🌸🍃🌸🍃
✨ #آیت_الله_مجتهدی ✨✨
در بنی اسراییل عابدی بود. شب خواب دید، در خواب به او گفتند؛ تو هشتاد سال عمر می کنی، چهل سال در رفاهی و چهل سال در فشار. کدام یک را اول می خواهی؟
چهل سال زندگی خوب را یا چهل سال در فشار را؟ او گفت: من عیال مومنی دارم، با او مشورت می کنم. ببینم او چه می گوید؟
از خواب بیدار شد. رفت پیش عیالش و گفت؛ من چنین خوابی دیده ام، تو چه می گویی؟
زن گفت: بگو من چهل سال اول را در رفاه می خواهم. از آن شب به بعد از در و دیوار برایش می آمد. به هرچه دست می زد طلا می شد.
زنش هم می گفت: فلانی خانه ندارد برایش خانه بخر. فلان پسر می خواهد عروسی کند ندارد، فلان دختر می خواهد شوهر کند ندارد و... همسرش به او مي گفت و او هم تا می توانست کمک می کرد.
سر چهل سال خواب دید. در خواب به او گفتند؛ خدا می خواهد از تو تشکر کند. چهل سال اول به تو داد، تو هم به دیگران دادی، می خواهد چهل سال دوم را هم در رفاه باشی.
🌹 @arefeen
🌷حکایت
عارفی راگفتند:
خداوند را چگونه میبینی؟!
گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد....
🌹 @arefeen
#دستورالعمل_در_زمان_غیبت❗️
🌷آیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره):
💠شفّاف ميگويم: برای اينکه در زمان غيبت امام زمان ارواحنا له فداه، يک سري شبهات در شما اثر نکند، دستور اين است، سند روايت هم خيلي خوب است؛ پس هر روز بگویید:
«يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِينِکَ»
🔹دو سه ثانيه هم بيشتر طول نميکشد.!
👈لذا اين را هر روز بخوانيد تا دلتان به امام زمان(صلوات الله علیه) قرص شود.!
🌹 @arefeen
✍ #دلایل_شهید_برای_حضور_در_جبهہ
« همسرم داوطلبانہ بہ جبهہ دفاع از حرم رفت و میگفت : اگر قرار باشد بالای منبر مردم را بہ جهاد دعوت ڪنم ، شایستہ است پیش از همہ آنها خودم قدم در میدان بگذارم .»
وقتی بهش گفتم : « ما تازه ازدواج ڪردیم و فرزند ما ڪوچڪہ ؛ اگر میشود چند سال دیگر برو .»
« ایشان گفتند : فڪر ڪن الان امام حسین (ع) بہ ما نیاز دارد ، من میتوانم بگویم امام حسین (ع) الان صبر ڪنید چون من اول زندگیام هستم ، چند سال دیگر میآیم .»
« اصلاً شاید چند سال دیگر بہ من نیاز نداشتہ باشند .» « امام حسین (ع) هم بچہ ڪوچڪ داشت و شما میخواهید فردا بہ حضرت فاطمہ (س) بگویید بہ وظیفهام عمل نڪردم چون بچهام ڪوچڪ بود !»
🌹 حجت_الاسلام_شهید_مصطفی_خلیلی
🕊 سالروز_شهادتشان
🔻ولادت : ۶۷/۶/۱۸ ، خوزستان
🔺شهادت : ۹۴/۱۱/۱۲ ، سوریہ
🌹 @arefeem
جمعه بہ جمعه چشم من منـتـظر نگاهِ تو
کے دل خـسـته ام شـود مــعتکف پناهِ تو
زمـزمـہ ی لبان من این طلب است از خدا
کاش شـوم من عاقبت یک نفر از سپاهِ تو😔
🌹 @arefeen
✨﷽✨
✅جای خدا نباشیم❗️
✨روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد. زنگ موبایل آن مَرد ترانه ای بود.
بعد از نماز همه او را سرزنش کردند و او دیگر آنجا به نماز نرفت..
🔹همان مَرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست..مَرد کافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره، فدای سرت..
✴️او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد..
✅حکایت ماست:
🔸جای خدا مجازات میکنیم،
🔸جای خدا میبخشیم،
🔸جای خدا...
✨اون خدایی که من میشناسم،
اگه بنده اش اشتباهی بکنه، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه..
ما هیچ وقت جای خدا نیستیم،
اینو هیچ وقت یادمون نره‼️
👈چقدر خوبه که اگه کسی اشتباهی میکنه با خوشرویی باهاش برخورد کنیم نه این که با خشم تحقیرش کنیم و باعث ترک اعمال خوبش بشیم..
🌹 @arefeen
فاطمی ۹۷.mp3
7.32M
🔹 حضرت زهرا سلام الله علیها
راههای ابراز مودت و محبت به ذوالقربی
مزد رسالت
استاد رفیعی
🌹 @arefeen
🌷شهید مصطفی چمران🌷
نماز هایت را عاشقانه بخوان... ❤️
حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری...
قبلش فکر کن چرا داری نماز میخوانی؛
با چه کسی قرار ملاقات داری؟
آن وقت کم کم لذت میبری از کلماتی که در تمام عمر داری تکرارشان میکنی ولی از تکرارشان لذت میبری.
😍تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست...😍
🌹 @arefeen
🔶به آسمان نگاه کن...
روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍهد ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍنش ﺣﺮﻑ ﺑﺰند...
ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰند ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمیشود. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس 10 ﺩﻻﺭی به پایین میاندازد ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ کند. ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭ ﺭا ﺑﺮمیدارد ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ میگذارد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش میشود. ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ 50 ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮستد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش میگذارد!!!
ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭا میاندازد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ برخورد میکند. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ میکند ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ میکند ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ کارش را به او میگوید..!!
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ میفرستد ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺳﭙﺎﺱﮔزﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺮ ﺳﺮمان میافتد ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﮐﻮﭼﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻧﺪ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﯽﺁﻭﺭﯾﻢ. بنابراین هر ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﺱگزاﺭ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺑﯿﻔﺘﺪ.
🌹 @arefeen
عزیزم ، از تو چہ پنهان بهار در راه است
بهار ، با نفس مشڪ بار در راه است
نسیم مژده رسانْ جانِ تازه می بخشد
سپیده با قدم زرنگار در راه است
خبر دهید بہ دل خستگان تشنہ مهر
شراب عاطفہ ای خوش گوار در راه است
🍃اللّٰھـُـم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ
🌹 @arefeen
#فقط_یکی_از_این_سه_خصلت
💖💖امام سجاد علیه السلام :سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهى مى باشد و ازسختى ها و شدايد صحراى محشر در امان است :
✅💟🔹 اوّل آن كه در كارگشائى و كمك به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد.
✅💟🔹 دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتى بينديشد كه كارى را كه مى خواهد انجام دهد يا هر سخنى را كه مى خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودى خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او مى باشد.
✅💟🔹 سوّم قبل از عيب جوئى و بازگوئى عيب ديگران ، سعى كند عيب هاى خود را برطرف نمايد.
📚بحارالا نوار: ج۷۵، ص۱۴۱، ح۳
🌹 @arefeen
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
🌷حکایت آموزنده
🍃نقل شده نادرشاه افشار، به سید هاشم خار کن (که از علمای بزرگ نجف بود) گفت: من تعجب می کنم که چرا این همه ثروت و شوکت و شهرت و لذت را واگذاشته و به عبادت و نیایش و خارکنی و ریاضت پرداخته ای؟ به راستی چرا از لذت روی برگرفته ای و به ریاضت روی آورده ای؟
🌻سید هاشم خار کن گفت: من هم تعجب می کنم که چگونه و چرا تو از آن همه لذت های عالی و ماندگار اخروی بریده ای؛ به راستی اگر دنیا طلای فانی باشد که نیست و اگر آخرت سفال باقی باشد (بلکه طلای باقی است) بهتر نیست سفال باقی را به طلای فانی ترجیح دهی؟
در حالیکه #آخرت #طلای_باقی و #دنیا #سفال_فانی است❗️
🌹 @arefeen
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
🌺 استاد رفیعی :
🔰راه های اظهار محبت و مودت به ذوالقربی :
۱.مودت لسانی (زبانی)
۲. مودت جانی
۳. مودت علمی
۴.مودت عملی و اخلاقی :
با اعمال و رفتار خود مودت خود را ثابت می کنیم مانند: حجاب زن خواندن نماز اول وقت و...
۵.مودت از راه اجتماعی:
حل مشکلات شیعیان و باری از دوش مردم برداشتن
۶.مودت از راه اقتصادی و مالی:
هرکس به اندازه توان مالی از خدمت کنند مانند پرداختن خمس و زکات ...
۷.مودت از راه زیارت قبور:
امام رضا علیه السلام فرمودند شما به امام عهدی دارید و آن زیارت امور ماست.
۸. مودت از راه برپایی مجالس برای اهل بیت امام باقر علیه السلام:
فرمودند مجلسی که شما برای ما برپا می کنید دوست داریم حتی اگر مجلس با اندک نفرات باشد.
۹.مودت به صورت اظهار برائت:
با دوستان ما دوست و با دشمنان ما دشمن باشید "سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم"
۱۰.مودت از راه عاطفی:
با گریه کردن و تباهی برای اهل بیت در مجلس شان باعث اظهار محبت با آنها شوید.
✨کارهایی که فرشتگان اگر در زمین بودن دوست داشتن انجام دهند از زبان جبرئیل:
🔹 به مردم آب بدهند
🔹حاجت مردم را برآورده کنند
🔹عیب مردم را بپوشانند.
🌹 @arefeen
🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃
💢آیت الله شیخ مرتضی حائری(ره) و وقایع شب اول قبر و فریادرسی آقا امام رضا(ع)
🌺آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی(ره) نقل می کنند:
🍃شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم.
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم.. حواسم بود که از دنيا رفته است.. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
🔹پرسيدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
🔰آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشتهای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن...
وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل ميديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشهاي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي ميآيد؛ صداهايي رعبآور و وحشتافزا❗️
صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست ميکرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بيانتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک ميشدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه ميکشيد و مانع از آن ميشد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف ميزدند و مرا به يکديگر نشان ميدادند❗️
ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن.. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نميآمد. تنها دهانم باز و بسته ميشد و داشت نفسم بند ميآمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم
گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم....
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم..
صدايی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين..
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من ميآمد..
هر چقدر آن نور به من نزديکتر ميشد آن دو نفر آتشين عقبتر و عقبتر ميرفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند.
نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور؛
نوری چشم نواز و آرامش بخش..
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نميتوانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ترک ميشدم و خدا ميداند چه بلايي بر سر من ميآوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند:
💫من علی بن موسی الرّضا هستم؛ آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبهاش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد❗️
🌹 @arefeen
🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