eitaa logo
شعر هیأت
10.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹مشرق الانوار🔹 تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است توشه برداشته از گریه و زائر شده است دیرگاهی‌ست که مانند کبوتر، دل ما روی دیوار بقیع تو مجاور شده است سینه‌ات مشرق الانوار هزاران سینا موسی معرفت از طور تو ظاهر شده است از همان روز که شد «عَلَّم الاَسما» آغاز علم، شاگرد تو یا حضرت باقر شده است کرسی و لوح و قلم آینۀ کشف و شهود مصدر فیضی و حکمت ز تو صادر شده است قطره از طینت دریاست همه می‌دانند هر که شاگرد تو شد جزو مفاخر شده است به سلامی که ز لب‌های رسول آورده‌ست مست از جام تماشای تو «جابر» شده است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3916@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خاطرات قافله🔹 نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت ز نیزه‌دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی‌ست این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه‌ساله، چقدر به روی خویش نیاورده‌اید آبله را دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/623@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹لطف جاری🔹 کسی که عشق بُوَد محو بردباری او روان به پیکر هستی‌ست لطف جاری او بزرگ آینۀ قدرت خدایِ بزرگ که شاهد است جهان بر بزرگواری او امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا که چرخ یافته رفعت، ز خاکساری او بر او سلام که باشد سلام پیغمبر گواه روشن فضل و طلایه‌داری او جهان علم بُوَد یادگار او، صد حیف، به درد و داغ نوشتند یادگاری او ز کربلا سند زنده‌ای به کف دارد گواه من دل خونین و اشک جاری او هزار خاطره دارد ز راه کوفه و شام ز مهربانی زینب، ز غمگساری او پیاده رفتن او پای نیزۀ سرها مصیبتی‌ست که پیداست ز آه و زاری او به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او هشام دست به آزار حضرتش بگشود چو دید در ره اسلام، پایداری او ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید قرار دولت خود را به بی‌قراری او مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید فتاده در کف دشمن، رکاب‌داری او.. شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او دلا بسوز ز داغش که خویش فرموده‌ست به حاجیان که بگیرند سوگواری او.. خدا کند که بیفتد قبول درگاهش غم «مؤید» و اخلاص و جان‌نثاری او 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5597@ShereHeyat
علیه‌السلام علیه‌السلام 🔹دوستت دارم🔹 اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست سیاه‌جامۀ سوگت لباس فاخر ماست سلام می‌دهم و دلخوشم که فرمودید هرآن‌که در دل خود یاد ماست، زائر ماست تویی که نام غریبت خودش به تنهایی اثرگذارترین روضۀ منابر ماست بگو چگونه نگویم که دوستت دارم که این حدیث شریف از امام باقر ماست: «خبر کنید کسی را که دوستش دارید»* خدا کند برسد، این پیام آخِر ماست مرا که در سفر آخرت امیدی نیست مگر به این‌که بگویید: او مسافر ماست اگرچه درخورتان شعر، ناسرودنی است بگو به لطف خود این روسیاه، شاعر ماست 📝 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در روایت است که مردی از مسجد گذر کرد، در حالی که امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) نیز در مسجد نشسته بودند. یکی از اصحاب امام باقر(علیه‌السلام) گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست می‌دارم. امام فرمود: «اَلا فَأَعْلِمْه فَاِنَّهُ اَبْقی لِلْمَوَدَّهِ وَ خیرٌ فی الأُلفه؛ پس به او خبر بده، چرا که این خبردادن، هم مودّت و دوستی را پایدارتر می‌کند، هم در ایجاد الفت، خوب است». (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۸۱) 🌐 shereheyat.ir/node/5423@ShereHeyat
