eitaa logo
شمیم افق
1.2هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 اگر همسرت بفهمد كه همدردی شما صادقانه نیست و قضاوت دیگری روی حرف‌های او دارید اما نشان نمی‌دهید، قطعا از آن به بعد روی احساساتش سرپوش خواهد گذاشت.🤐 🆔@ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 نام پدرش محمّد(ص) بود و نام مادر بزرگوارش خدیجه. او در بیستم جمادی الثّانی چشم‌هایش را به روی دنیا باز کرد. فاطمه(س) القاب بسیاری داشت: صدّیقه، بتول، راضیه، مرضیّه، طاهره، محدّثه، ریحانه، کوثر و طیّبه. او امّ ابیها بود. 🌸🌸🌸فاطمه هشت سال داشت که کفّار مکه قصد کردند پیامبر (ص) را بکشند؛ پیامبر مجبور شد از مکّه خارج شود و چندی بعد فاطمه(س)، خودش را برای هجرت به مدینه و دیدار پدر آماده کرد. 🌸🌸فاطمه نُه سال داشت، بزرگان و ثروتمندان برای خواستگاری فاطمه(س) می‌آمدند؛ امّا ازدواج فاطمه(س) از نوع زمینی نبود. خدا می‌خواست که فاطمه(س) عروس خانه‌ی علی(ع) باشد. 🌸امام حسن و امام حسین و زینب کبری و امّ‌کلثوم، فرزندان فاطمه(س) و علی(ع) بودند. بانو پسر دیگری هم داشت که هیچ‌وقت به دنیا نیامد. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 ایستاده بودم رو به روی خانه‎ای روشن؛ خانه‎ای گلی با در چوبی. گفته بودند جواب همه‎ی «چه کنم؟»‌ها آن جا پیدا می‎شود. گفته بودند هرچه در این خانه رخ دهد، حجّت است بر بندگان. ایستاده بودم و می‎نگریستم. جهان، مبهوت و مدهوش، رایحه‎ی جان‎بخش بهشت را از کوچه‎های نانجیب مکّه، تا کوچه‎های بی‎شکیب مدینه، مستانه سر می‎کشید؛ رایحه‎ای که نبیّ خدا(ص) را مشتاقانه به سوی خانه‎ی زهرا(س) می‎کشاند. این نماینده‎ی افلاک، کاری فراتر از نمایندگی در این پهنه‎ی خاکی داشت. «فاطمه» تنها تابلوی پرشکوهی از خلقت نبود که بر دیوار دل مان یا بر بلندای تاریخ بکوبیم و تماشایش کنیم. «فاطمه» از جاده‎ی هر حادثه‎ای که گذشت، قدم گاهش، نورافشان و عطرافشان، ما را به اقتدا فراخواند. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 فاطمه فاطمه است🌹 🌸به فاطمه سلام الله علیها «فاطمه» می گویند؛ چون خداوند فرمود: من فاطر زمین و آسمان هستم؛ یعنی خالق آسمان و زمین و نام فاطمه را از نام خودم گرفته ام. 🌸به فاطمه سلام الله علیها «زهرا» می گویند؛ چون زهرا یعنی درخشنده. هنگامی که فاطمه سلام الله علیها به نماز و عبادت می ایستاد، اهل آسمان از نور او بهره می گرفتند؛ همان طور که زمینی¬ها از نور خورشید بهره می برند. 🌸به فاطمه سلام الله علیها «محدثه» می گویند؛ چون ملائکه از آسمان به پایین می آمدند و با حضرت فاطمه سخن می گفتند. یک شب حضرت فاطمه سلام الله علیها از فرشتگان پرسید: «بهترین زن عالم، حضرت مریم است؟» 🌸فرشتگان گفتند: «حضرت مریم سرور زنان زمان خود بود؛ اما خداوند شما را سرور زنان قرار داده است از زمان حضرت مریم تا حالا و از اول عالم تا آخر جهان.» 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 🌸به فاطمه سلام الله علیها «راضیه» می گویند؛ چون در برابر سختی ها ایستادگی می کرد و راضی بود به رضایت پروردگار. 🌸به فاطمه سلام الله علیها «مرضیه» می‌گویند؛ چون به درجه ای رسیده بود که خداوند اعمال او را تأیید می‌کرد و از تمامی ‌اعمال او راضی بود. 🌸به فاطمه سلام الله علیها «زکیه» می‌گویند؛ یعنی پاکیزه بودن از هرگونه جنس گناه یا صفات پَست. 🌸به فاطمه سلام الله علیها «طاهره» می‌گویند؛ چون از هرگونه آلودگی ظاهری و باطنی دور بود و روحی پاکیزه و دور از گناه داشت. 🌸به فاطمه سلام الله علیها «صدیقه» می‌گویند؛ چون بسیار راست گو بود. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 قوّت قلب پدر🦋🦋🦋 مردان قبیله ی قریش، که همه بت پرست بودند، دوست نداشتند حضرت محمد صلی الله علیه و آله به تبلیغ دین اسلام بپردازد؛ زیرا می‌ترسیدند قدرت‌شان به خطر بیفتد؛ پس شروع کردند به اذیّت و آزار ایشان. یکی از آزارها این بود که شکمبه¬ی گوسفند بر سر ایشان می‌انداختند و کثیفی بر سر و روی مبارک ایشان می‌ریخت و ناراحت‌شان می‌کرد. فاطمه ی عزیز که در آن موقع کودکی پنج شش ساله بود، سر و روی پدر را پاک می‌کرد و ایشان را دل داری می‌داد. بهترین همسر🦋🦋 می‌دانید چرا به ایشان می‌گفتند «فاطمه ی زهرا»؟ اتفاقاً یک روز کسی همین سؤال را از امام حسن عسگری علیه‌السلام پرسید و ایشان فرمود: «به این دلیل که چهره‌ی ایشان برای حضرت علی علیه السلام در آغاز روز مانند خورشید روشن بود، سرِ ظهر مانند ماه تابان بود و هنگام غروب مانند ستارگان درخشان.» 🌹نویسنده: مریم راهی 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 بهترین همسر🦋🦋🦋 می‌دانید چرا به ایشان می‌گفتند «فاطمه ی زهرا»؟ اتفاقاً یک روز کسی همین سؤال را از امام حسن عسگری علیه‌السلام پرسید و ایشان فرمود: «به این دلیل که چهره‌ی ایشان برای حضرت علی علیه السلام در آغاز روز مانند خورشید روشن بود، سرِ ظهر مانند ماه تابان بود و هنگام غروب مانند ستارگان درخشان.» دلسوزترین مادر🦋🦋 حسن و حسین علیهما السلام در کودکی بیمار شدند. حضرت فاطمه سلام الله علیها نذر کرد برای سلامتی آن‌ها همگی اهل خانه سه روز روزه بگیرند. حسن و حسین علیهما السلام خوب شدند و تمام خانواده سه روز روزه گرفتند و در تمام این سه¬روز، در زمان افطار، فقیر یا یتیم یا اسیری بر درِ خانه ‌آمد و آن‌ها غذای خود را به آنان دادند و خودشان هیچ غذایی نخوردند و شکایتی نداشتند و راضی بودند. 🌹نویسنده: مریم راهی 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 🌿 همه را در تمامی اوقات به یاد داشت؛ گرفتاری‌ها و بیماری‌ها و آرزوهای‌شان را و همیشه برای‌شان دعا می‌کرد. یک شب که مشغول دعا کردن شدند تا نزدیکی‌های صبح دعا می‌کردند و فرزندانش گوش می‌دادند و آمین می‌گفتند. آن‌ها از مادر پرسیدند: «پس کی نوبت دعا کردن برای خودمان می‌شود؟» حضرت فاطمه سلام الله علیها جواب دادند: «صبر داشته باشید عزیزان من! اوّل باید همسایه‌ها را دعا کنم بعدا خودمان را.» واقعاً همسایه چه چیزی می‌خواهد بهتر از این؟ راستش دلم می خواست همسایه ی حضرت فاطمه سلام الله علیها باشم. امید فقیران🦋🦋 تمام دختران آرزو دارند شبِ عروسی‌شان بهترین پیراهن را بر تن داشته باشند. شب عروسی ایشان بود و داشتند برای مهمانی بسیار ساده‌ای که پدر و همسرش تدارک دیده بودند، آماده می‌شدند که فقیری آمد و از ایشان پیراهنی طلب کرد و گفت: «اگر کهنه هم باشد اشکالی ندارد!» حضرت فاطمه سلام¬الله علیها لبخندزنان و مشتاقانه لباس زیبای عروسی‌شان را به او تقدیم کرد. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 مهربان بود و همراه. همسرش می‎فرمود: «او را که می‎نگرم، غم و اندوه از دلم می‏رود.» هرگز سخنی نگفت که اندوهی بر دل همسر بنشاند. هرگز چیزی نخواست که حیدر را دل‎نگران کند. آن روز که امیرِ دل و دین، سراغ از خوراکی گرفت که در منزل فراهم باشد و از بانوی دل و دین، پاسخ شنید که سه روز است متاعی جز گرسنگی روزی‎مان نیست، نمی‎دانم بر دل مهربان مولا چه گذشت! از زهرای رئوفش پرسید که چرا بی‎خبرش گذاشته و بهشت هم پیش قامت بلند این پاسخ به سجده افتاد: «علی جان! از خدای خود شرم دارم چیزی از تو بخواهم که در توانت نباشد.» سه روز خودش و فرزندان کوچکش سختی گرسنگی را تحمّل کردند تا مبادا دلواپسی و اندوهی دل مولا را مکدّر سازد. می‎دانست که اکنون محبوبش توان رفع این مشکل را ندارد. نگران رضایت خدا بود. نگران بود سخنی بگوید که معبود آن را خوش ندارد. 🌹نویسنده: نظیفه سادات موذن 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 عُمری داشت اندازه ی عُمرِ یک گُل افسوس که نمی‌شود گلی زیبا و خوش بو را برای همیشه در کنار خود داشت؛ حسودانی پیدا می‌شوند که چشم دیدن خوبی‌ها را ندارند و پنهانی گُل را از شاخه جدا می‌کنند و به عمر او پایان می‌دهند. برخی از آدم های ازخدابی‌خبر دقیقاً همین کار را با وجودِ نازنین حضرت فاطمه سلام الله علیها کردند؛ آزارش دادند، اموالش را تصاحب کردند؛ همسرش را که جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله بود به جانشینی نپذیرفتند و خانه‌اش را به آتش کشیدند و عاقبت گُلِ زیبا و خوش بویی که هم خورشید بود و ماه و ستاره و هم همدم و همدل و حامی، در روزی تاریک به شهادت رسید و دنیایی را عزادار کرد. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 مرد نابینا بود. همراه پدر(ص) آمده بود به زیارت فاطمه (س). مرد شنید که زهرای عفیف می‎خواهد قبل از ورود او، حجابش را کامل کند. حدّ و اندازه‎ی تعجّبش را در آن دقایق نمی‎¬دانم؛ امّا خدا می‎داند اگر قضیّه‎ی تابوت را می‎شنید چه می‎گفت! اگر می‎شنید که زهرا (س) برای دیده شدن حجم اندام جسد پس از مرگ هم غیرت به خرج می‎دهد. شاید آن قلّه‎ی حیا و عفاف در ذهن کسی نگنجد. فاطمه «لیله‎¬القدر» خداست و باید ناشناخته بماند. درک لیله‎¬القدر کار هر دلی نیست و دیدن فاطمه (س) کار هر چشمی‎. تابوت فاطمه باید پیکر زمینی او را که چند صباحی، روح ملکوتی‎اش را همراهی کرده، بپوشاند و اسماء در لبخند عفیفانه‎ی آن لحظه شریک شود؛ تنها مرتبه‎ای که زهرا (س) پس از پدر لبخند می‎زند! 🌹نویسنده: نظیفه سادات موذن 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 خانه‎اش از حضور همواره منوّر او، گرم و پرمهر بود. نه دستاس فرصت می‎کرد دل¬تنگ ملاقات با دستان مبارکش گردد و نه دود آتش تنور بی¬قرار پیراهن مقدّسش. با یک دست کودکش را در آغوش می‎گرفت و با یک دست، امور منزل را سروسامان می‎داد. نُه سال در خانه‎ی مولا و همسرش خانه‎داری کرد و از هر نامحرمی روی پوشاند. تنها هنگام کارزار، برای یاری پدر می‎شتافت؛ پرستاری می‎کرد