eitaa logo
شعر و غزل
2.1هزار دنبال‌کننده
976 عکس
501 ویدیو
39 فایل
📕شعر و غزل های عاشقانه و عارفانه 📕معرفی انواع کتاب همراه با پی دی اف 📚حکایت و داستان
مشاهده در ایتا
دانلود
نور خواهی مستعد نور شو https://eitaa.com/Sheeroghazal/1709
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟ کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد… https://eitaa.com/Sheeroghazal/1709
افتاده باش، لیک نه چندان که همچو خاک پامال هر نبهره شوی از فروتنی… https://eitaa.com/Sheeroghazal/1709
قسم زیبای سعدی وقتی گفت: به وصالت که مرا طاقت هجران نیست. https://eitaa.com/Sheeroghazal/1707
بیا خودمان باشیم. https://eitaa.com/Sheeroghazal/1715
خاک من زنده به تاثیر هوای لب توست سازگاری نکند آب و هوای دگرم https://eitaa.com/Sheeroghazal/1715
آسمان فرصت پرواز بلند است ولی قصه این است چه اندازه کبوتر باشی https://eitaa.com/Sheeroghazal/1717
🔘 داستان کوتاه حکایت چنین است که ... تاجری دمشقی همیشه به دوستانش می گفت که من در زندگی ام هرگز تجارتی نکرده ام که در آن زیان کنم حتی برای یک بار ! دوستانش به او می خندیدند و می گفتند که چنین چیزی ممکن نیست که حتی یکبار هم ضرر نکرده باشی ... تا اینکه یکبار تاجر آنها را به مبارزه طلبید تا به آنها نشان دهد که راست می گوید .. او از دوستانش خواست که چیزی محال و نشدنی از او بخواهند تا او انجام دهد .. دوستانش به او‌ گفتند : اگر راست می گویی به عراق برو و خرما ببر و بفروش و در این امر موفق شو زیرا که آنجا خرما مثل خاک صحرا زیاد است و ‌کسی خرمای تو را نمی خواهد .. تاجر قبول کرد و خرمایی که از عراق آمده بود را خریداری کرد و به طرف بغداد راهی شد .. آورده اند که در آن هنگام خلیفه عراق برای تفریح و استراحت به طرف موصل رفته بود .. زیرا موصل شهری زیبا و بهاریست که در شمال عراق قرار دارد و به خاطر طبیعت زیبایش اسم دوبهاره را رویش گذاشته اند زیرا در سرما و‌گرما همچون بهار است دختر خلیفه گردنبند خود را در راه بازگشت از سفر گم کرده بود ، پس گریه کنان شکایت پیش پدرش برد که طلایش را گم کرده است .. خلیفه دستور به پیدا کردنش داد .. وبه ساکنان بغداد گفت هرکس گردنبند دخترش را بیابد پس پاداش بزرگی نزد خلیفه دارد و دختر خود را به او خواهد داد .. تاجر دمشقی وقتی به نزدیکی بغداد رسید مردم را دید که دیوانه وار همه جا را می گردند ... از آنها سؤال کرد که چه اتفاقی افتاده است ؟! آنها نیز ماجرا را تعریف کردند و بزرگشان گفت : متاسفانه فراموش کردیم برای راه خود توشه و غذایی بیاوریم و اکنون راه بازگشت نداریم تا اینکه گردنبند را پیدا کنیم زیرا مردم از ما سبقت می گیرند و ممکن است گردنبند را زودتر پیدا کنند .. پس تاجر دمشقی دستانش را به هم زد و گفت : من به شما خرما می فروشم ... مردم خرماها را با قیمت گرانی از او خریدند ...