#داستان_خطر_وسواس
زراره و ابوبصیر میگویند: به امام صادق علیه السلام عرض کردیم: مردی در نماز شک می کند که چند رکعت خوانده و چند رکعت مانده، و هرچه نمازش را تکرار میکند باز همین شک و وسواس را دارد. چه کند؟ حضرت فرمودند:« به شک خود اعتنا نکند و نمازش را با همان وضع به آخر برساند.»
سپس فرمودند: وسواس کار شیطان است، شیطان خبیث را با شکستن نماز و تکرار آن به طمع نیندازید و به او اجازه نفوذ ندهید، زیرا که او دست بردار نیست، بار دیگر شما را به وسوسه و شک میاندازد، بنابراین به شک خود اعتنا نکنید. وقتی شما اعتنا نکردید او مأیوس شده و به سراغ شما نخواهد آمد.
آری! وسواسی بودن نه تنها در نماز، کار شیطان است بلکه درکارهای دیگر نیز کار اوست و یک نوع مرض روحی و روانی است که باید جدأ از آن پرهیز نمود.
📚بحار ج 27، ص 8 و 270
@Sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
بسیار در دل آمد از اندیشهها و رفت
نقشی که آن نمیرود از دل نشان توست
@sheeroghazal
#سعدی
🌹یک شب پر از آرامش
🌹یک دل شاد و بی غصه
🌹یک زندگی آروم و عاشقانه و یک دعای خیر از ته دل نصیب لحظه هاتون
شبتون خدایی و امام زمانی❤️❤️❤️
@Sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
گر قطعِ نظر از منِ بی تاب و توان کرد
جُز صبر [که آن هم نتوانم...] چه توان کرد؟
@Sheeroghazal
#زرگر_اصفهانی
دستم به هر کمر نرود گرچه مفلسم
عذری است در میان که پسندیدهام یکی
@Sheeroghazal
#محمد_سهرابی
قسم_حضرت_عباست_را_باور_کنم_یا_دم_خروس_را
ریشه این #حکایت از کجا آمده؟
مردی خروسی داشت که به پشت بام فرار کرد و به خانه یکی از همسایه ها رفت. صاحب خروس هم در خانه ی همسایه ها را میزد و دنبال خروسش میگشت. مردی که خروس در خانه اش بود ناگهان صدای در را شنید و چون حدس زد صاحب خروس باشد، آن را بلافاصله زیر عبایش پنهان کرد و در را باز کرد. تا مرد را دید که نشانی خروس را میگرفت سریع گفت: "به حضرت عباس قسم خروست به خانه ی من نیامده است." ولی دم خروس که از گوشه عبای مرد بیرون زده بود بهترین شاهد بر دروغ بودن حرف آن مرد داشت. صاحب خروس هم نگاهی به مرد انداخت و گفت: "دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس"
📚حکایت سرا
گویند شخصی ده خر داشت
روزی بر یکی از آنها سوار شد
و خران خویش را شمرد،
چون آن را که سواربود شماره
نمی کرد حساب درست در نمی آمد.
پیاده شد و شمار کرد.حساب درست
و تمام بود.چندین بار در سواری
و پیادگی شمارش را تکرار کرد.
عاقبت پیاده شد و گفت:سواری
به گم شدن یک خر نمی ارزد.
#علی_اکبر_دهخدا
@Sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
حضرت #حافظ
@Sheeroghazal
شخصی یا کاری را اگر یک بار امتحان کردید و بهتون ضرر زده است را دوباره امتحان نکنید.
#ضرب المثل سر و کیسه کردن
این ضربالمثل که در زبان عامیانه «سرکیسه کردن» گفته میشود، کنایه از این است که همه موجودی و دارایی کسی را از او گرفتهاند.
در روزگار گذشته که وسایل نظافت و آرایش تا این اندازه وجود نداشت، کیسهکشی و سرتراشی در حمامهای عمومی انجام میشد. یعنی دلاک حمام نخست سر حمام کننده را میتراشید، او را کیسه میکشید و سپس صابون میزد تا همه موهای اضافی و چرکهای بدن او به کلی زدوده شود و شستشوی کامل انجام بگیرد.
از این رو سر و کیسه کردن (یعنی اصلاح کردن موی سر و کیسه کشیدن بدن) نزد مردم شستشوی کامل به شمار میرفت و هر کس این دو کار را با هم انجام میداد، آن چنان پاک میشد که به گمان خودش مدتها نیاز به نظافت دوباره نداشت.
امروزه اگر چه عمل «سر و کیسه کردن» دیگر مورد استعمال ندارد، ولی معنی استعارهای آن باقی مانده است و در مورد کسی به کار میرود که دیگری چیزی برای او باقی نگذاشتهاند.
@Sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@Sheeroghazal
دلبری کردنو از #شاملو یاد بگیرید که
به آیداش میگه:
«کوچکترین لبخند
تو مرا از همهی بدبختیها نجات میدهد!»
🌱🌱💕🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی تان را به هیچ کس و هیچ چیز گره نزنید.
@Sheeroghazal
🌱🌱❤️🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمالِ شخص، نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بارِ دلداریست
#ادبیات
#دکتر_سوگل_مشایخی
@Sheeroghazal
@Sheeroghazal
بیهُده بر درندگان نسبت ِ شَر چه می دهی؟
کاین همه فتنه در جهان غیر ِبشر نمی کند!!
@Sheeroghazal
#مهدی_سهیلی
دلتـنگ توام جانا
هردم که روم جـایی
با خود به سفر بردم
یاد تو و تنـهایی...
#مولانا
@sheeroghazal
💡#حکایت و #ضرب_المثل
اصطلاح «پنبه اش را زدند » کنایه از این است که اسرار و رازهای فردی برملا شود و مردم متوجه شوند که شخص مورد نظر، چیزی در چنته نداد و آن چنان که می نماید نیست. حال ببینیم این اصطلاح از کجا آمده است.
براساس مدارک موجود در گذشته ایرانیان در سال نزدیک به پنجاه جشن داشتند به عنوان مثال در تابستان جشن تیرگان و در پاییز جشن مهرگان را برگزار می کردند. در هر کدام از این اعیاد در کنار جشن اصلی، دلقک های نیز بودند که با کارهای خود موجب شادی مردم می شدند. بعضی از این دلقک ها لباس های خود را با پنبه پر می کردند و وانمود می کرد که این پنبه ها اعضلات آنها هستند و ادعای پهلوانی می کردند در طول نمایش خنده دار این افراد، یک حلاج با کمک کمان خود با رقص و پایکوبی به تدریج پنبه ها را از بدن دلقک می زدود و اندام لاغر و نحیف شخص آشکار می شد و دستش برای همه رو می شد که پهلوان نیست و مردم شروع به خندیدن می کردند به این کار در اصطلاح می گفتند «پنبه اش را زدند».
@sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
جانِ من و جانِ تو گویی که یکی بودهست
سوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم ..
@sheeroghazal
#مولانا
گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم
گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم
«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
@Sheeroghazal
#غیبت #لقمه_حرام
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
یکم اردیبهشت روز بزرگداشت استاد سخن #سعدی_شیرازی
@Sheeroghazal
امان از این اردیبهشت
که تمامِ قندهای نخورده را هم
در دل من آب می کند
که انگار اصلاً عاشقم
که انگار تو اینجایی
و من...
بیخیال تمام این خستگی های روزگارم
که انگار تو خبر از شکوفه ها آورده ای
که انگار تو در گوشم
صبح یک روز اردیبهشتی گفتهای:
بیدار شو جانم... اردیبهشت است
@Sheeroghazal
#اردیبهشت #بهار
#داستان_تربیتی واقعی
معلّم از دانشآموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگهای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچکس در این مورد صحبت نکند. روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّهها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز بود. بچّهها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او دست بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار میکرد و از بچّهها میخواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را مسخره نمیکرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را «خِنگ» مینامیدند، نیست و تمام تلاش خود را میکرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن را حفظ کند.
آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاسهای بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند کبد جهان است.
📚کتاب زندگانی دکتر ملک حسینی
@sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✨«أُحِبُّكِ»
ولا أضعُ نقطةً في آخرِ السَطْرْ
دوستت دارم
بدون نقطهای در انتهای سطر ...!
@Sheeroghazal
#نزار_قبانی
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
@Sheeroghazal
#عید_فطر
📚#داستانک
ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو ، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ ...
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان ، برگ تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩن تا هزینه ی جراحی را بپردازد.
پیرﻣﺮﺩ همینکه برگه را گرفت ؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔتن ﻣﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ .
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔتن ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ
ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪنﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ نمیتوانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ .
ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ به ﻣﺎ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ داده ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ جز اینکه با او باشیم ...
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺎ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯿ ﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺷﮑﺮﺵ ﺭﺍ به جا نمی آوریم ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ از دست بدهیم ...
@Sheeroghazal
الحَمْدُ للهِ عَلى ما هَدانا، وَلهُ الشُّكْرُ عَلى ما أَوْلانا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
دیگرگاهی است که افتاده ام از خویش به در
شاید این عید به دیدار خودم هم بروم
دوم اردیبهشت زادروز #قیصر_امین_پور
@Sheeroghazal