eitaa logo
شعر و غزل
2.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
554 ویدیو
39 فایل
📕شعر و غزل های عاشقانه و عارفانه 📕معرفی انواع کتاب همراه با پی دی اف 📚حکایت و داستان
مشاهده در ایتا
دانلود
فلمینگ، یک کشاورز فقیراسکاتلندی بود. یک روز در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند. فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می دهد. روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود. اشراف زاده گفت: «می خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی.» کشاورز اسکاتلندی جواب داد: «من نمی توانم برای کاری که انجام داده ام پولی بگیرم» در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد. اشراف زاده پرسید: «پسر شماست؟» کشاورز با افتخار جواب داد: «بله» با هم معامله می کنیم. اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد. پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد. سال ها بعد، پسر اشراف زاده به ذات الریه مبتلا شد. چه چیزی نجاتش داد؟ پنسیلین... https://eitaa.com/Sheeroghazal/2307
در طالع من نیست که نزدیک تو باشم می‌گویمت از دور دعا؛ گر برسانند https://eitaa.com/Sheeroghazal/2306
مبارک باد بر جانم به هر صبحی که از یادت نشان بر جان من باشد https://eitaa.com/Sheeroghazal/2307 بر طلوع صبح چشمانت سلام
گر در آرایش ظاهر دگران می کوشند تو در آن کوش که فرخنده شمایل باشی https://eitaa.com/Sheeroghazal/2311 شمایل: خوی ها، اخلاق ها
از تو تنها وصف دیدارت نصیب ما شده برف تجریش است و سوزش می رود پایین شهر https://eitaa.com/Sheeroghazal/2312
خواهی که ز هیچ کس به تو بد نرسد بدگوی و بدآموز و بداندیش مباش https://eitaa.com/Sheeroghazal/2313
لبخند بزن که صبح آغاز شود صبح است به قربان تو و آن رخ ماهت https://eitaa.com/Sheeroghazal/2314 بر طلوع صبح چشمانت سلام
روده ی تنگ به یک نان تهی پر گردد نعمت روی زمین پر نکند دیده ی تنگ https://eitaa.com/Sheeroghazal/2316
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟ https://eitaa.com/Sheeroghazal/2317
صبح است و دلم در تپش لحظه ی دیدار باز این دل من گشته به امید تو بیدار https://eitaa.com/Sheeroghazal/2317
آن که یک بار از مرامش نیش خوردی را نبخش پوست اندازی چه تغییری دهد در ذات مار؟ https://eitaa.com/Sheeroghazal/2319