eitaa logo
شعر و غزل
2.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
582 ویدیو
39 فایل
📕شعر و غزل های عاشقانه و عارفانه 📕معرفی انواع کتاب همراه با پی دی اف 📚حکایت و داستان
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می گفت: سکوت همیشه به معنای رضایت نیست گاهی یعنی خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی به فهمیدن نمی دهند، توضیح دهم. https://eitaa.com/Sheeroghazal/2300
به همان برف که بر گُنبد تو بوسه زده بی قرار است دلم، صحن و سرا می خواهد https://eitaa.com/Sheeroghazal/2303
بوعلی سینا هم این لب را اگر بوسیده بود جای قانون و شفا دیوان سینا داشتیم https://eitaa.com/Sheeroghazal/2304
مثل یلدا آخرین دیدار طولانی تر است آنکه یارش رفته داند حال آذر ماه را https://eitaa.com/Sheeroghazal/2304
آن‌ها که خوانده‌ام همه از یادِ من برفت الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم... https://eitaa.com/Sheeroghazal/2306
فلمینگ، یک کشاورز فقیراسکاتلندی بود. یک روز در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند. فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می دهد. روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود. اشراف زاده گفت: «می خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی.» کشاورز اسکاتلندی جواب داد: «من نمی توانم برای کاری که انجام داده ام پولی بگیرم» در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد. اشراف زاده پرسید: «پسر شماست؟» کشاورز با افتخار جواب داد: «بله» با هم معامله می کنیم. اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد. پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد. سال ها بعد، پسر اشراف زاده به ذات الریه مبتلا شد. چه چیزی نجاتش داد؟ پنسیلین... https://eitaa.com/Sheeroghazal/2307
در طالع من نیست که نزدیک تو باشم می‌گویمت از دور دعا؛ گر برسانند https://eitaa.com/Sheeroghazal/2306
مبارک باد بر جانم به هر صبحی که از یادت نشان بر جان من باشد https://eitaa.com/Sheeroghazal/2307 بر طلوع صبح چشمانت سلام
گر در آرایش ظاهر دگران می کوشند تو در آن کوش که فرخنده شمایل باشی https://eitaa.com/Sheeroghazal/2311 شمایل: خوی ها، اخلاق ها
از تو تنها وصف دیدارت نصیب ما شده برف تجریش است و سوزش می رود پایین شهر https://eitaa.com/Sheeroghazal/2312
خواهی که ز هیچ کس به تو بد نرسد بدگوی و بدآموز و بداندیش مباش https://eitaa.com/Sheeroghazal/2313