eitaa logo
شمیم آشنا
16.1هزار دنبال‌کننده
37.3هزار عکس
7.5هزار ویدیو
315 فایل
🗂 بزرگترین مرجع کلیپ های کوتاه مهارت های زندگی مشترک و تربیت فرزند و محتوای سبک زندگی در کشور 👤 @AshenaOnline ادمین 🆔 http://sapp.ir/Shamimeashena سروش 🆔 https://eitaa.com/shamimeashena ایتا 🆔 https://rubika.ir/shamimeashenarubika روبیکا
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴امام حسين(علیه‌السلام) به حبيب‌بن‌مظاهر دستور دادند که منطقه کربلا را بخرند. کربلا ملک حضرت است و ما ساکنان کربلا هرچه داريم از آن حضرت است. ما از خود هيچ نداريم. من يک زمين داشتم نزديک خيمه‌گاه. سال‌ها پيش از طرف عتبة امام حسين(علیه‌السلام) زمين را خواستند تا خيمه‌گاه را گسترده کنند. قيمت گذاشتيم. خيلي زياد مي‌شد و تهیه هزينه‌اش برايشان سخت بود. گفتم اصلاً هزينه‌اش را از شما نمي‌خواهم. باشد به‌ حساب امام حسين(علیه‌السلام). هديه کردمش به عتبه. مسئولان هم محبت کردند و تکه‌اي از سنگ بالاي سر حرم را دادند بهم. اصلاً بي‌قيمت است آن سنگ. چندتايي از پولدارها مي‌خواستند ميلياردها دينار پول بدهند و سنگ را بخرند. ندادمشان. اين قيمتي‌ترين گنج من است. من بي‌سواد هستم، اما آن‌چه کسب کرده‌ام و هرچه اندوخته دارم از اين مجالس حسيني است. ✍️حاج حميد عمران العامري / 65 ساله / کربلا / محل گفت‌وگو: کربلا 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴نشسته بودیم توی بلوار نجف به کربلا. خسته بودیم و پاها دیگر کشش راه رفتن نداشت. هنوز اول شب بود و وقت زیاد بود. یکی از رفقا پیشنهاد داد برای این‌که از لحاظ روحی کمی هوا بخوریم یک تفأل به حافظ بزنیم. من نیت کردم که خواجه یک عزل هدیه بدهد درباره اوضاع آن‌ لحظه ما. نشسته بین راه و میان آن‌همه عاشق. دیوان حافظ را که باز کردیم دوباره غزلش هوش از سرمان برد. می‌شد برای هر غزلش یک دل سیر گریه کنی... ▫️غلام نرگس مست تو تاجداران‌اند خراب باده لعل تو هوشیاران‌اند تو را صبا و مرا آب‌دیده، شد غماز وگرنه عاشق و معشوق رازداران‌اند ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر که از یمین و یسارت چه سوگواران‌اند گذار کن چو صبا بر بنفشه‌زار و ببین که از تطاول زلفت چه بی‌قراران‌اند نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو که مستحق کرامت گناه‌کاران‌اند نه من بر آن گل عارض غزل‌ سرایم و بس که عندلیب تو از هر طرف هزاران‌اند تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من پیاده می‌روم و همرهان سواران‌اند بیا به میکده و چهره ارغوانی کن مرو به صومعه کان جا سیاه‌کاران‌اند خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد که بستگان کمند تو رستگاران‌اند ✍️حسین نصر/ طلبه/33 ساله/ اصفهان/محل گفت‌وگو: کربلا 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴مي‌داني، همه سال خمسي دارند، من سال اربعيني هم دارم؛ يعني يک سال پول جمع مي‌کنم تا اربعين بيايم اينجا عشق‌وحال. بعد تا برمي‌گردم دوباره شروع مي‌کنم به جمع کردن پول براي سال بعد. سالي يک‌بار را بايد بيايي، اگر نيايي انگار یک‌تکه‌ات گم مي‌شود. مثل این‌هایی که روضه سالانه دارند. مي‌داني، از يک مقطعي بايد يک پولي از زندگي‌ات خرج بشود براي روضه‌ها. بچه‌ات بايد