و او گفت : هاااا ... من برنده شدم در مبارزه با دوستانم ... این سخن به گوش خلیفه رسید که تاجری دمشقی خرماهایش را در عراق فروخته است !! این سخن بسیار عجیب بود زیرا که عراق نیازی به خرمای جاهای دیگر نداشت ! بنابراین خلیفه او را طلبید و ماجرا را از او سؤال کرد ؛ پس تاجر گفت : هنگامی که کودکی بودم، یتیم شدم و مادرم توانایی کاری نداشت ، من از همان کودکی کار می کردم و به مادرم رسیدگی می کردم ، و نان زندگی مان را در می آوردم .. در حالیکه پنج سال داشتم ... و کارم را ادامه دادم و کم کم بزرگ شدم تا به بیست سالگی رسیدم .. و مادرم را اجل دریافت ... او دستانش را بلند کرد و دعا کرد که خداوند مرا موفق گرداند و هرگز روی خسارت و زیان را نبینم در دین و دنیایم .. و ازدواج مرا از خانه حاکمان میسر گرداند و خاک را در دستانم به طلا تبدیل کند ... دراین هنگام که دعاهای مادر را برای خلیفه تعریف می کرد ناخودآگاه دستش را در خاک برد و بالا آورد و مشغول صحبت کردن بود که خلیفه گردنبند دخترش را در دست او دید ! خلیفه تبسمی کرد ، تاجر که آنچه در دستش بود را احساس کرد فهمید چیزی غیر از خاک را برداشته به دستان خود نگاه کرد دانست که این گردنبند دختر خلیفه است پس آن را برگرداند و دانست که از دعای مادرش بوده است ... اینچنین بود که برای اولین بار خرما از دمشق برای فروش وارد عراق شد .. و او نیز داماد خلیفه گشت !! سبحان الله از دعای مستجاب مادر که چنین زندگی فرزند را می سازد ... خداوندا برّ و نیکی به والدین را به ما عطا کن. https://eitaa.com/Sheeroghazal/1718
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به هر چیزی که آسیبی کنی آن چیز جان گیرد چنان گردد که از عشقش بخیزد صد پریشانی مروح کن دل و جان را دل تنگ پریشان را گلستان ساز زندان را برین ارواح زندانی https://eitaa.com/Sheeroghazal/1719
دیگران را همان طور که هستند بپذیریم. https://eitaa.com/Sheeroghazal/1719
تعریف من از عشق همان بود که گفتم در بند کسی باش که در بند کسی نیست https://eitaa.com/Sheeroghazal/1722 # غزل
خلق را زین بی ثباتی ده نجات https://eitaa.com/Sheeroghazal/1722
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه میگن اگر قسمت باشه میشه و اگر نباشه نه! ولی من می گم اگر بخواهد میشه و اگر نخواهد نه. https://eitaa.com/Sheeroghazal/1724
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاعران سرشناس و مشهور ایرانی که مسلمان بودند. https://eitaa.com/Sheeroghazal/1724 جواب آن هایی که میگن اسلام مال عرب هاست. من یک .
عاشقانه های جلال آل احمد و سیمین دانشور https://eitaa.com/Sheeroghazal/1724
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولانا چه قشنگ می گه ناامید نشو: گر شش جهتت بسته شود باک مدار کز قعر نهادت سوی جانان راهست یعنی اگر همه درهای عالم به روت بسته شد اصلا نترس چون از درون خودت به سوی گشاینده همه راه ها یعنی خداوند فتاح قادر راه داری و به گشایش می رسی. https://eitaa.com/Sheeroghazal/1728
آرزویم برایت این است در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن، تو آرام قدم برداری برای زندگی کردن. 🩵 https://eitaa.com/Sheeroghazal/1729
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غم‌مخور جانا در این‌عالم که عالم هیچ نیست نیست‌هستی‌جز دمی‌ناچیز و آن‌دم‌هیچ‌نیست https://eitaa.com/Sheeroghazal/1730
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شازده کوچولو گفت: به هر بهانه ای می خوام ببینمش؛ دلم زود براش تنگ میشه. روباه خندید و به آخر جاده نگاه کرد و آروم گفت:… https://eitaa.com/Sheeroghazal/1730
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست https://eitaa.com/Sheeroghazal/1732