•••┈✾~😍~✾┈•••
به روی ساغر چشمش خطی مورّب داشت
دو جام جای دو چشم از نگه لبالب داشت
بدیع مثل ژکوند از دریچهی لبخند
هزار موزه هنر ، بر کتیبهی لب داشت
نه آن حریرِ به دوشش نشسته زلف نبود
به روی شانهی خود آبشاری از شب داشت
چنان ز هُرم تنش سوخت رنگ احساسم
که نبض واژه به هر بیت شعر من تب داشت
فدای آن صف مژگان که در سیهمستی
همیشه نوبت پیمانه را مرتب داشت
به این امید که خود را به نور بسپارد
همیشه آینه را بهترین مخاطب داشت
دلم هواییِ مرغی است در شبانهی باغ
که تا سپیده به منقار درد یارب داشت
#غلامرضا_شکوهی
در تماشای تو افتاد کلاه از سر چرخ
خبر از خویش نداری چه قدر رعنایی
#صائب_تبریزی
من هر چه که دوست دارم از کف دادم
ماندم که تو را دوست بدارم یا نه... :)
#هادی_معراجی
خاطراتت را
سنجاق میڪنم هر عصر
بہ برگ درختان
و هم میزنم
فنجان قهوہ
را با شیرینے لبهایت
عڪست را برمیدارم
نباید ؛
اشڪهایم را ببینی..!!
☕️🍫
#رویا_زینلے
عصرتون خوش دوستان ❤️
گشتم، نبود، نیست... تو هم بیشتر نگرد
غیر از خودت که با غزلم همزبان نبود
دیشب دوباره از تو چه پنهان، دلم گرفت
با اینکه پای هیچ زنی در میان نبود
#امید_صباغ_نو
عمری کشیده نازِ نگاه تو را غزل
برخاسته به حرمت عشقت بهپا غزل
این قابها برای نگاه تو کوچکاند
باید سرود عشق تو را در فراغزل
وقتی که در هوای تو درد و دوا یکی است
هم درد من غزل شده و هم دوا غزل!
من قول داده بودم عزیزم که بعد از این
دیگر مزاحمت نشوم گرچه با غزل
من را ببخش -اگرچه مقصر نبودهام-
پای تو را کشیده به این ماجرا غزل!
گفتند ابتدا تو غزل را سرودهای
اما سروده است گمانم تو را غزل
اینبار هم نشد بشود شاعری کنم؛
از من چقدر فاصله افتاده تا غزل
تسلیم آیه آیهٔ قرآنِ چشمهات
در پیشگاه عشق تو ما هیچ، ما غزل!
#رؤیا_باقری