eitaa logo
شعر و غزل
2.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
580 ویدیو
39 فایل
📕شعر و غزل های عاشقانه و عارفانه 📕معرفی انواع کتاب همراه با پی دی اف 📚حکایت و داستان
مشاهده در ایتا
دانلود
فایل های دوره مقدماتی به صورت هر روز در کانال گذاشته می شود. @dr_zarinkhat ویژه رشته های علوم انسانی و
🌸°°° اونجا که میگه: آرزویم این است، آنقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست♥️ برات‌آرزومی‌کنم😊 @sheeroghazal
مردی می گفت: خانمم همیشه می گفت دوستت دارم. من هم گذرا می گفتم منم همین طور عزیزم... ازهمان حرفایی که مردها از زنها می شنوند و قدرش را نمی دانند. همیشه شیطنت داشت. ابراز علاقه اش هم که نگو... آن قدر قربان صدقه ام می رفت که گاهی باخودم می گفتم: مگر من چه دارم که همسرم آن قدر به من علاقمند است؟ یک شب کلافه بود، یا دلش می خواست حرف بزند. می دانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمی‌شد مفصل صحبت کنم، من برای فرار از حرف گفتم می بینی که وقت ندارم، من هرکاری می کنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من می چسبی... گفت: کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمی شدی... این را که گفت از کوره در رفتم،گفتم: خدا کنه تا صبح نباشی... بی اختیار این حرف را زدم.. این را که گفتم خشکش زد، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست... بعد از این که کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم، موهای بلندش رها بود و چهره اش با شب های قبل فرق داشت، در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد ... نفس عمیقی کشید و خوابیدیم .. آن شب خوابم عمیق بود، اصلا بیدار نشدم... از آن شب پنج سال می گذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام... هزاران سوال ذهنم را می خورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام ... گاهی با خود می گویم مگر یک جمله در عصبانیت می تواند یک نفر را... مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد؟!! همسرم دیگر بیدار نشد، دچار ایست قلبی شده بود... شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی می پوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش اما در ظاهر، نه... شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم، اما طبق معمول وقتش را نداشتم .. بعدها کارهایم روبراه شد، حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت ... من اما...آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت... بعد مرگش دنبال چیزی می گشتم، کشوی کنار تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود، پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد،... خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم ... آن شب می خواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد... حالا هرشب لباسش را در آغوش می گیرم و هزاران بار از او معذرت می خواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد... حالا فهميدم، گاهی به یک حرف چنان دلی می شکند که قلبی از تپش می ایستد. بايد بیشتر مواظب حرفها بود. که گاهی چقدر زود دیر می شود... @Sheeroghazal ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
این خانه جای زندگی جاودانه نیست آماده‌ی شکستن تنگ بلور باش @Sheeroghazal
برای زیستن دو قلب 💕لازم است قلبی که دوست بدارد قلبی که دوستش بدارند ...! @Sheeroghazal
"رایتک اماناً، والدنیا کلها حروب..." در دنیایی که سراسر جنگ است، تو پناهگاه منی..🖇💙 @sheerogha
"رایتک اماناً، والدنیا کلها حروب..." در دنیایی که سراسر جنگ است، تو پناهگاه منی..🖇💙 @sheeroghazal
خرم آن کس که در این محنت‌گاه خاطری را سبب تسکین است درگذشت ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ @Sheeroghazal
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر می‌شود @Sheeroghazal
چنان سرمست شد جانم ز جامِ عشقِ جانانم که تا روز قیامت هم نخواهی یافت هشیارش @Sheeroghazal
روزی ملانصرالدين در مجلسی نشسته بود. از ملا پرسيدند: خورشيد بهتر است يا ماه؟ ملانصرالدين قيافه متفکرانه اي به خود گرفت و گفت: اين ديگر چه سوالی است که شما مي پرسيد؟ خوب معلوم است که ماه بهتر است ،چون خورشيد در روز روشن در مي آيد به همين علت وجودش منفعتی ندارد اما ماه شب ها را روشن می کند!! پس ماه بهتر است! و الحق که زندگی درست به همین احمقانگیست ،لطفِ بی اندازه دیده نخواهد شد ،کم که باشی ارج نهاده می شوی @Sheeroghazal ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
حال مرا دید و کمی آهسته‌تر رفت با من مدارا کردنش را دوست دارم @Sheeroghazal