بازسازی تصاویر شاعران ایرانی توسط هوش مصنوعی @Sheeroghazal #حافظ #مولانا #سعدی #فردوسی

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم @sheeroghazal #سعدی

گرچه در خیل تو بسیار به از ما باشد ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر @Sheeroghazal #سعدی

#عطار چه خوب دلتنگیشو به معشوقش ابراز می کنه: «چنان دلتنگ شد عطار بی تو که شد بر وی جهان زندان کجایی» @Sheeroghazal کجایی... کجایی...؟

مثل #ادیب_نیشابوری از عشقتون بگید و خیالشو راحت کنید... اونجا که میگه: «جُز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم بر آنیم هنوز...» کسی جاتو نمیگیره دلبر جان:) @Sheeroghazal

#داستان_کوتاه استادی با شاگردش از باغى ميگذشت چشمشان به يک کفش کهنه افتاد شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم ......!!!! استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين... مقدارى پول درون ان قرار بده .... شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ،پول ها را ديد با گريه ،فرياد زد خدايا شکرت .... خدايي که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى .... ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويي به نزد انها باز گردم و همينطور اشک ميريخت.... استاد به شاگردش گفت هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستاني..... @Sheeroghazal ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═

✨ عاشق آن نیست که هرلحظه زند لاف محبت مرد آن است که لب بندد و بازو بگشاید ...! #قاآنی @Sheeroghazal کانال شعر و غزل‌‌  ‌      ‌‌     ‌‌    ‌‌     

✨ هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز به هیچ بند و فسونی نمی‌کنند رهایت ...! #حسین_منزوی @Sheeroghazal کانال شعر و غزل

کوهسارا! زان بلند دلنشین چون گیاهی در بن چاهم ببین در شب دریایی خویشم اسیر گر سراپا گریه ام بر من مگیر @Sheeroghazal #هوشنگ_ابتهاج

حال و روز عاشق اینجوریه که #نزار_قبانی اشاره کرده... [إنَّ الذي يُحبُّ لا يُفَكِّرُ ...] «کسی که عاشق می‌شود، دیگر فکر نمی‌کند..» @Sheeroghazal ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌

اگر دلبرتون عینک به چشم داشت بهش بگین: «لامروت بعد از این عینک به چشمانت نزن جنس های پشت شیشه بیشتر دل می برند» @Sheeroghazal شعر و غزل

#داستانک روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟ مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند... «فرهنگی که باید با آب طلا نوشت» @Sheeroghazal ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید @Sheeroghazal #حافظ

بهترین جواب برای آدم بی‌معرفت اینه که #هلالی_جغتایی میگه: " ای که از عاشق خود دیر خبر می‌پرسی زود باشد که بپرسی و نیابی خبرش..." باید گفت: زندگی ارزش وابسته شدن هیچ نداشت… @Sheeroghazal @Sheeroghazal

نگارا روز، روزِ ماست امروز که در کف باده و در کام، قند است می و معشوق و وصلِ جاودان هست کنون تدبیر ما لَختی سپند است @Sheeroghazal #عطار

تو سفیر آسمانی، چه اسیر این جهانی؟ چو بدانی از چه جانی به طریق تن نمانی نه درون تن نمانی به فریب و آه و سودا بپری و روح باشی به سماع کهکشانی @Sheeroghazal #مولانا

مکانم لامکان باشد نشانم بی‌نشان باشد نه تن باشد نه جان باشد که من از جان جانانم @sheeroghazal #مولانا

#دلیل_شادی مردی در حال نشاط و خوشحالى خدمت امام جواد (علیه السلام) رسید. حضرت فرمود چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالى؟ آن مرد عرض کرد ای فرزند رسول خدا، از پدر شما شنیدم که مى‌ فرمود بهترین روز شادى انسان، روزى است که خداوند توفیق انجام کارهاى نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینى موفق بدارد. امروز نیازمندانى از جاهاى مختلف به من مراجعه کردند و به خواست خداوند گرفتاری‌ هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادى به من دست داده است. حضرت فرمود به جانم سوگند که شایسته است که چنین شاد و خوشحال باشى، به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنى. 📚 منبع: بحارالانوار، جلد ۶۸، صفحه ۱۵۹ @Sheeroghazal #حکایت ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═

ما را سر باغ و بوستان نیست هر جا که تویی تفرج آن جاست @Sheeroghazal #سعدی

من عشق ترا به جای ایمان دارم جان نشکیبد ز عشق تا جان دارم گفتم دو سه روز زحمت از تو ببرم نتوانستم از تو چه پنهان دارم @Sheeroghazal #مولانا

نه مرا طاقت غربت، نه تو را خاطر قربت دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم... @Sheeroghazal #سعدی

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من خاک من گل شود و گل شکفد از گل من تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من @Sheeroghazal #مولانا_جلال_الدین_بلخی

#حکایت می‌گویند آقا محمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه با اسبش می‌تاخته تا جایی که روباه از فرط خستگی نقش زمین می‌شده. بعد آن بیچاره را می‌گرفته و دور گردنش، زنگوله‌ای آویزان می‌کرده. در ‌‌نهایت هم ر‌هایش می‌کرده. تا اینجای داستان مشکلی نیست. درست است روباه مسافت، زیادی را دَویده، وحشت کرده، خسته هم شده، اما زنده و سالم است. هم جانش را دارد، هم دُمش را. پوستش هم سر جای خودش است. می‌ماند فقط آن زنگوله!... از اینجای داستان، روباه هر جا که برود یک زنگوله توی گردنش صدا می‌کند. دیگر نمی‌تواند شکار کند، زیرا صدای آن زنگوله، شکار را فراری می‌دهد. بنابراین «گرسنه» می‌ماند. صدای زنگوله، جفتش را هم فراری می‌دهد، پس «تنها» می‌ماند. از همه بد‌تر، صدای زنگوله، خود روباه را هم «آشفته» می‌کند، «آرامش» ‌اش را به هم می‌زند و در نهايت از گرسنگي و انزوا ميميرد. دقیقا این‌‌ همان بلایی است که انسان امروزی بر سر ذهن خود می‌آورد. او از افکار منفی، اخبار فضای مجازی، دوری از انسان ها زنگوله ای دور گردنش قلاده می‌کند. بعد خود را گول می‌زند و فکر می‌کند که آزاد است، ولی نیست. برده افکار منفی و دنیای مجازی شده و هر جا برود آن‌ها را با خودش می‌برد و بدون آنها لحظه ای از عمرش را نمی گذراند و این طور آرامش خود را گرفته است. @Sheeroghazal ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ

دوستت دارم و این دوست داشتن امضای من است... #نزارقبانی ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ @sheeroghazal

علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد ترسم آن نرگسِ مستانه به یَغما ببرد @Sheeroghazal #حافظ_شیرازی