همین حد قانعام گاهی، سلامی حال و احوالی
برایم عاشقی یعنی، بدانم خوب و خوشحالی
دو گیسوی پریشانت، قشون شاه قاجاری
و من مشروطه خواهی با تفنگ برنوی خالی
ببخش ای همسفر اما، من از پرواز میترسم
تمام عمر خود گفتم امان از درد بیبالی
همیشه یک غزل، جانِ مرا صدبار میگیرد
(چه رفتنها که میارزد به بودنهای پوشالی)
غمی دارم، تهمتن گونه روی سینهام اما
نمیگنجد به روی پردههای شوم نقالی
اگر هفت آسمان بارد، به آنچه زیر پا مانده
شکوفه میدهد گلهای مات و مردهی قالی؟
و من در پاسخ مهرت، که پرسیدی از احوالم
شبی با گریهای خونین، نوشتم خوبم و عالی
#احمد_جم✨
@Shere_naab
همین حد قانعام گاهی، سلامی حال و احوالی
برایم عاشقی یعنی، بدانم خوب و خوشحالی
دو گیسوی پریشانت، قشون شاه قاجاری
و من مشروطه خواهی با تفنگ برنوی خالی
ببخش ای همسفر اما، من از پرواز میترسم
تمام عمر خود گفتم امان از درد بیبالی
همیشه یک غزل، جانِ مرا صدبار میگیرد
(چه رفتنها که میارزد به بودنهای پوشالی)
غمی دارم، تهمتن گونه روی سینهام اما
نمیگنجد به روی پردههای شوم نقالی
اگر هفت آسمان بارد، به آنچه زیر پا مانده
شکوفه میدهد گلهای مات و مردهی قالی؟
و من در پاسخ مهرت، که پرسیدی از احوالم
شبی با گریهای خونین، نوشتم خوبم و عالی
#احمد_جم🌸
@Shere_naab
او ماده غزالیست که بی دام گرفتیم
وحشی ست ولی نم نم و آرام گرفتیم
بسیار رباعی به لبش بود ولی ما
جامی غزل از قالب خیام گرفتیم
در آب گل آلوده ی این مصرع زیبا
از شاخه ی ابروی تو" بادام" گرفتیم
در پختن سوهان ،من و اجداد قمی ها
از خنده ی شیرین لبت "وام" گرفتیم
انگار خدا مستی صد تاک به ما داد
آن روز که از دست شما جام گرفتیم
آن بوسه که دادی و ز سر چادرت افتاد
کامی ست که از برکت "اسلام" گرفتیم
پرسید که تعریف تو از باده خوری چیست
حالی ست که در پیش تو "آرام" گرفتیم
#احمد_جم☘
@Shere_naab
ما ز چشم مست تو،
مستیم و این دیوانه ها
لاف مستی میزنند
از بادهی انگورشان
🖋#احمد_جم✨
@Shere_naab
بسکه ویرانم ز تو در کوچه ها آدم که هیچ
سیل هم در رو به رویم راه خود کج می کند...
#احمد_جم
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شیخ اگر فتوا علیهات میدهد حق دارد او
با دو چشمت عالمی را نامسلمان کردهای !
#احمد_جم
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آسمان بودم و میخواست زمینگیر کند
عشق آمد که مرا یک شبه تسخیر کند...
من سپردم دل خود را به مهِ چاردهای
تا خداوند چه خواهد،و چه تدبیر کند...
دارد امید رهایی بشر از لغزش پا
راه برگشت ندارد دل اگر گیر کند...
قادسیهست دو ابروی هلالش یعنی
هر چهخواهد بکند با دمِ شمشیر کند...
داده پیغام مرا میکشد او آخرِ سر
من همه ترسم ازین است کهاو دیر کند...
#احمد_جم
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
•••┈✾~😁~✾┈•••
باد عَطرَت را به گَندُمزار بُرد و بَعد اَز آن
هَر کِه نانی بَر زَمین بینَد به آن بوسه زَنَد...🌾
#احمد_جم
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در شهر خرامیدی و هر پیر که دیدت
میگفت که بیهوده گذشتهست جوانی...
#احمد_جم🌱
در غم قامت رعنای تو شمشاد شکست
بسکه شیرین دهنی حرمت قناد شکست
ای شمالی که تنت ساز جنوبی زده است
عربی رقص نکن هیبت بغداد شکست
بخدا مقصد هوهوی دراویش شدی
ز سِماع نفست بغض گناباد شکست
شوق دیدار تو را لحظه شماری کردم
آنقدر لحظه شمردم؛ دل اعداد شکست
عاشق روی تو شد دفتر شعرم؛ غزلک
بسکه از روی تو گفتم؛ قلم افتاد شکست
#احمد_جم
اولین بیتی که گفتم وصفِ چشمان تو بود
با همان یک بیت «استاد» خطابم میکنند
#احمد_جم
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من اگر زانو زدم در پیش روی زندگی...
از شکستم نیست، سقفِ آسمان کوتاه بود
#احمد_جم
شنیدم راستی مادر شدی بهبه مبارکهاست
و این را گفت و مرد از لابلای بیکسی رد شد
خیابان را به قصد قربت تنها شدن طی کرد
سپس دیوانه مردی که به خود هرگز نیامد شد
سه سال قبل، یک زن آنور گوشی، کمی پتپت
الو احمد حلالم کن و این را گفت و بعد از آن
غمی تا بینهایت در وجودش خفت و بعد از آن
دگر گلهای شادی بر لبش نشکفت و بعد از آن
سکانس اول بازی، حدود پنج سال قبل
دو تا چشم سیاه از روبهرویش رد شدند و بعد
دو خونخوار قشنگ از خیالآمد شدند و بعد
تمام خواستنها در دلش بیحد شدند و بعد
سکانس بعد ماندن بر سر راهی که میآید
و نقل قول بیمرزی برای دوستش حامد
ندیدی چشمهایش را چنان زیباست انگاری
در او جمعاند ایزد بانوان بابل و آکد
سکانس بعد، بوشهر اولین حرف اولین دیدار
کمی پتپت کمی خسخس ،تو بالشت پرم میشی
و خندید و جنوب از لابلای خندهاش سر رفت
نخن مو خیلی میخوامت عروس مادرم میشی
سکانس بعد دل بستن به ابعاد جنون یعنی
نماز عاشقی خواندن وضو کردن به خون یعنی
به فکر تیشه افتادن به یاد بیستون یعنی
به شوق سرکشی کردن زدن از خود برون یعنی
سکانس بعد با حامد نشستن درد دل کردن
کوکا پولم کمه میترسم از دستش بدُم حیفه
نمیشه دست خالی یا تک و تنها برُم حیفه
به مولا سختمه ای اول کاری بگُم حیفه
سه سال بعد یک نامه به صرف شام و شیرینی
درست اینجا خدا در انتهای قصه هقهق کرد
کبوترهای رو نامه یکی حامد یکی مریم
و راوی هم هجا بعد هجا بعد هجا دق کرد
#احمد_جم