eitaa logo
شعر و غزل
2.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
531 ویدیو
39 فایل
📕شعر و غزل های عاشقانه و عارفانه 📕معرفی انواع کتاب همراه با پی دی اف 📚حکایت و داستان
مشاهده در ایتا
دانلود
چقدر انسان جسور می شود وقتی مطمئن است کسی دوستش دارد https://eitaa.com/Sheeroghazal/2234
✨ چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن عاشقی و نیک نامی سعدیا سنگ و سبوست https://eitaa.com/Sheeroghazal/2236
اگه ازتون درباره‌ی رابطه‌ی لانگ دیستنس می‌پرسن و میگن چجوری با اینکه دورین همو دوست دارین مثل حضرت بهشون بگین: «گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست هم‌چنانش در میانِ جانِ شیرین، منزل‌ست...» https://eitaa.com/Sheeroghazal/2236 و
☘️«جواب ابلهان خاموشی است» نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی در سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد ، روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند ... شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند! روستایی آن سخن را نشنیده گرفت ، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت . ناگاه اسب لگدی زد. روستایی گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد! شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود! روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد ، شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است؟ روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد . پیش از این با من سخن گفته است؛ قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟ او جواب داد: آری، او گفت: خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند . قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت ... شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت: جواب‌ابلهان خاموشی است. https://eitaa.com/Sheeroghazal/2236 و حکم«علی اکبر دهخدا»
صبح شروع عاشقانه های دنیاست https://eitaa.com/Sheeroghazal/2236 سلام بر طلوع شاعرانه
گفت: از جای‌ها کجا بهتر؟ گفت: جایگاه آن بهتر که آدمی را آنجا مونسی باشد! https://eitaa.com/Sheeroghazal/2240
(واقعی) در بیمارستان فیروز آبادی، دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان ‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید. به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر! بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر! بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر! تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته. لحن و عبارت «برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده می كرد... خیلی تلخ. دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل. مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند. که داستانش را همه می دانند... عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و عده ای از خدا بی خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند. شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم. پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر... برو بالاتر... بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود. وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت: بچه پامنار بودم. گندم و جو می فروختم. خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم.. دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که از «مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو» اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم. https://eitaa.com/Sheeroghazal/2241
آن که رخسار تو را این همه زیبا می کرد کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد https://eitaa.com/Sheeroghazal/2239
به معشوقتون نگاه کنید و بهش بگید: «آرامِ دلی،دفعِ غمی،مرهمِ دردی» https://eitaa.com/Sheeroghazal/2244
زمین از دلبران خالی است یا من چشم و دل سیرم؟ که می‌گردم ولی زلف پریشانی نمی‌بینم https://eitaa.com/Sheeroghazal/2245
به خدا اعتماد کن شاید رویای تو یک ستاره ست ⭐️ ولی خدا برات یک ماه در نظر گرفته🌕 https://eitaa.com/Sheeroghazal/2246
روزی ماری وارد مغازه نجاری شد. در حالی که به گوشه‌ای می خزید، از روی اره ی عبور کرد و کمی زخمی شد! با عصبانیت برگشت و اره رو گاز گرفت اما آسیب بیشتری دید. مار که حسابی کلافه شده بود، تصمیم گرفت به هر قیمتی که شده اره رو از بین ببره. پس به دور اره پیچید و تمام قدرتش رو بکار گرفت تا اره رو خفه کنه ، تا اینکه در نهایت مار توسط اره کشته شد... گاهی اوقات در مقابل برخی رفتارها هیچ واکنشی نباید داشت چون نه تنها عکس العمل ما باعث بهتر شدن اوضاع نمی شود بلکه بیشتر به ما آسیب می زند… https://eitaa.com/Sheeroghazal/2247