علیه‌السلام 💠 (علیه‌السلام) «ما ضَرَّ مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَنْ لا یَمُوتَ فی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمَهْدِیِّ(علیه‌السلام) وَ عَسْكَرِهِ» کسی که در حال انتظار بمیرد، ضرر نکرده است و همانند کسی است که در وسط خیمه مهدی(علیه‌السلام) و سپاهیانش جان داده است. 📗 الکافی، ج۱، ص۳۷۲ 🔹مرگ در حال انتظار🔹 هر منتظری که دل به ایمان داده‌ست جان بر سر عشق ما به جانان داده‌ست انگار که هم‌رکاب مهدی بوده در لشکر و خیمه‌گاه او جان داده‌ست 📝 @ShereHeyat
🔹آهنگ سفر🔹 از حریم کعبه آهنگ سفر داریم ما مقصدی بالاتر از این در نظر داریم ما می‌رویم از کعبه سوی کربلای پُر بلا اینچنین حُکم از خدای دادگر داریم ما... از برِ قبر پیمبر گرچه هجرت کرده‌ایم گوش جان بر گفتۀ خیرالبشر داریم ما چون خدا خواهد ببیند جسم ما را غرق خون نِی ز مرگ اندیشه، نِی خوف از خطر داریم ما دینِ حق گر جُز به قتل ما نگردد جاودان از سنان و تیغ و پیکان کِی حَذَر داریم ما تا کنیم اتمام حجّ ناتمام خویش را... از ازل شورِ شهادت را به سر داریم ما... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4093@ShereHeyat
🔹قافلۀ اشک🔹 بار بر بسته‌ای ای دل، به سلامت سفرت می‌بری قافلۀ اشک مرا پشت سرت راه می‌افتی و باقی‌ست به خاک عرفات حرف‌هایی که روان بود از آن چشم ترت به کجا می‌برد این راه بلاخیز تو را! کودکان‌اند و زنان‌اند چرا همسفرت؟ می‌شوی دربه‌در کوه و بیابان و... جهان، می‌شود از سر دلباختگی دربه‌درت خبر قاصد تو می‌رسد از طوفان‌ها این خبر چیست؟ که داغی‌ست گران بر جگرت می‌رسی کم‌کم و پیداست به پهنای افق خیمۀ در دل صحرای بلا شعله‌ورت میهمان هستی و با نیزه و شمشیر چرا میزبان تو گرفته‌ست چنین دور و برت؟ روزها می‌گذرد می‌رسد از راه آخر آن غروبی که سر نیزه روان است سرت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5173@ShereHeyat
🔹کعبهٔ شش‌گوشه🔹 وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی احرام حج بستی و عزم کربلا کردی تو در تمام راه، دور عشق چرخیدی حاشا اگر یک لحظه حَجّت را رها کردی هفتاد دفعه دور معشوق خودت گشتی آخر به روی نیزه حَجَّت را ادا کردی شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم: کافر چرا اعمال حج را جا به‌ جا کردی... تا پای جان ماندن همان عهد قشنگی بود عهدی که کوفی بست اما تو وفا کردی خون خدا بودن قیامت می‌کند در تو حق داشتی تا محشرت را خود به پا کردی تو خوب می‌دانستی آنجا یار و یاور نیست حس می‌کنم از کربلا ما را صدا کردی اینکه تو ابن بوترابی اتفاقی نیست تو خاک را با خون پاکت کیمیا کردی حالا دلم با هر تپش صحن و سرای توست یک کعبهٔ شش‌گوشه در قلبم بنا کردی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/774@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بانگِ الرّحیل🔹 آه از دمی که