از يک سنّي عادت کند به اقتضائات اين زندگي. مثلاً بچه‌ات با این‌که کوچک است و با سروصدا مأنوس نيست، بايد عادت کند توي هيئت‌ها بيايد. بايد سياه پوشيدنت حفظ بشود و خانه‌ات روضه بگيري... ✍️سید مجتبی مؤمني/روزنامه‌نگار/30 ساله/تهران/محل گفت‌وگو: نجف 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴مامان آرتروز زانو داره و خيلي نمي‌توانست راه بياد. خيلي هم ترديد داشت در این‌که بياد. من براش ويلچر گرفتم گفتم که هرجا مي‌تواني بنشين رو ويلچر، هر جا هم عشقت مي‌کشه پياده برو. خيلي از مسير را پياده رفت؛ يعني بيش از توانايي ظرفيت راه رفتنش تو تهران. خودش مي‌گفت که من نمي‌فهمم چه‌جوري دارم مي‌رم. این‌که مال خودشه ولي اون چيزي که من احساس مي‌کردم اين بود و که خيلي وجد داشت و خيلي ذوق داشت. همين برايم شيرين بود. [پدر و مادرم] خيلي دعا مي‌کردند که خدا خيرت بده که ما را برداشتي آوردي؛ يعني هي اين چند روز هر جا مي‌نشستن هرجا بلند مي‌شدن هرجا مثلاً موکب مي‌رفتيم هرجا هر اتفاقي که مي‌افتاد ما را دعا مي‌کردند؛ و اين خيلي به من مي‌چسبيد. ✍️علي غفاري / 30 ساله / مشاوره کسب‌وکار / تهران / محل گفت‌وگو: نجف 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴بچه من از حمام که می‌آورمش بيرون مريض مي‌شود. سريع سرما می‌خورد. سوسول است در اين حد، اما اينجا اين‌همه سرما گرما، گردوخاک اصلاً عين خيالش نيست، انگارنه‌انگار توي جاده‌ايم. اصلاً انگارنه‌انگار اين مسافت را دارد می‌آيد. روي دست مي‌گيريمش. نه می‌تواند درست دستشويی کند، نه مي‌تواند بازي کند. نه توي کالسکه‌ای مي‌تواند بچرخد. گاهی مي‌خواهد پرت بشود پايين، ولي بلندش می‌کنيم دوباره می‌خندد. وقتي بهش شير مي‌دهم، فقط به علي‌اصغر رباب فکر مي‌کنم. با دخترم حرف مي‌زنم. مي‌گويم: «مامان جان! بارانا جانم! هيچ‌وقت دل امام حسين و بچه‌هاش‌رو نرنجون. هيچ‌وقت کاری نکن امام حسين و امام زمان از ما نااميد بشن. ما شيعه‌ايم روي ما يه حساب ديگه باز مي‌کنن. از هیچ‌کس اندازه ما توقع ندارن.» گريه مي‌کنم و دعا مي‌کنم. ان‌شاءالله خود امام حسين(ع) کمک کنند که بچه‌ام هم توی اين مسير بماند. ✍️اکرم خضلی / کارمند بانک / تهران / محل گفت‌وگو: نجف 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴من [با گروه برنامه‌ساز تلویزیون] هی توی مسیر عقب و جلو می‌رفتم؛ یعنی بخواهی بدانی شاید بیشتر از این‌هایی که از نجف پیاده آمدند، پیاده رفته باشم، ولی آن خلوت و تنهايي و حالي را که اين‌ها داشتند من نداشتم؛ به‌خصوص اين‌هايي که شب‌ها حرکت مي‌کردند. به نظر من عشق دنيا را آن‌ها مي‌کردند. روزها بالاخره شلوغ‌تر است، سروصدا هست، خوردنی‌ها و اين‌ها هست. بعد همين‌ها حجاب می‌شود. نمی‌گذارد خلوت کنی با خودت، ولي اين‌هايی که اهل دل‌اند و عشقي‌اند شب حرکت می‌کنند. البته روزها هم چيزهاي قشنگي هست براي ديدن. اين با هم بودن و همبستگي، تجلي‌اش توي حرکت جمعي روز است. اين جمعيت پياده‌رو و خادم، نزديک‌ترين تصوير با جامعه آرماني است که بشر دنبالش است. نزديک‌ترين تصويري است که از بهشت برايمان گفته‌اند. این‌که هرچي بخواهي در اختيارت است. نزديک‌ترين تصوير به جامعه‌اي است که روايات برايمان از زمان ظهور گفته‌اند. آقا مگر نگفته‌ايد يک زن از این‌طرف عالم برود آن‌طرف عالم هيچ تعرضي در کار نيست؟ خب بيا ببين امنيت اين روزها را. مگر الآن اينجا اين‌طور نيست؟ ✍️شهرام شکيبا/ شاعر و طنزپرداز / تهران / محل گفت‌وگو: کربلا 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴من بين راه آدمی را ديدم که مکزيکي بود. ماترياليست هم بود. ازش پرسيدم تو توريستی يا چيز ديگري آورده‌ات اينجا؟ گفت: نه، من همه جای دنيا مي‌روم و مراسم‌های مذهبي‌شان را می‌بينم، ولي اين عجيب‌ترين مراسمي بوده که ديده‌ام. اين مراسم پيام خاصی است برای کساني که اشکال غيردينی حکومت را دنبال می‌کنند. با اين حرکت در حقيقت اشکال غيردينی حکومت و تفکرهاي غيرديني بر باد است. يک امر دينی مي‌تواند چنين جرياني را به وجود بياورد و این‌همه انسان را جابه‌جا کند؛ درحالي‌که هيچ حکومت و تفکر غيرديني نتوانسته این‌قدر انسان را يک‌جا شيدا کند و به‌شان سبک خاصی از زندگي را بياموزد. ✍️شهرام شکيبا/ شاعر و طنزپرداز / تهران / محل گفت‌وگو: کربلا 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴گاهی بعضی از زوّار حال خوبی ندارند و اخلافشان خوش نیست، خسته‌اند. این‌جور وقت‌ها کنارشان می‌نشینیم و کمی صحبت می‌کنیم تا آرام شوند. اگر چیزی احتیاج داشته باشند با سعه‌صدر برطرف می‌کنیم. نسبت به زوّار امام حسین (ع) مدارا می‌کنیم. تمام این خستگی‌ها و زحمت‌ها برای امام حسین (ع) است. ما همگی مال امام حسینیم. خدمت به زائر امام حسین (ع) به زندگی خودم هم برکت داده، به زندگی شخصی‌‌ام با اهل‌وعیال را می‌گویم. من برای این‌که شغلم را رها کرده‌ام و ‌آمده‌ام این‌جا ممکن است ضرر کنم ولی خداوند متعال از جایی‌که خودم هم نمی‌دانم این ضرر را جبران می‌کند؛ نه که خسارتی وجود داشته باشد‌ها، هیچ خسارتی نیست؛ یعنی خداوند سبحان حتماً عوضش را می‌دهد. زیاد هم می‌دهد الحمدلله؛ یعنی اگر شما صد هزار برای امام حسین (ع) خرج کنی، حتماً دویست هزار برایتان می‌رسد. این خیر و برکت خداست الحمدلله. اهل‌وعیالم هم عقیده‌شان همین است و برای همین هم اصلاً خستگی‌ای وجود ندارد. الان این ماهی‌ها را که دارند پاک می‌کنند، ما سرخ می‌کنیم و هیچ‌چیز این‌جا باقی نمی‌ماند. همه‌اش می‌رود برای امام حسین الحمدلله. بچه‌ها و کودکانمان را هم می‌آوریم دنبالمان تا کمکمان کنند؛ چون ما که باقی نیستیم. ماندنی نیستیم. می‌خواهیم آن‌ها هم یاد بگیرند تا ان‌شاءالله بعد از ما این کارها و خدمت‌ها را انجام دهند. ✍️سجاد الباوی/ کاسب/ بغداد/ محل گفت‌وگو: کربلا 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴در ظاهر، آشغال جمع‌کردن کار شأن‌داری نيست، اما آنجا در [اربعین] جلوي چشم بود و یکریز آشغال می‌ريختند. نمی‌شد گفت که آشغال نريزيد، من الآن جمع کرده‌ام. مدام بايد دولا و راست مي‌شديم. اين وضعيت کمي نفس آدم را قلقلک مي‌داد و خرد می‌کرد. از پوشک بچه بايد جمع می‌کرديم تا انواع و اقسام آشغال‌هايي که خيلي بد بود. لذت‌بخش‌تر وقتي بود که زیر دست‌وپای زائرها آشغال جمع مي‌کرديم. ناخواسته تنه مي‌خورديم، هُل مي‌دادند. چون داوطلبانه رفته بوديم، هيچ‌کس از زير کار درنمي‌رفت. ▫️نکته ديگر این‌که در اين مسير آدم به درجه‌اي از رضا مي‌رسد که مي‌گويد: هرچه بر سرم آمد اشکال ندارد. هيچ اعتراضي هم نمي‌کند. به‌جز زيبايي