eitaa logo
شعر و غزل
2.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
580 ویدیو
39 فایل
📕شعر و غزل های عاشقانه و عارفانه 📕معرفی انواع کتاب همراه با پی دی اف 📚حکایت و داستان
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب لیله الرغائب است " شب آرزوها " شب خواستن ها , شب طلب کردن ها , شب بخشش خداوند , شب گرفتن آنچه می خواهی از قدرت لایزال پس : محیا شو , دلت را از کینه ها خالی کن , ببخش , مهربان تر از همیشه باش تا دلت آینه ای شود و صیقلی چه زیبا شبی ست امشب... @Sheeroghazal
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم @Sheeroghazal
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ضرب المثل چینی می گه: برنج سرد را می شه خورد! چای سرد را می شه نوشید! اما نگاه سرد را نمیشه تحمل کرد!! با آدم بی احساس نه می شه حرف زد نه قدم زد و نه زندگی کرد… @Sheeroghazal
💫روز-خوب_را_من_میسازم👌 امروز زیباترین روز خداست🌹 یک بغل لبخند و حالِ خوب، بر می دارم و به استقبالِ اتفاقاتِ خوبِ امروزم می روم، و شک ندارم که همه چیز، خوب پیش می رود؛ چون من اینطور خواسته ام! به دیروز و اتفاقاتش فکر نمی کنم، هرچه بود گذشت و تمام شد، اما زندگی ادامه دارد و من این ادامه را قربانیِ گذشته های تمام شده و دیروزهای از دست رفته نخواهم کرد !😍👌👌 @Sheeroghazal
💕ازعزراییل پرسیدند: تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟ عزرائیل جواب داد: یک بارخندیدم، یک بارگریه کردم ویک بارترسیدم. «خنده ام» زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش می گفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم… «گریه ام» زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم و بی درخت وآب یافتم که درحال زایمان بود... منتظر ماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم… «ترسم» زمانی بودکه خداوندبه من امرکردجان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد وزمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم... دراین هنگام خداوند فرمود: می دانی آن عالم نورانی کیست؟.. او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن،موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود... @Sheeroghazal🍃🍃🍃
آدم های مشهور - اورهان پاموک.pdf
382.1K
آدم های مشهور نوشته اورهان پاموک نویسنده ترک که به گفته آقای بهارلو دو سال قبل برای نوشتن یک رمان، سفری مطالعاتی به ایران داشت، اثری است ناب و در تراز پرورده ترین داستان های کوتاه جهان.  راوی داستان آدم های مشهور یک کودک ده دوازده ساله است، و از همین رو تصویرها در داستان همه کودکانه اند، یعنی با نوعی معصومیت و سادگی و در عین حال شیرینی ارائه شده است. @Sheeroghazal
مطالعه، یگانه راهی ست برای گفتگو با بزرگان روزگار كه قرن ها پیش در دنیا به سر برده و اكنون در زیر خاک منزل دارند... 📚 @Sheeroghazal
کجایی ساقیا! برخیز! که غوغا می کند در سر، خیال خواب دوشینم… @Sheeroghazal
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلت را بتکان اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند فقط از لابلای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت اشتباه کردن اشتباه نیست در اشتباه ماندن اشتباه است. @Sheeroghazal
غايب نمى‌شود ز نظر نقشِ روى او هر سو كه بنگرم نگرانم به سوى او گردد نسيمِ صبح يكى از مقيّدان گر بگذرد به سلسلۀ مُشکبوىِ او @Sheeroghazal
ای کسانی که ایمان آورده اید! بخشش های خود را با منّت و آزار باطل مسازید. ۲۶۴/بقره @Sheeroghazal
📝 خورشید،هر روز صبح؛ به خاطر زنده بودن من و تو طلوع می کند! 📝 هرگز، منتظر «فرداى خیالى» نباش؛ سهمت را از «شادى زندگى»، همین امروز بگیر... 📝 فراموش نکن «مقصد»، همیشه جایى در «انتهاى مسیر» نیست! «مقصد» لذت بردن از قدم هایی است،که برمى داریم! چایت را بنوش! نگران فردا مباش! از گندم زار من و تو مشتی کاه می ماند برای بادها! @Sheeroghazal