در حرم عترت خلیل برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل کردند از حجاز، بسیج ره عراق گفتند: «حَسبِیَ اللَّهُ رَبّی هُوَ الوَکیل» با صدهزار آرزو و میل و اشتیاق می‌تاختند سویِ بلا از هزار میل... می‌زد فرات موج، پیاپی ز اشتیاق می‌گفت و داشت دیده پر از خون چو رود نیل کای قوم! مَهر فاطمه را کی سزَد دریغ از جانشین ساقیِ تسنیم و سلسبیل می‌گفت خاک بادیۀ کربلا ز دور مشتاق حضرت توام، ای سید جلیل! بازآ که مهد پیکرِ صدپاره‌ات منم ای خسروی که مهدِ تو جنبانده جبرئیل! روز ازل مقدّمة الجیشِ این سپاه شد نایب امام زمان، مسلم عقیل آن سالکِ سبیلِ محبّت که مردوار در کف گرفت جان و نمود از وفا، سبیل روزی که از مدینه روان سویِ کوفه شد آن روز نخل عترت او بی‌شکوفه شد القصّه چون به کوفه رسید از صف حجاز جادوی چرخ، شعبده‌ای تازه کرد ساز هر چند کار بدرقه در کوفه نیک نیست اما نخست خوب شدندش به پیش‌باز... گفت آن یکی: مرا به در خویش بنده گیر گفت آن دگر: مرا به عطایای خود نواز گفت آن: مرا به خدمت خود ساز مفتخر گفت آن: مرا ز مقدم خود دار سرفراز اما چو آن غریب به مسجد روانه شد بهر ادای طاعتِ دادار بی‌نیاز از صد هزار تن که ستادند در پی‌اش یک تن نمانده بود چو فارغ شد از نماز دید آن کسان که لاف هواداری‌اش زدند دارند این زمان ز ملاقاتش احتراز وآنان که دامنش بگرفتند با دو دست سازند دست کین به گریبان او دراز بدخواه در کمین و اجل، تیر در کمان نه چاره‌ای پدید و نه بابِ نجات باز... گفت ای صبا! ز جانب مسلم ببَر پیام هر جا رسی به کویِ حسین از رهِ حجاز کای شه! میا به کوفه و سویِ حجاز گَرد من آمدم فدای تو گشتم، تو باز گَرد در کوفه از وفا و محبّت نشانه نیست وز مِهر و آشتی سخنی در میانه نیست کردار جز نفاق و عمل جز خلاف نه گفتار جز دروغ و سخن جز فسانه نیست یا کوفیان نیافته‌اند از وفا نشان یا هیچ از وفا اثری در زمانه نیست ای شه! میا به کوفه که این ورطۀ هلاک گرداب هایلی‌ست که هیچش کرانه نیست این مردم منافقِ زشتِ دو رویه را خوف از خدای واحد فرد یگانه نیست دارند تیرها به کمان برنهاده لیک جز پیکر تو ناوکشان را نشانه نیست بهر گلوی اصغر تو تیر کینه هست وز بهر کودکان تو جز تازیانه نیست... بس عذرها به کُشتنت آراستند لیک جز کینۀ تو در دل ایشان بهانه نیست جانم فدای خاک قدوم تو شد، ولی مسکین سرم که بر درِ آن آستانه نیست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4080@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شهید کوفه🔹 همیشه تا که بُوَد بر لب مَلَک تهلیل هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل درود باد به اوّل شهید راه حسین سلام باد به اوّل قتیل نسل خلیل مؤیّد پسر فاطمه، معلّم عشق محرّم آور ذی الحّجه، مسلم بن عقیل امیر کشور دل، نایب امام حسین که سیدالشّهدا می‌کند از او تجلیل به خط عشق و وفا و شهادت و ایثار پیام اوست طریق و قیام اوست دلیل ز اوج طبع «ریاضی» به مدح او بیتی نزول یافت به طبعم چو آیۀ تنزیل چه شعر نغز و لطیفی، سزد که از این بیت شود دو مصرع ترجیع‌بند من تکمیل «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» زهی به مسلم و ایمان و عشق و ایثارش که چشم دوخته عیسی به چوبۀ دارش دو دست بسته به بازار کوفه می‌بینم هزار یوسف مصری اسیر بازارش اگر چه در دل شب سر نهاد بر دیوار بُوَد تمامی خلقت به ظِلِّ دیوارش دمی گریست برای حسین دیدۀ او که سیدالشهدا خنده زد به رخسارش کسی که طاعت او طوع گردن ملک است کنار کوچه، شب تیره، طوعه شد یارش ز سیّدالشّهدا لحظه‌ای نشد غافل گواه من شب تاریک و چشم بیدارش نه بر محمّد خود داشت غم نه ابراهیم نه بیم داشت ز فردا و آخر کارش هماره دیدۀ او می‌گریست بر زینب که می‌زنند در این شهر، سنگ بسیارش خدا کند که به دامان مسجد کوفه گلاب اشک فشانم به پای زوّارش «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» گلوی تشنه چو جا بر فراز بام گرفت به زیر تیغ ز دست رسول، جام گرفت سلام داد، ولی ظهر روز عاشورا ز سیّدالشّهدا پاسخ سلام گرفت هنوز واقعۀ کربلا نیامده بود که او اجازۀ جانبازی از امام گرفت شهادت شهدای قیام عاشورا ز خون مسلم از آغاز انسجام گرفت درود ما به قیام حسینی‌اش بادا که نسل خون و شرف درس از این قیام گرفت «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» سفیر کوفه که یک آسمان جلالت داشت ندانم از چه به صورت غبار غربت داشت به کوفه وارث یک کربلا مصیبت بود کسی که در دل خود یک جهان محبّت داشت درون خانۀ هانی نکشت دشمن را ز بس وفا و جوانمردی و مروّت داشت نهان ز مردم کوفه لبش به هم می‌خورد در آن سیاهی شب با حسین صحبت داشت قسم به حال خوش آخرین نماز شبش نماز با او، او با نماز الفت داشت میان آن همه دشمن گریست بهر حسین به اشک او قسم، او گریۀ ولایت داشت کنار تربت او می‌شنید گوش دلم دو مصرعی که به حق یک جهان ملاحت داشت «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» چو خواست تر شود از آب، کام عطشانش برون ز دُرج دهان ریخت دُرّ دندانش سخن ز حنجر خشک حسین می‌گوید دهان غرق به خون و گلوی عطشانش پس از گذشت زمان‌ها به گوش جان همه رسد ز خانه طوعه صدای قرآنش روا نبود که با دست کفر کشته شود کسی که ثانی عباس بود ایمانش قسم به فاطمه هرگز نمی‌رود نومید کسی که دست توسل زند به دامانش «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» قسم به آن شب و آن رازهای پنهانی قسم به چشم تو هنگام اشک افشانی قسم به همت و ایثار و غیرت طوعه قسم به عزم تو و رادمردی هانی قسم به خون گلوی دو ماه پارۀ تو به اشک نیمه شب آن دو طفل زندانی تو روی بام و دو طفلت کنار شط فرات غریب‌تر ز شهیدان شدید قربانی بریدن سر مهمان و دعوی اسلام هزار مرتبه نفرین بر این مسلمانی چه می‌شود که به قبر تو و دو فرزندت کنم به اشک دو چشمم گلاب افشانی هماره تا که سخن بر لب است «میثم» را به این دو مصرع زیبا کند ثناخوانی «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1587@ShereHeyat
پیغمبر درد بود و هم‌درد نداشت از کوفه به‌جز خاطره‌ای سرد نداشت می‌گفت: خدایا که بگوید به حسین این شهر هزارکوچه، یک مرد نداشت 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹قتیل العبرات🔹 به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم بیم گرداب به دل داشتم اما تو رسیدی که شدی ساحل امن من و کشتی نجاتم باز از فرط عطش خشک شده کام من، آری تشنه‌ام، تشنۀ لب‌های عطشناک فراتم باید احرام ببندم به طواف حرم تو من که در صحن تو در موقف دشت عرفاتم با دعای عرفه دست مرا کاش بگیری مات و مبهوت نمایان شدن جلوۀ ذاتم با تو هر لحظه مجسم شده یک روضه به چشمم باز گریان تماشای قتیل العبراتم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1562@ShereHeyat