بیمار چشم اویم و آن سنگدل، مرا
درمان که بگذریم، دعا هم نمیکند...👨🦯
#سجاد_سامانی
راز داری کن و از من گله در جمع مکن
باز بازیچه مشو ، بارِ سفر جمع مکن
با حضور تو قرار است مرا زجر دهند
خویش را مایه ی دلگرمی هر جمع مکن
به گناهی که نکردم به کسی باج مده
آبرویی هم اگر هست بِخر، جمع مکن!
ترسم آسیب ببیند بدنت ، دور خودت
این همه هرزه ی آلوده نظر جمع نکن
آخرین شانه ی تو سهم عقابی چو من است
روی آن چلچله و شانه به سر جمع مکن
تا بر آمد نفسم جمع هوادارت سوخت
رو به روی منِ دیوانه ، نفر جمع مکن
#کاظم_بهمنی🍃
(📚عطارد/ 📌آخرین شانه)
قیمتی تر می شوی
همچون عقیقِ سرخ رو
هرچه باشی ای دل عاشق
به خون غلتیده تر... :)
#سعید_بیابانکی
غمِ ویرانیِ خود را به چه تشبیه کنم؟
فرض کن کوهِ شنی، طعنهی طوفان خورده..!
#مجتبی_سپید
13.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر انتخابی #سعید_تاجمحمد
در مرحله اول-شب هفتم رقابت شاعران
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
با هر صدای کوبۀ در بعد سی سال
جان و دلت با شوق، پشت در میآید
گفتی پس از صد سال هم من مطمئنم
چشم و چراغ خانهام آخر میآید!
گفتی خودش دیشب به خوابم آمد و گفت
«دارد زمان انتظارت سر میآید...»
سی سال پای قاب عکسی صبر کردن
این عشقها تنها به یک مادر میآید
صبح است؛ پشت گوشی از بخش تفحص
گفتند دارد باز هم پیکر میآید
رفتی و در بخش شناسایی جوانی
تبریک گویان با دو چشم تر میآید
از سرو رعنای تو حالا بعد سی سال
یک پیکر از قنداقه کوچکتر میآید
آه از صدای روضهخوان ظهر تشییع:
«اکبر به میدان میرود اصغر میآید...»
از دشت حاصلخیز ایثار و شهادت
عمریست دارد لالۀ پرپر میآید
از باغ حاصلخیز ایمان و رشادت
عمریست دارد میوهی نوبر می آید
بخش شهیدان حرم؛ فردای آن روز
با چشم تر یک مادر دیگر میآید
#سعید_تاج_محمدی🌱