💕#حکایت
روزی مبلغی جوان، هیزم شکنی را در
حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن
اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود
حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید: «عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!»
در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلغ جوان یک ریزصحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»
هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به
یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید،
اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.»
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
تاثیر محبت و همراهی با مردم بیشتر از کلام است
💕لایق پرستش است
کسی که در این بی مهری ها
جانانه محبت می کند
دیدم که آدمی
می تواند شفای آدمی شود...
(صبح بخیر)
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
دوستداشتن تویِ رابطه لانگ دیستنس دقیقا
این جوریه که #آلبرت_کامو میگه:
«فراقت بیرحمی است، اما این رنج کشیدن
بخاطر تو میارزد به تمام خوشیهای جهان»
همون جوری که عالی جناب #سعدی فرموده:
«گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید
چون عشق حرم باشد سهل است بیابانها»
همینقدر قشنگ و مفهومی..
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واژهٔ natsukashii در زبان ژاپنی، به معنی دست کشیدن از چیزیه که متعلق به ما نیست. سخته، شاید حتی غیرممکن به نظر بیاد،
امّا یه جاهایی باید دست بکشیم
از آدما و داستانایی که متعلق به ما نیستن...
به قول جناب #فاضل_نظری :
«این درس را ز عشق تو آموختم که گاه
راه وصال دست کشیدن زِ جستوجوست»
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی
گاهی از چاه قرارست به زندان بروی
آخر قصه هم آغوش زلیخا بشوی
#فاضل_نظری
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
📝 جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید...
#حافظ
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
نگفتی بی وفا یارا که دلداری کنی ما را
#سعدی
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
از اعماق وجودم برایت دعا می کنم هرگاه...
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
سلام دوستان
وقتتون بخیر
خواستم یه شعر از فروغی بسطامی براتون بخونم
امیدوارم خوشتون بیاد
شیرین بقایی
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می شود پیشانیت بوسید و از لب ها گذشت؟؟
مومن از قم بگذرد تا جمکران هم می رود😉
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1645
#شعر #قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برایم «صبح بخیر» می نویسی و آن را «دوستت دارم» می خوانم.
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1648
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکوفه نداد و فهمیدم من خاک مناسبی برای او نیستم.
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1648
#عشق # جدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرت هست که از خوبی خود بی خبری
به خدا خوب تر از خوب تر از خوب تری
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1650
#شعر #غزل #عاشقانه
خوانش و بررسی هفت پیکر نظامی
به صورت آنلاین
هر هفته دوشنبه ها
شروع کلاس ها از هفته دوم تیرماه
جهت ثبت نام: @dr_baghaeii
مدرس: دکتر شیرین بقایی
تعداد جلسات: ۱۰ جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمدم خیر سرم درس بخوانم دو سه خط
قهوه چشم تو پاشید به دفتر نگذاشت
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1654
#شعر #شاعری
🔘داستان کوتاه
🌸نقاش ﻣﺸﻬﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺍﺵ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺑﻄﻮﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩﻧﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ
ﻧﻘﺎﺵ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺍﺵ ﺑﻮﺩ ، ﮐﻪ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ، ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺖ.
🌸ﻧﻘﺎﺵ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺘﻦ ، ﭘﺸﺘﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻟﺒﻪ ﭘﺮﺗﮕﺎﻩ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪﺵ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺷﺨﺼﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﻘﺎﺵ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮﺩ ﻧﻘﺎﺵ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺗﺮﺱ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﺷﻮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﺩ
🌸ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻗﻠﻤﻮﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ ﮐﺮﺩ! ﻧﻘﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﺗﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ .ﺍﻣﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﺪﺵ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻘﻮﻁ ﺑﻮﺩ...
🌸ﺑﺮﺍﺳﺘﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺁﯾﻨﺪﻩ ماﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﮔﻮﯾﺎ ﺧﺎﻟﻖ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﭼﻪ ﺧﻄﺮﯼ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ؛
ﺍﻣﺎ ﯾﮏ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢ
ﺧﺎﻟﻖ ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﻬﯿﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
https://eitaa.com/sheeroghazal/1654
#داستان #حکایت
من هر چه مولانا شدم
او شمس تبریزم نشد
ای شمس ناتبریزی ام
هرگز فراموشم نکن
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1654
#شمس #مولانا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولانا: با قضاوت مردمان چه کنم؟
شمس: تو اگر عاشقی، تو را با رد و قبول خلق چه کار؟!
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1654
#شمس #مولانا
هرکسی را هست صائب قبله گاهی در جهان
برگزیدم از دو عالم من، جناب عشق را
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1657
#صائب_تبریزی #شاعر #عشق
دوستداشتن تویِ رابطه لانگ دیستنس دقیقا
اینجوریه که #آلبرت_کامو میگه:
«فراقت بیرحمی است، اما این رنج کشیدن
بخاطر تو میارزد به تمام خوشیهای جهان»
همونجوری که عالیجناب #سعدی فرموده:
"گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید
چون عشق حرم باشد سهل است بیابانها"
همینقدر قشنگ و مفهومی.
.
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1659
کانال شعر و غزل
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1660
#عماد_خراسانی #شعر
📚حکایت طبیب و قصاب
قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند.
طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید.
زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت.
باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد.
بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد.
گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی.
گرچه لای زخم بودی استخوان
لیک ای جان در کنارش بود نان
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1664