eitaa logo
شعر هیأت
10.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹چهل معراج🔹 سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی عروجت را گواهی می‌دهد این سِیْر عرفانی طلوعی چون تو چشم صبح را روشن نکرد اینجا اگرچه روی نی همچون غروبی سرخ می‌مانی در اوج غربت خود جرعه‌نوش قرب حق بودی قیامت بر سر نیزه سجودی بود طولانی سجودی که تو را می‌برد تا «قَوسَین أو أدنی» سجودی در چهل منزل چهل معراج روحانی تو را آیه به آیه خواهرت زینب تلاوت کرد به روی رَحل نی از کربلا تا دِیْر نصرانی عجب حَجّی به جا آورده‌ای با حلق خونینت کدامین حج به خود دیده‌ست هفتاد و دو قربانی تو دین تازه‌ای آورده بودی با خودت گویا دوباره تازه می‌شد خاطرات سنگ و پیشانی 📝 📗 @ShereHeyat
تو رفتی بر سر پیمان و ما ماندیم جا مانده بگو سر می‌شود یک‌روز پیمانم؟ نمی‌دانم #حامد_اهور ✅ @ShereHeyat
🌷 تقدیم به سرلشکر شهید چه می‌بینند در چشم تو چشمانم؟ نمی‌دانم شرار آن چشم‌ها کی ریخت در جانم؟ نمی‌دانم تو رفتی بر سر پیمان و ما ماندیم جا مانده بگو سر می‌شود یک‌روز پیمانم؟ نمی‌دانم دلم با توست از بازی‌دراز و فکه تا خَیّن حلب، صنعا، بلندی‌های جولانم؟ نمی‌دانم... شناسایی کن این گم کرده رسم موقعیت را هویزه، تنگة مرصاد، بُستانم؟ نمی‌دانم حبیب! از فاو «الی بیت المقدس» یک‌نفس راندی من آیا مثل تو مشتاق میدانم؟ نمی‌دانم شهید شهر من! تکبیر گفتی تا خدا رفتی بگو من پای تکبیر تو می‌مانم؟ نمی‌دانم بر آن خوانی که تو الان نشستی شاد و سرزنده من دل‌مرده هم یک‌روز مهمانم؟ نمی‌دانم و آن صبحی که با موعود دل‌ها می‌رسی از راه من بی‌قدر هم در جمع یارانم؟ نمی‌دانم چگونه می‌شود این‌قدر عاشق بود، لایق بود؟ نمی‌فهمم نمی‌فهمم، نمی‌دانم نمی‌دانم 📝 📗 @ShereHeyat
🔹کاش باران برسد...🔹 دورشان هلهله بود و خودشان غرق سکوت «ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت» شام ای شام! چه کردی که شد انگشت‌نما کاروانی که فقط دیده جلال و جبروت نیزه‌ای رفته به قد قامت سرها برسد دست‌ها بسته به زنجیر ولی گرم قنوت شهرِ رسوا، به تماشای زنان آمده است آه! یک مرد ندیده‌ست به خود این برهوت؟! «آسمان بار امانت نتوانست کشید» کاش باران برسد، یَومَ وُلِد، یَومَ یَمُوت... 📝 📗 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹چراغانی من...🔹 اینک زمان، زمان غزل‌خوانی من است بیتی‌ست این دو خط که به پیشانی من است هان ای یزید! بشنو و ابرو گره نزن این میهمانی تو نه... مهمانی من است! غرّه نشو به آنچه سرِ نیزه کرده‌ای این‌ها چراغ‌های چراغانی من است ایمن مباد از این همه مشعل، خزان تو تا نوبت بهار گُل‌افشانی من است ما را چو آفتاب به شامَت کشانده‌ای اینک زمان قافله‌گردانی من است... 📝 📗 @ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💗 ویژه ۲۰مهرماه؛ بزرگداشت #حافظ 📹 نماهنگ| رهبرانقلاب: از کودکی با دیوان حافظ که در جهیزیه مادرم بود، مأنوس بودم ➕ بیانات و حافظ‌خوانی رهبرانقلاب 📥 سایر کیفیت‌ها👇 http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=37915
🔹ای کوکب هدایت🔹 زان یار دلنوازم شکری‌ست با شکایت گر نکته‌دان عشقی بشنو تو این حکایت بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان‌جا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خون‌ریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی! ای کوکب هدایت! از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت... عشقت رسد به فریاد ار خود به‌سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت 📝 📗 @ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) إِنَّمَا شِيعَتُنَا مَنْ أَطَاعَ اللهَ به راستی شیعه ما کسی است که خدا را اطاعت کند. 📗 الأمالی للطوسی، ص۲۷۳ 🔹شیعۀ راستین🔹 قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود در راه یقین، قبله‌نما خواهد بود آن‌کس که اطاعت از خداوند کند او شیعۀ راستین ما خواهد بود @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
