🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃
پادشاه و پیرزن !
نقل است که پادشاهی از پادشاهان خواست تا مسجدی در شهر بنا کند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند...
چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود بدون کمک دیگران و دیگران را از هر گونه کمک برحذر داشت...
شبی از شب ها پادشاه در خواب دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت!!
چون پادشاه از خواب پرید، هراسان بیدار شد و سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست؟!
سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند:
آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است...
مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است.!
در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید...
دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت...
صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست...
رفتند و بازگشتند و خبرش دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد هست.
پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد...
تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد!
پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد مینوشت را از بر کرد، دستور داد تا آن زن را به نزدش بیاورند...
"پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود حاضر شد"
پادشاه از وی پرسید:
آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟
گفت: ای پادشاه من زنی پیر و فقیر و کهن سالام و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی میکردی، من نافرمانی نکردم...
پادشاه گفت تو را به خدا قسم میدهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟!!
گفت: بخدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز...
پادشاه گفت: بله!! جز چه؟
گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد میگذشتم، یکی از احشامی ( احشام مثل اسب و قاطری که به ارابه میبندند برای بارکشی و...) که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل میکرد را دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود...
تشنگی بشدت بر حیوان چیره شده بود و بسبب طنابی که با آن بسته شده بود هر چه سعی میکرد خود را به آب برساند نمیتوانست...
برخواستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد بخدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم...
پادشاه گفت : آری!!
این کار را برای "رضای خدا" انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد!
پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر مسجد بنویسند...
از اکنون شروع کن، هر کاری را برای رضای خدا انجام بده پس فرق آن را
@arefeen
۱۲ مهر ۱۴۰۱
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
💎مردی به خانه اش می رفت. نزدیک خانه که رسید جوان زشت و آبله رویی را دید. با چشمان چپ و سر بی مو و دهان گشاد و لب های کلفت و پوستی تیره.
مرد رهگذر ایستاد و با نفرت به جوان زشت رو خیره شد و بعد ناگهان فریاد زد:
ای مردک از این جا برو و دیگر هم به این کوچه نیا! دیدن تو شرم است و آدم را ناراحت می کند! جوان بدون اینکه ناراحتم شود نگاهی به قبای پاره مرد انداخت و ناگهان قبای نویی را که بر تن داشت درآورد و به مرد گفت:
بگیر مال تو! من قبایم را به تو می بخشم!
مرد نگاهی به قبای خوش رنگ و رو و نو انداخت و ناگهان از کاری که کرده بود شرمنده شد و کف دست راستش را روی سینه اش گذاشت و گفت: مرا ببخش! من رفتار بدی با تو کردم اما تو داری قبایت را به من می دهی!
جوان با همان لبخند گفت! ای دوست! بدان که آدمی که ظاهر بد اما باطن و درون و قلب پاکی داشته باشد به مراتب بهتر از کسی است که ظاهر خوب اما قلبی ناپاک و سیاه دارد! چهره مرد رهگذر از خجالت سرخ شد و دیگر نتوانست حرف بزند.
آری
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
@arefeen
۱۳ مهر ۱۴۰۱
💟 داستان کوتاه
📕 دوستت دارم فقط همین
روزی زنی به شوهرش گفت امروز مقاله ای خواندم در یک مجله برای بهبود رابطه زناشویی حاضری امتحانش کنیم؟! مرد گفت: بله حتما.
زن گفت در مقاله نوشته بود: هر کدام ما یک لیست جداگانه از چیزهایی که دوست نداریم طرف مقابل انجام دهد یا تغیراتی که دوست داریم در همسرمان رخ دهد تهیه کنیم و بعد از یک روز فکر کردن و اصلاح آن روز بعد آن را به همسرمان بدهیم.
شوهرش با لبخند پاسخ مثبت داد و کاغذی برداشت و به اتاق نشیمن رفت و زن هم به اتاق خواب رفت و شروع به نوشتن کرد
صبح روز بعد هنگام خوردن صبحانه زن به همسرش گفت حاضری شروع کنیم؟ و سپس گفت من اول شروع کنم؟ شوهرش گفت باشه شما شروع کن. زن چند ورق کاغذ درآورد که لیست بلندبالایی در آنها نوشته بود و شروع به خواندن کرد: عزیزم من دوست ندارم شما...و همینطور ادامه داد از کارهای کوچک و بزرگی که همسرش انجام می دهد و او را اذیت می کند.
مرد سکوت کرده بود و همسرش همچنان لیستی از تغییراتی که باید شوهرش در خود ایجاد می کرد را میخواند تا اینکه زن احساس کرد همسرش ناراحت شده است و پرسید: عزیزم دوست داری ادامه بدم؟ مرد گفت: اشکالی نداره عزیزم شما ادامه بده!
بالاخره لیست زن تمام شد و به شوهرش گفت: حالا تو شروع کن. مرد کاغذی از جیبش درآورد و گفت: دیروز خیلی فکر کردم و از خودم پرسیدم که دوست دارم چه تغییراتی در تو ایجاد کنم. هر چقدر فکر کردم حتی یک چیز هم به ذهنم نرسید چون تو رو همینجور که هستی قبول کرده ام! سپس کاغذ را که سفید سفید بود به زنش نشان داد و ادامه داد از نظر من تو در نقص هایت کاملا بی نقصی!
زن بغض کرده بود و شوهرش ادامه داد من تو را با تمام نقاط مثبت و منفی که داری قبول کرده ام.