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون تو بیایی چه بگویم که غم از دل برود https://eitaa.com/Sheeroghazal/2248 اللهم عجل لولیک الفرج
دل به تُ سجده می کند قبله اگر چه نیستی https://eitaa.com/Sheeroghazal/2249
ضرب المثل «حساب به دینار بخشش به خروار» روزي فقيري به در خانه مردي ثروتمند مي‌رود تا پولي را به عنوان صدقه از او بخواهد. هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنيد که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگيري دارد که چرا فلان چيز کم ارزش را دور ريختيد و مال من را اين طور هدر داديد؟! مرد فقير که اين را مي‌شنود قصد رفتن مي‌کند و با خود مي‌گويد وقتي صاحب‌خانه بر سر مال خود با اعضاي خانواده‌اش اين طور دعوا مي‌کند، چگونه ممکن است که از مالش به فقيري ببخشد؟! از قضا در همان زمان در خانه باز مي‌شود و مرد ثروتمند از خانه بيرون مي‌زند و فقير را جلوي خانه مي‌بيند. از او مي‌پرسد اينجا چه مي‌کند؟ مرد فقير هم مي‌گويد کمک مي‌خواسته اما ديگر نمي‌خواهد و شرح ماجرا مي‌کند. مرد غني با شنيدن حرف‌هاي او، لبخندي مي‌زند، دست در جيب مي‌کند مقداري پول به او مي‌بخشد، و مي گويد: حساب به دينار، بخشش به خروار از آن زمان اين ضرب المثل را در مورد افرادي به کار مي برند که حساب و کتاب زندگیشان دقیق است و در عین حال بخشنده و دست و دلباز هستند. https://eitaa.com/Sheeroghazal/2250
مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا الا ای جان به تن باز آ، و گر نه تن به جان آید https://eitaa.com/Sheeroghazal/2249
صبح صادق سرزده از مشرق چشمان تو داغی خورشید تابان مستی احسان تو https://eitaa.com/Sheeroghazal/2252
به دو صد بام برآیم به دو صد دام درآیم چه کنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد https://eitaa.com/Sheeroghazal/2253
همه را بیازمودم، ز "تو" خوشترم نیامد https://eitaa.com/Sheeroghazal/2253
«یک بام و دو هوا!» زنی بود که با عروس ودامادش در خانه ای زندگی می کردند، تابستان بود وهوا گرم ، همه روی پشت بام میخوابیدند . یک طرف بام ، داماد ودخترش می خوابیدند وطرف دیگر بام عروس وپسرش . شبی زن، روی پشت بام آمد ومشاهده کرد که دختر ودامادش جدا از هم خوابیده اند . گفت: هوا به این سردی ، خوب نیست از هم جدا بخوابید بروید کنار هم ! آن طرف بام دید که عروسش درست تنگ بغل پسرش خوابیده، گفت: هوای به این گرمی، خوب نیست بهم چسبیده بخوابید ، از هم جدا بخوابید ! عروس که این طور دید بلند شد وگفت: قربون برم خدا را یک بوم و دو هوا را یک بر بوم سرما رو، یک بر بوم گرما رو در بعضی جاها این شعر عامیانه چنین خوانده می شود: قربون برم خدا را یک بوم و دو هوا را یک بر بوم زمستون یک بر بوم تابستون هرگاه دو یا چندنفر در موقعیت یکسانی قرار داشته باشند اما شخص صاحب منصبی (مثل رییس اداره) بین آنها بنابر علاقه، سفارش دیگران، عدم مدیریت یا هرچیز دیگر تبعیض قایل شود و امتیاز خاصی برای یکی نسبت به دیگران در نظر گیرد. این ضرب المثل به کار می رود. https://eitaa.com/Sheeroghazal/2255 و غزل
ای نازنینَک دلبرَک، سنگین دلَک، سیمین بَرَک در جانکَم تو خوشتری جانم فدای جانَکَت https://eitaa.com/Sheeroghazal/2256 آرامی
صبح است دلم می تپد از دور برایت https://eitaa.com/Sheeroghazal/2257 بر طلوع صبح چشمانت سلام
این کوزه چو من عاشقِ زاری بوده‌ست در بندِ سرِ زلفِ نگاری بوده‌ست این دسته که بر گردنِ او می‌بینی دستی‌ست که بر گردنِ یاری بوده‌ست https://eitaa.com/Sheeroghazal/2258 درگذشت
«بادمجان دور قاب چین» ریشه ی این ضرب المثل به دوره ی ناصرالدین شاه برمی گردد. در آن زمان برخی رجال سیاسی و درباریان از روی تظاهر و ریا برای اظهار چاکری در برابر شاه؛ به آشپزخانه ی دربار می رفتند و مشغول پوست کندن بادمجان و چیدن آن به دور ظرف آش یا بشقاب خورشت شاه می شدند. (اینکار را عامدانه طوری انجام می دادند که ناصرالدین شاه هنگام سرزدن به آشپزخانه آنها را ببیند)..!! دکتر فورویه می نویسد: «اعلی حضرت از من هم خواست که در آش پزان شرکت کنم..بنده هم اطاعت کردم ومشغول پوست کندن بادمجان شدم..درهمین موقع ملیجک به شاه گفت: بادمجان هایی که توسط یک فرنگی پوست گرفته می شود نجس است.. شاه این حرف را به شوخی گرفت ولی محمدخان(پدر ملیجک) با نوک کارد بادمجان هایی را که من پوست کنده بودم برچید و جمع کرد تا مبادا دستش به آنها نخورد..!!! امروز این ضرب المثل برای کسانی که از روی تملق و ریا برای کسب مقام و منفعت درمقابل صاحب منصبان دست بر سینه اظهار چاکری می کنند به کار می رود. https://eitaa.com/Sheeroghazal/2259 به روایت و قلم (مورخ و نویسنده شهیر ایرانی)