eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
مرتضی دانشمند تصویرگر: فرشته منعمی 🐜 قصّه‌ی من و مورچه 🐜 🔹 خیلی گرسنه بودم. مامان یک لقمه نان و پنیر برایم درست کرد و روی میزِ آشپزخانه گذاشت. خواستم بردارم. یک‌دفعه نگاهم به مورچه‌ای افتاد. به مامان گفتم: «یک مورچه این‌جا دارد راه می‌رود. چه کارش کنم؟» گفت: «هیچی.» انگشتم را جلوش گذاشتم، راهش را کج کرد. دوباره راهش را بستم، یک طرف دیگر رفت. مامان چایی آورد و گفت: «چی کار می‌کنی؟» مورچه را به مامان نشان دادم و گفتم: «بگیرمش؟» گفت: «نه، چه کارش داری؟» گفتم: «فشارش بدهم؟» مامان گفت: «تو برای مورچه یک غول بزرگ هستی. دوست داری یک غول بزرگ یا یک فیل، پایش را روی تو بگذارد؟» گفتم: «من هم مورچه را اذیّت نمی‌کنم. یک گاز به لقمه‌ام زدم و یک تکّه نان جلو مورچه گذاشتم.» - بخور. امّا نخورد. فکر کنم کمی از دست من ناراحت بود. یک‌دفعه صدای گریه‌ی خواهر کوچکم از اتاق آمد. به طرفش دویدم و شیشه‌ی شیر را در دهانش گذاشتم. ساکت شد و غان و غون کرد. من هم یک بوس کوچولو از لُپش گرفتم. خیلی خوش‌مزّه بود. وقتی برگشتم، مورچه رفته بود. مورچه‌ای را که آزار نمی‌دهد، نکُش! علیه السلام 🆔 @ShamimeOfoq
علیه السلام 🌺 از خراسان آمده بود تا مدینه. تمام راه را پای پیاده طی کرده بود. روزها راه پیموده بود و شب‎ها را با هزار ترس و خوف از خطرهای مختلف، در بیابان‎ها و کاروانسراها سر کرده بود. حالا تمام سختی‎ها پایان یافته و لحظه‎ی وصال پیش رویش بود. چشمان مشتاقش به جمال نورانی محبوب بی‎مانندش روشن شده بود. دلش از شوق لرزید و برای نشان دادن اوج عشق و ارادتش، تاول‏ها و زخم‎های پایش را به شهادت گرفت. به مولا (ع) نشانشان داد و گفت: محبّت و عشق شما مرا چنین مشتاقانه به اینجا کشانده و این گونه مجروحم ساخته است. امام مهربان، خوب می‎دانست بهترین مرهم برای زخم جسم و روح این شیعه‎ی شیدا چیست. لبخند دل‏انگیزش را با طراوت این جمله کامل کرد: «اگر سنگی ما را دوست بدارد، خدا آن را با ما محشور خواهد کرد. آیا دین، چیزی جز محبّت و دوست‏داشتن است؟» کاش می‎دانستم آن لحظه چه بر دل آن مرد گذشت! آیا دردی در زخم‎هایش باقی ماند؟ یا اشتیاق این مژده، بهشت را از همان لحظه در جسم و جانش جاری کرد و تسکینش بخشید؟ ✍️ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 22. 🆔 @ShamimeOfoq
📖 سدير در ماه رمضان بر عليه السلام وارد شد،امام عليه السلام به او فرمود: اى سدير!آيا مى‌دانى كه اين شبها،چه شبهايى است‌ سدير گفت:بلى،فدايت شوم،اين شبها،ماه رمضان است، ولى منظور شما چيست‌ فرمود:آيا مى‌توانى در هر شبى از اين شبها،ده بنده را آزاد كنى‌ گفتم:پدر و مادرم فدايت،مال من به اين مقدار و اين عمل نمى‌رسد. امام باقر عليه السلام از شمار و تعداد بندگان مى‌كاست تا به يك بنده رسيد. و بالاخره فرمود:مى‌توانى در هر شبى،يك بنده را آزاد كنى‌ سدير پاسخ داد كه توانايى آن را ندارد. حضرت فرمود:آيا توان آن را دارى كه در هر شبى،مرد مسلمانى را به افطار فراخوانى‌ گفت:بلى،تا ده مرد را مى‌توانم. ⬅️ آنگاه امام باقر عليه السلام فرمود: منظور من همين بود،زيرا افطارى دادن به برادر مسلمان،با آزاد كردن بنده‌اى از اولاد اسماعيل عليه السلام برابرى مى‌كند. 📘گلچین صدوق/ج۲/ص۲۰ 🆔 @ShamimeOfoq
(https://novinhub.com/assets/uploads/19963/yuroyado-5f0eb68e90f9c.jpg)#نشاط_معنوی_1400 مرتضی دانشمند تصویرگر: فرشته منعمی 🐜 قصّه‌ی من و مورچه 🐜 🔹 خیلی گرسنه بودم. مامان یک لقمه نان و پنیر برایم درست کرد و روی میزِ آشپزخانه گذاشت. خواستم بردارم. یک‌دفعه نگاهم به مورچه‌ای افتاد. به مامان گفتم: «یک مورچه این‌جا دارد راه می‌رود. چه کارش کنم؟» گفت: «هیچی.» انگشتم را جلوش گذاشتم، راهش را کج کرد. دوباره راهش را بستم، یک طرف دیگر رفت. مامان چایی آورد و گفت: «چی کار می‌کنی؟» مورچه را به مامان نشان دادم و گفتم: «بگیرمش؟» گفت: «نه، چه کارش داری؟» گفتم: «فشارش بدهم؟» مامان گفت: «تو برای مورچه یک غول بزرگ هستی. دوست داری یک غول بزرگ یا یک فیل، پایش را روی تو بگذارد؟» گفتم: «من هم مورچه را اذیّت نمی‌کنم. یک گاز به لقمه‌ام زدم و یک تکّه نان جلو مورچه گذاشتم.» - بخور. امّا نخورد. فکر کنم کمی از دست من ناراحت بود. یک‌دفعه صدای گریه‌ی خواهر کوچکم از اتاق آمد. به طرفش دویدم و شیشه‌ی شیر را در دهانش گذاشتم. ساکت شد و غان و غون کرد. من هم یک بوس کوچولو از لُپش گرفتم. خیلی خوش‌مزّه بود. وقتی برگشتم، مورچه رفته بود. مورچه‌ای را که آزار نمی‌دهد، نکُش! علیه السلام 🆔 @ShamimeOfoq
📖 سدير در ماه رمضان بر عليه السلام وارد شد،امام عليه السلام به او فرمود: اى سدير!آيا مى‌دانى كه اين شبها،چه شبهايى است‌ سدير گفت:بلى،فدايت شوم،اين شبها،ماه رمضان است، ولى منظور شما چيست‌ فرمود:آيا مى‌توانى در هر شبى از اين شبها،ده بنده را آزاد كنى‌ گفتم:پدر و مادرم فدايت،مال من به اين مقدار و اين عمل نمى‌رسد. امام باقر عليه السلام از شمار و تعداد بندگان مى‌كاست تا به يك بنده رسيد. و بالاخره فرمود:مى‌توانى در هر شبى،يك بنده را آزاد كنى‌ سدير پاسخ داد كه توانايى آن را ندارد. حضرت فرمود:آيا توان آن را دارى كه در هر شبى،مرد مسلمانى را به افطار فراخوانى‌ گفت:بلى،تا ده مرد را مى‌توانم. ⬅️ آنگاه امام باقر عليه السلام فرمود: منظور من همين بود،زيرا افطارى دادن به برادر مسلمان،با آزاد كردن بنده‌اى از اولاد اسماعيل عليه السلام برابرى مى‌كند. 📘گلچین صدوق/ج۲/ص۲۰ 🆔 @ShamimeOfoq
💠 علیه السلام 🍃و عَنِ الاِْمامُ السَّجادُ عليه السلام كانَ يَقُول: لَوْماتَ مَنْ بَيْنِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ اَنْ يَكُونَ الْقُرآنُ مَعى 🍃امام زين العابدين عليه السلام فرمود: اگر همه آنها كه بين مشرق و مغرب هستند، بميرند، تا وقتى با من باشد، احساس تنهایى نمى كنم 📚 اصول كافى، ج 2، ص 602 🆔 @ShamimeOfoq