من کل این مجموعه رو دوست دارم و من واقعا عاشقتم. همین
زن کاغذهایی که نوشته بود مچاله کرد و خود را محکم به آغوش همسرش انداخت. به یاد بیاورید چگونه عاشق همسرتان شدید؟
اگر او را بخاطر اینکه شوخی می کرد و آدم پرحرف و شادی بود دوست داشتید پس چرا حالا دوست دارید او زیپ دهانش را بکشد؟
اگر آدم ساکت و قوی و جدی بود و بخاطر این موضوع عاشقش شدید چرا حالا می خواهید او پرحرف و شوخ طبع باشد؟
اگر بخاطر گذشت و مهربانیش عاشق او شدید پس چگونه اکنون اورا بخاطر دل رحمیش سرزنش می کنید؟
دست از مقایسه بردارید:
هيچ کدام از انهايي که همسرت را با انها مقايسه مي کني ، هنوز با تو زندگي نکرده اند تا نقاط ضعفشان را هم ببيني !!!
@arefeen
۱۳ مهر ۱۴۰۱
⭕️✍حکایتی بسیار زیاد و خواندنی
مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟
سقراط به او گفت: فردا به كنار نهر آب بیا تا راز موفقیت را به تو بگویم.
صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به كنار رود رفت.
سقراط از او خواست كه دنبالش به راه بیفتد.
جوان با او به راه افتاد. به لبه رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید.
ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.
جوان نومیدانه تلاش كرد خود را رها كند، امّا سقراط آنقدر قوی بود كه او را نگه دارد. مرد جوان آنقدر زیر آب ماند كه رنگش به كبودی گرایید و بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد.
همین كه به روی آب آمد، اولین كاری كه كرد آن بود كه نفسی بس عمیق كشید و هوا را به اعماق ریهاش فرو فرستاد. سقراط از او پرسید: زیر آب چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟
گفت: هوا.
سقراط گفت: هر زمان كه به همین میزان كه اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی كرد كه آن را به دست بیاوری؛
موفقیت راز دیگری ندارد.
@arefeen
۱۳ مهر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی استاد عالی
🎬موضوع: چرا بچههاشون از دین فراری میشن؟
👈
@arefeen
۱۳ مهر ۱۴۰۱
سوال از آیت الله بهجت:🌺
دچار بیماری قند (دیابت )هستیم باید چکار کنیم؟🍁
هندوانه ابوجهل حنظل بخورید البته بسیار کم،زیرا زهر است.🍁🍃
ورق های آسمانی جلد۲
ص۲۹۵
👈
@arefeen
۱۳ مهر ۱۴۰۱
هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🔴 کانال امام خامنه ای در ایتا تاسیس شد
به بزرگترین کانال عاشقان امام خامنه ای در ایتا بپوندید
من عاشق امام خامنه ای هستم
من عاشق امام خامنه ای هستم
من عاشق امام خامنه ای هستم
جهت عضویت کلیک کنید 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1242300433C4c0b687513
۱۳ مهر ۱۴۰۱
#هیچحیوانی_به_جهنم_نمیرود
#ولی_ما...❗️
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
دیدن عالَم وحوش و حیوانات برای اهلش مایه عبرت است، هرچند از عالم اِنس هم میشود عبرت گرفت. حیوانات با اینکه مقامشان از انسان پستتر است، به جهنم نمیروند، ولی انسان با این عظمت به جهنم میرود، بلکه محکوم به خلود در نار میگردد، با اینکه میتواند با یک گام برداشتن به مَلَک برسد، و به بهشت و خلود در بهشت دست یابد!
📚 در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۹۹
@arefeen
۱۳ مهر ۱۴۰۱
🌺فقر را بیرون کن از خانه🌺
آیت الله کشمیری(ره): هنگام ورود به خانه بعد از سلام کردن و فرستادن صلوات، سوره توحید را بخوانید که فقر را از خانه بیرون می برد.
💠 امام على عليه السلام: «هنگامى كه انسان مىخواهد وارد خانهاش شود بر اهل خانه سلام كند. واگر خانوادهاى ندارد بگويد: السَّلامُ عَلَينا مِن رَبِّنا وهنگام وارد شدن به خانه سوره توحيد بخواند كه فقر وپريشانى را برطرف مىكند. (خصال، ج ۲، ص ۴۱۹)
@arefeen
۱۴ مهر ۱۴۰۱
۱۴ مهر ۱۴۰۱
🔴 انسان در دنیا به ده درصد خواستههای خود میرسد!
✍ آیتالله بهجت (ره):
انسان در دنیا [نهایتا] به ده درصد خواستههای خود میرسد. کمتر کسی پیدا میشود که زندگی بر وفق مراد او باشد.
هرگونه عیش و نوش دنیا با هزار تلخی و نیش همراه است. اگر کسی دنیا را اینگونه پذیرفت و شناخت، در برابر ناگواریها و بدیهای همسر و همسایه و… کمتر ناراحت میشود؛ زیرا از دنیا، بیش از اینکه خانه بلاست، انتظار نخواهد داشت!
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۰۲
کمی
@arefeen
۱۴ مهر ۱۴۰۱
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
🔴سرانجام کانال حاج آقا رفیعی در ایتا افتتاح شد.
👈از همه ی هموطنان عزیزم میخوام تا در کانال《 استاد رفیعی 》عضو شوند و از مطالب و سخنرانی های جذاب آن استفاده کنند.🙏
https://eitaa.com/joinchat/2675376147Cf3633b8e45
پیشنهادعضویت👆👆👆
۱۴ مهر ۱۴۰۱