چيز ديگري ديده نمي‌شد. این‌که آدم می‌ديد يکي مادرش را گذاشته روي ويلچر و می‌برد، زيبا بود. يا يک خانواده عراقي از زن و مرد گرفته تا هفت هشت تا بچه، پياده و بدون هيچ وسيله‌اي با پای پياده به راه زده‌اند و هنگام شب، همه سرها را روی خاک گذاشته و خوابيده‌اند. ▫️[هر‌وقت] حجم التماس‌دعاها خيلی زياد می‌شد؛ شفاهی‌ مي‌گفتند يا پيامکی و از طریق شبکه‌هاي اجتماعی مي‌نوشتند که يادم نرود. اين‌ها را مي‌گذاشتم وقتی‌که خروارها آشغال ريخته بود و بايد با دست همه را جمع مي‌کردم و سرتاپايم کثيف شده بود، دعايشان مي‌کردم. به نظر خودم در اين لحظه که آدم خودش را خوار و خفيف کرده و در آشغال‌ها مي‌لولد، وقت استجابت دعاست و ردخور ندارد. ✍️ احسان عابدي / عضو افتخاری گروه نظافت در اربعین/ يزد / محل گفت‌وگو: کربلا 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴دوستم قبل از جلسه زنگ زد و با ترديد برايم توضيح داد که انگار کار از آن چيزی که فکر می‌کرده سنگين‌تر است و شايد مجبور باشيم در اين مدت حدود پانصد بيمار را ويزيت کنيم. من با خوشحالی گفتم که اتفاقاً از اين موضوع خوشحال‌ترم؛ چون هرقدر به آدم‌هاي بيشتري کمک کنم بيشتر خوشحال مي‌شوم. دوستم از اين حرفم جا خورد. حالا همراه يک گروه پزشک و داروساز و پرستار آمده‌ايم کربلا. قرار است از نجف اشرف تا کربلا را پياده برويم و بين راه اگر مشکلی براي کسی پيش‌آمده بود کمکش کنيم. پلاکاردهايی به کوله‌هايمان دوخته شده و به چهار زبان رويش نوشته شده: ما پزشکيم. اگر مشکلی داريد به ما بگوييد. اعتراف می‌کنم که از همين الآن بي‌تاب و بي‌قرارم... ✍️فاطمه همايي‌نيا / پزشک / مقيم کانادا / محل گفت‌وگو: نجف 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴هندوها هم عزاداري براي امام حسين را خيلي دوست دارند. مي‌گويند اگر کنار عزادارها دعا بخوانيم دعايمان زودتر قبول مي‌شود. واقعاً هم دعاي آن‌ها زودتر قبول مي‌شود، حتي از دعاي ما زودتر. اگر دعاي ما يک سال بشود تا قبول بشود از هندوها توي دو ساعت قبول مي‌شود. آن‌ها توي روضه‌هاي ما شرکت مي‌کنند به همين دليل. حالا بقیه امام‌هاي شيعه را هم مي‌شناسند. مي‌گويند ما مسلمان نيستيم ولي مي‌دانيم پيامبرتان يک مرد خوب بوده، مي‌دانيم که امام حسين نوه‌اش بوده و محبوبش، اما چطور مردم پيامبرتان بعد از او نوه‌اش امام حسين را کشتند؟ ✍️سید حسن انتظار عابدي / 24 ساله / هندوستان / محل گفت‌وگو جاده نجف کربلا 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴يک کاروان که مي‌آمد [مرد عرب] هفت هشت تا مرغ سر مي‌بريد. سريع خانمش پشت خانه تنوري درست کرده بود نان مي‌پخت. مرغ که تمام مي‌شد مي‌نشست لب ايوان و غصه مي‌خورد، مي‌گفت چي دارم؟ ديگر هيچي ندارم که به زائر امام حسين بدهم. بعد مي‌رفت با خانمش مشورت مي‌کرد مي‌گفت حالا گوسفند را سر ببريم. با این‌که واقعاً کل دارايي‌اش بود و از اين‌ها امرارمعاش مي‌کرد؛ يعني اين‌ها را که ازش مي‌گرفتند ديگر هيچي نداشت براي ادامه سال، ولي باز هم در طبق اخلاص مي‌گذاشت و آماده مي‌کرد براي زائرها. تمام مي‌شد دوباره مي‌نشست دم غروب گريه مي‌کرد. ✍️محمدرضا ورشاوي / کارمند / اصفهان / محل گفت‌وگو جاده نجف کربلا 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena