشم می پوشد تا صحنه ی شکستن حسین را نبیند. فواره ی گلوی اصغر می جوشد. حسین خون اصغر را در چشم نگران آسمان می افشاند. آسمان سرخ رو شده است. خون اصغر عصای دست آسمان می شود تا فرو نشکند و بر خاک آوار نشود. خون می جوشد. گل می خندد. حسین می گرید. صحنه ای شگفت است. پدر لبخند می زند. اصغر می گرید. هر دو می گریند. هر دو می خندند. کجایی رباب؟ گل تو با باغبان می خندد. تشنه کام تو دریا دریا از چشمه های بهشت شیر می نوشد. آسمان را تاب تماشا نیست. اصغر تو اکبر است؛ بزرگ تر از همه ی کهکشان ها، رفیع تر از همه ی قله ها و باشکوه تر از همه ی دریاها کجایی رباب، شیر خوار تو هستی را جام می نوشاند. در نوشانوش هستی همه آمده اند تا از دست کوچک اصغر سیراب شوند. همه نیازمند یک جرعه مهربانی اصغرند. کودک تو گره گشای همه ی دلها شده است؛ کلید هفت آسمان، باب الحوائج. آسمان مانده است. زمین مبهوت و میدان گیج و منتظر که حسین با اصغر چه خواهد کرد. در آخرین تکاپو پس از بوسه ی تیر آن قدر دست و پا زده است که دست و پا در فواره ی خون رنگین کرده است. امام مانده است در برزخ آمدن و ماندن؛ دو گام به پیش و گامی به عقب و نگاهش بر معصومیت متبسم کودک مگر این کودک چه قدر سنگین است که حسین این همه سنگین گام بر می دارد؟ گویی سنگینی همه ی کوهها را بر دوش دارد. خیمه به امید کودکی سیراب نشسته است و مادر در کنار گهواره ای افتاده از تاب نه، حسین به سمت خیمه نمی آید. نمی خواهد امانت را به مادر برگرداند. دور می شود و گوشه ای آرام بر زمین می نشیند. شیون از خیمه ها بر می خیزد. زخم خنجر، سینه ی خاک را می شکافد و قلب کوچک حسین در آرامش خاک داغ و شنهای گدازان آرام می گیرد. صدای گریه ی حسین در دشت می پیچد. 🆔 @ShamimeOfoq
💠علی‌محمد رجبی معاون انجمن سواد رسانه ای ایران و مؤلف کتاب فرزندپروری در عصر دیجیتال معتقد است اگر بخواهیم نوع استفاده را دسته بندی کنیم، شاید بتوانیم بگوییم بیشترین مصرف رسانه ای کودکان و نوجوانان و تعامل شان با فضای مجازی بر روی انواع بازی ها است که می توان به بازی های کنسولی، موبایلی و آنلاین اشاره کرد. بازی های موبایلی حجم زیادی را به خود اختصاص می دهند. همچنین نوجوانان بیشتر به سمت بازی های آنلاین گرایش دارند. البته این کارشناس حوزه رسانه چالش شبکه های اجتماعی و آسیب های روحی و روانی، اخلاقی، رفتاری و سبک زندگی که به نوجوانان وارد می شود را تنها مختص کشور ندانست و از آن به عنوان ابرچالش در کشورهای اروپایی مطرح کرد. 🆔 @ShamimeOfoq
⚠️12 راهکار جلوگیری از هک مودم وای فای 💢 پیشنهاد شرکت مایکروسافت برای بالا بردن امنیت مودم 💢 استفاده از حالت bridge 💢 فعال کردن مک فیلتر mac filter 💢 استفاده از نرم افزار مشاهده دستگاهای متصل به مودم 💢 استفاده از فایروال 💢 خاموش کردن مودم 💢 استفاده از آخرین نسخه Firmware مودم 💢 خاموش کردن wps 💢 تغییر رمز وای فای مودم به صورت دوره ای 💢 مخفی کردن ssid یا نام مودم 💢 تغییر آی پی مودم و رمز عبور تنظیمات 💢 دانلود و استفاده از پلیس وای فای برای بالا بردن امنیت وای فای 🆔 @ShamimeOfoq
🌺آموزه ای زیبا برای زندگی بهتر ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود... ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند....... ما‌آمده ایم تا،ایستادگیمان انسان بودنمان و اشرف مخلوقات بودنمان را ارج بنهیم و انسان وار با روحی از عالم الوهیت، عزت مندانه و باشرافت زندگی کنیم.... 🌼یک عاشقانه آرام ✍️نادر 🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
8️⃣2️⃣ستارگان بصیرت 💠شهید هزارپاره محمد تیرباران دشمن را دید؛ شهادت یاران را؛ حتی شهادت پدر را. عاشورا به غروب نزدیک می شد؛ لحظه های تنهایی و غربت عاشورا. همه چیز به پایان نزدیک می شد؛ حتی آفتاب به شیب آسمان می رسید. حسین بود و تنهایی و محمد که در خیمه اشک می دید و آه بی تابی و اشک و استغاثه. گردش گیج تیغهای هرز به انتها می رسید. میدان بود و قهقهه ی مستانه ی سواران و امام عطش که در گودال قتلگاه افتاده بود. نیزه های قساوت می رسیدند. سنگهای شقاوت می باریدند و گودال از معصومیت سرخ لبریز بود. کاش می توانستم بروم. کاش می توانستم شمشیری بگیرم. ای کاش عمه مان زینب اجازه می داد بروم. اما من چه می توانم بکنم؟ دیگر صدای تکبیر امام نمی آمد. شادی دشمن به اوج رسیده بود. زینب از خیمه بیرون زد و سواران شعله بر دست برای آتش زدن به خیمه ها نزدیک می شدند. محمد از خیمه بیرون زد. غربت کربلا اشک در چشمانش نشاند. دشمن نزدیک و نزدیک تر می شد. دیگر بار به چپ و راست نگریست، شاید یاور و یاری بیابد. هیچکس نبود. عمود خیمه را کشید. عمود خیمه جدا شد. دو سه گامی پیش گذاشت. تیری به پهلویش نشست. ابن زهیر ازدی و لقيط بن يسار (ناشر) بی رحمانه معصومیت هفت ساله کربلا را هدف قرار دادند. کودک در خون غلتید. هانی بن ثبیت حضرمی با اسب به بالینش رسید. شمشیر کشید. پیاپی بر بدن محمد زد. آخرین صداها از حنجر تشنه ی محمد می تراويد: یا حسین! با هر صدا هانی تیغ را فرو می آورد. محمد قطعه قطعه شده بود و خون او تا تیرک خیمه فوران زده بود. جنون هانی بن ثبیت حضرم افزون تر شد. بر قطعه های بدن زخم میزد و محمد پیش تر از فرود شمشیرها اوج گرفته بود. او هزار پاره بدن به محبوب رسیده بود. موعود منتقم دردمندانه و سوگوارانه آن لحظه را بیاد می آورد و از درون سوخته زمزمه می کند: السلام على محمد بن ابی سعید بن عقیل و لعن الله قاتله لقيط بن ناشر الجهنی. سلام بر محمد بن ابی سعید و نفرین و لعنت خدا بر قاتلش لقيط بن ناشر جهنی. ▪️محمدبن ابی سعید بن عقیل محمد فرزند ابوسعید ملقب به احول است. پدرش ابوسعید را از شهدای کربلا نوشته اند. سن: ۷ سال ویژگی ها و فضایل: دوستدار اباعبدالله، آشنا به دین - آن قدر که در همان کودکی او را فقیه می نامیدند (شاید عنوان پدرش بوده است) - شجاع و شیفته ی شهادت بود. 🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
9️⃣2️⃣ستارگان بصیرت 💠ستاره ای بر سینه ی خورشید در این خارزار که شیهه ی مرگ است و هیمنه ی شمشیر چه خواهی کرد؟ کوچک تر از آنی که زره بپوشی و تیغ ببندی و میدان داری کنی؛ اما همه هستی تو، عمو، تنهاست. تیغها حریصانه می رسند و نیزه ها تشنه و نامردانه می بارند. عمو قطره قطره در کام خاک می چکد و تو این جا؟ عبدالله! می شود تو تماشاگر باشی و دشنه های قساوت بر حنجر خشک عمو بریزد؟ عبدالله! نمی خواهی پیش تر از عمو به بهشت برسی و در آن جا همراه با بابا، با عمو عباس به پیشوازش بیایی؟ عبدالله ! چه افتخار بزرگی! این جا عمو را بدرقه کنی و آن جا استقبال. نمی خواهی آخرین پاکباز عمو باشی؟ گوش کن عبدالله! این صدای تشنه ی عموست که در تنهایی غروب می پیچد. نمی خواهی لبیک گوی عمو باشی؟ دستهای کوچک من! اگر جان عمو را نگاهبان نباشید، به ناروا بر تنم نشسته اید. تو آخرین سرباز عمو باش؛ آخرین برگ کتاب کربلا... دستهای کوچک من! این جا سینه ی امام است. مگذارید بوسه گاه پیامبر بیش از این زخم ببیند. مگذارید تشنه ی مظلوم در غربت این گودال بیش از این شمشیر ببیند. عموجان! ببخش! بیش از این دستها هدیه ای نداشتم. دست های «خالی» همه ی شرمساری من است. هستی ام را در دستهایم گرفته ایم؛ هدیه ی ناچیزی است؛ می پذیری؟ اینک باباست که می آید؛ بابا ... آغوش گشوده و خندان. عمو ... بابا! خوش آمدی فرزندم! خوش آمدی عبدالله! از زیارت عمو آمده ای، از قتلگاه. بحر بن کعب آمده بود؛ خشک و خشن و شعله ور از کینه و قساوت. فریاد خشمگینانه ات برخاست که: سیاه دل ناپاک، عمویم را می کشی؟ سپر دستهایت با شمشیرش درهم شکست. جانت را بر دستهایت گرفته بودی، تقدیمی عمو، پیشکش تشنه کام عاشورا. پوست ظریف دستهایت می لرزید. خون می جوشید و با خون جوشان از سینه ی عمو همراه می شد. حرمله کمان کشید و تیر حنجره ی نازک تشنه ات را شکافت. ▪️عبدالله بن حسن بن على بن ابی طالب (عبدالله اصغر) برخی مادرش را به نام نفیله یا حبیبه دانسته اند. سن: حدود ۷ تا ۱۱ سال ویژگی ها و فضایل: فداکار و پاکباز، مدافع امام، خوش صورت و خوش سیرت، امام شناس، شجاع. 🆔 @ShamimeOfoq
مرده بودم زنده شدم عشق تو را بنده شدم.mp3
2.48M
🌹 مرده بودم زنده شدم عشق تو را بنده شدم 🌹 دولت عشق آمد من دولت پاینده شدم 🆔 @ShamimeOfoq