علیهاالسلام 🔹خزان محبت🔹 روح بزرگش دمیده‌ست جان در تن کوچک من سرگرم گفت و شنود است او با من کوچک من وقتی که شب‌های تارم در آرزوی سپیده‌ست خورشید او می‌تراود از روزن کوچک من یک لحظه از من جدا نیست بابای خوبم، ببینید دستان خود حلقه کرده‌ست بر گردن کوچک من می‌خواستم از یتیمی، از غربت خود بنالم دیدم سر خود نهاده‌ست بر دامن کوچک من... در این خزان محبت، دارم دلی داغ‌پرور هفتاد و دو لاله رُسته از گلشن کوچک من از کربلا تا مدینه گل‌فرش داغ دل ماست با ردّ پایی که مانده‌ست از دشمن کوچک من دنیا چه بی‌اعتبار است در پیش چشمی که دیده‌ست دارالامان جهان را در مأمن کوچک من آنان که بر سینه دارند داغ سفر کرده‌ای را شاخه گلی می‌گذارند بر مدفن کوچک من 📝 📗 @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
علیهاالسلام 🔹آه از یتیمی🔹 رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی! من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور در بین جمعیت تو را گم کردم اما با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور من بودم و تو، نیمه‌شب، دروازهٔ شام در چشم من دردی و در چشم تو دردی من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی در این زمانه سرگذشت ما یکی بود ای آشنای چشم‌های خستهٔ من زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو خار مغیلان زد به پای خستهٔ من ای لاله! من نیلوفرم، عمه بنفشه دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی بابا شما چیزی نپرس از گوشواره من هم از انگشتر نمی‌گیرم سراغی 📝 📗 @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
علیهاالسلام 🔹شب وصال🔹 دوباره بوی خوش مشک ناب می‌آید شمیم توست که با آب و تاب می‌آید به صبح دولت من آسمان خورَد غبطه که نیمه‌شب به برم آفتاب می‌آید نسیم شام نگشته اگر به دور سرت چرا به سوی خرابه، خراب می‌آید؟ هنوز در غم بی‌آبی لب تو ببین که چشمه‌چشمه ز چشمانم آب می‌آید قرار بود که در خواب بینمت ورنه «شب وصال به چشم که خواب می‌آید؟» جز این‌که شویَمَت از اشک خویش، ای گل من! دگر چه کار ز دست گلاب می‌آید؟ هر آن‌که دید سرت را میان دستم گفت: چقدر عکس تو امشب به قاب می‌آید رسید اگر به اجابت تعجبی نکنم دعای خسته‌دلان مستجاب می‌آید 📝 📗 @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
علیهاالسلام 🔹دختر بابا🔹 بخواب بر سر زانوی خسته‌ام، سر بابا منم همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا دلم گرفت از این کوچه‌های سرد غریبه چه دیر آمدی ای سر! کجاست پیکر بابا؟ میان شام سیاهی که یک ستاره ندارد دلم خوش است به نور حضور پرپر بابا چرا نبود در آن روز، فرصتی که خدایا منِ سه ساله شوم پاسدار سنگر بابا چه خوب می‌شد اگر می‌شد این پرندهٔ کوچک میان خون و پریدن، فدای باور بابا صبور باش! سرت سربلند باد! مبادا نگاه دشمنی افتد به دیدهٔ تر بابا بخوان برای من امشب در این سکوت خرابه که خواب سرخ ببینم، بریده حنجر بابا مرا ببر به دیارم، به کوچه‌های مدینه به خانه‌مان، به همان کلبهٔ محقّر بابا بخواب بر سر زانوی خسته‌ام... و چند لحظهٔ بعد، آن صدای گریه نیامد رسیده بود گل کوچکی به محضر بابا 📝 📗 @ShereHeyat