و تیمار می‎نمود و روحیّه می‎بخشید. نُه سال خانه‎داری، همسرداری، فرزندداری و سجّاده‎داری کرد؛ امّا عاقبت روزی رسید که برای ادای تکلیف، نه تنها پشت در خانه و مسجد شهر آمد، بلکه تک تک کوچه‎های مدینه و خانه‎های اصحاب را با پاهای مبارکش درنوردید و بر در کوفت و عهد و بیعت‎ها را یادآوری کرد. نهضتی بر پا کرد و برای احقاق حقّی عظیم آنچه در توان داشت، به میدان آورد. تمام لحظه‎های زندگی‎اش، برای دل‎های سخن‎پذیر، کلاس درس «زمان‎شناسی» بود. 🌹نویسنده: نظیفه سادات موذن 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 بانوی بهشت، هر صبح شنبه فرهنگ نامه‎ی شهادت را مروری دوباره می‎کرد. هر هفته، بر مزار شهدای احد حاضر می‎شد و زیارت شان می‎کرد و میثاق جاودان عشق را به تلألویی تازه می‎نشاند. تسبیح گِلین کوچکی ساخته بود از خاک تربت عموی شهیدش، حمزه؛ تسبیحی که عطر ایثار داشت و نماینده‎ی فرهنگ شهادت بود، مدام در دستان بانو بود و آن تسبیحات آشنا را که مونس لحظه‎های پس از نمازمان شده‎اند، با آن تربت مقدّس شمارش می‎کرد. زیباتر از این، چگونه می‎آموخت‎مان معرفتِ جایگاهِ «قُتِلوا فی سبیل الله» را؟ بهتر از این چگونه می‎گفت جاری بودن نام و یادشان را در لحظه لحظه‎ی حیات؟ 🌹نویسنده: نظیفه سادات موذن 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 همنشین مهربان: با خودش خیر و برکت آورد، از روز اولی که خدا خلقش کرد و هنوز از مادر متولد نشده بود، درون شکم مادر، سخن می‌گفت و تنهایی‌های مادرش خدیجه را رفع می‌کرد. پیامبر دید خدیجه با کسی سخن می‌گوید، پرسید: او کیست که همنشین تو شده؟ خدیجه گفت: فرزندمان که هنوز متولد نشده. پیامبر فرمود: او دختری مبارک و پربرکت است، به اسم فاطمه. اسم آسمانی: اسمش را جبرئیل برای او آورد، از طرف خدا. یکی و دو تا هم اسم نداشت، دریایی از اسم بود، ده تا، بیست تا، سی تا، شاید هم بیشتر. تو بعضی از اسم‌ها را می‌دانی؛ مثل صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه، زهرا، بتول و منصوره. 🌹نویسنده: مریم راهی 🆔 @ShamimeOfoq
🌸🌸🌸 به یاد ‌‌‌می‌آورم چه روزهایی که در پی شب‌‌‌ها و چه شب‌‌‌هایی که در پی روزها ‌‌‌می‌آمدند و ‌‌‌می‌رفتند و او اشک‌‌‌هایش را پشت لبخند مهربانش پنهان ‌‌‌می‌کرد تا تنها تصویری که از او نقش ‌‌‌می‌بندد همین تصویر باشد: آرام و مهربان. گاهی آسمان او آبی بود؛ اما همیشه آسمان ما را آفتابی ‌‌‌می‌خواست. در او شعله‌ای بود که هرگز خاموش ‌‌‌نمی‌شد؛ شعله‌ای که هرگز خاموش ‌‌‌نمی‌شود. چیزهایی توی این دنیا هست که نظیر ندارند؛ مثل رودخانه‌ی خروشانی که در مسیر عبورش هیچ درختی را از قلم ‌‌‌نمی‌اندازد؛ مثل باران که وقتی ‌‌‌می‌بارد، برای همه ‌‌‌می‌بارد؛ مثل یک دیوار محکم که ‌‌‌می‌توانی به آن تکیه کنی؛ مثل پنجره‌ی روشنی که چشم‌اندازی زیبا از دنیا برایت ‌‌‌می‌سازد‌؛ مثل آن گوزن قدرت‌مندی که با شاخ‌‌‌هایش بر فراز کوهی بلند ایستاده؛ مثل حسّ شیرین حمایت؛ مثل چشم‌‌‌هایی که خواب را بر خود حرام ‌‌‌می‌کنند؛ مثل دست‌‌‌هایی که آرام‌آرام چروکیده ‌‌‌می‌شوند؛ مثل موهایی که آرام‌آرام سفید ‌‌‌می‌شوند؛ مثل مهر؛ مثل مادر؛ مثل مهر مادر. 🌹نویسنده: اکرم کشایی 🆔 @ShamimeOfoq